پیش درآمد
اگر امروزه بسیاری از جوانان و عموم مردم و حتی خواص از شأن و جایگاه محبالدین خطیب آگاهی ندارند ناکامی او نیست. وی همیشه ترجیح میداد پشت صحنه باشد و خود را از دیده شدن دور نگه میداشت. با وجود اینکه میتوانست همهی دیدهها را بهخود بدوزد و تصمیمگیرنده باشد، اما او از آغاز رشد خود به اهمیت اخلاص واقف بود و میدانست آنچه شایستهی اهمیت است بیداری امت است و نه جایگاه شخصی وی. محبالدین خطیب بر این اساس فرزندان و برادرانش را تربیت میکرد.
محبالدین خطیب را میتوان سرباز گمنام بیداری اسلامی معاصر نامید. کسی که با تجارب طولانی و علم و حکمتش توانست نسلی را تربیت کند که پرچمدار دعوت و اصلاح باشند و در رأس آنها میتوان استاد حسن البنا بنیانگذار جماعت اخوان المسلمین و آخرینشان شیخ محمد اسماعیل مقدم پدر علمی دعوت سلفی اسکندریه را نام برد. برای محبالدین خطیب گواهی تاریخشناس معاصر استاد زهیر شاویش کافیاست. ایشان در مورد محبالدین خطیب میگوید: «تا آخر عمرشان پدر حرکتهای اسلامی مصر بود». استاد عبدالغنی العطری میگوید: «او شعلهای از سرزندگی و تیزهوشی و غیرت عربی بود و قبل از همه، وی یکی از بزرگترین دعوتگران اسلامی در عصر حاضر به شمار میرود».
از آنجایی که خداوند به او شخصیتی استثنایی و ذهنیتی علمی و منضبط و عملگرا داده بود توانست نقشی استثنایی در دعوت اصلاحی ایفا کند.
تولد و رشد
محبالدین خطیب در سال ۱۳۰۳ هجری قمری برابر با ۱۸۸۶ میلادی در دمشق دیده به جهان گشود. او از سادات شام بود که از بغداد به دمشق هجرت کرده بودند. پدرش ابوالفتح خطیب از علمای مشهور دمشق و از ائمه و خطبای سرشناس شام و نخستین مدیر کتابخانهی ظاهریه بود که شیخ طاهر الجزایری آن را تأسیس کرده بود و تا آخر عمر خود مدیریت این کتابخانه را بر عهده داشت. پدربزرگش شیخ عبدالقادر الخطیب نیز از علمای مشهور دمشق بودند.
محبالدین هفت ساله بود که مادرش در مسیر بازگشت از حج چشم از جهان فرو بست و در مسیر مکه و مدینه به خاک سپرده شد. پس از درگذشت مادرش محبالدین مورد توجه و عنایت بیشتر پدر قرار گرفت اما پنج سال بعد از وفات مادر، پدرش نیز از دنیا رفت.
محبالدین خطیب خیلی زود و قبل از رفتن به حج، خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را فرا گرفت. پس از بازگشت به دمشق پدرش او را به بهترین مدرسهی ابتدایی آن دوران که مدرسهی نمونهی ترقی بود و در جوار کتابخانهی ظاهریه قرار داشت فرستاد. محبالدین از کودکی رابطه و پیوندی عمیق با پدرش و کتابخانهی ظاهریه پیدا کرد. او هر روز صبح با پدرش به مدرسه میرفت. پس از پایان درس به کتابخانهی ظاهریه میرفت، با پدرش نهار میخورد و عصر همراه با او به خانه برمیگشت.

پس از اینکه محبالدین با رتبهی عالی مرحلهی ابتدایی را به پایان رساند پدرش او را در تنها مدرسهی دبیرستان دمشق در آن زمان که «مکتب عنبر» نام داشت ثبت نام کرد. مدرسهای که مشاهیر شام از این مدرسه فارغ التحصیل شدند. یک سال از حضور محبالدین در این مدرسه نگذشته بود و او سیزده سال بیشتر نداشت که پدرش به دیار باقی شتافت. پس روی آورد. او به مدت دو سال نزد علمای خانواده و دیگر مشایخ شام علوم دینی را فرا گرفت و سرپرستی او را خواهر بزرگش بر عهده داشت.
عنایت شیخ طاهر الجزایری
محبالدین خطیب در خاطراتش مینویسد: سپس خداوند برای این یتیم بینوا استادی در کمال مراتب انسانیت تهیه دید تا دستانش را بگیرد و او را در مسیری که خداوند هدایتش کرده بود راهنمایی کند…، و او پدر روحیاش شد»، شیخ طاهر الجزایری در آن دو سال خارج از دمشق بود، وقتی به دمشق بازگشت و خبر درگذشت دوستش ابوالفتح خطیب را شنید از آنجایی که بازرس کل کتابخانههای دولت عثمانی بود از مدیریت اوقاف دمشق خواست محبالدین خطیب را بجای پدرش بهعنوان مدیر کتابخانهی ظاهریه برگزیند و تا زمانیکه محبالدین به سنّ رشد برسد شخصی مؤقتا کتابخانه را اداره کند. در زمانی که محبالدین منتظر از سرگرفتن تحصیل بود شیخ طاهر الجزایری وظیفهی نسخهبرداری از برخی کتابهای خطی کتابخانهی ظاهریه از جمله تألیفات علمایی چون شیخ الاسلام ابنتیمیه را به او سپرد تا هم از آن استفادهی علمی ببرد و هم از مبلغی که با نسخهبرداری از کتاب به دست میآورد امرار معاش کند. نسخههای خطی کتابهای کتابخانهی ظاهریه بهخط محبالدین خطیب همچنان در خزانهی تیموریه در دارالکتب مصر نگهداری میشود. این خود نشان از توجه و ارتباط عمیق محبالدین خطیب به علم و دانش و سلفیت و نسخههای خطی از زمان کودکی دارد، نه ارتباط او با دولت عربستان سعودی و وهابیت.
با بازگشایی مدارس، شیخ طاهر الجزایری از محبالدین خطیب خواست در مدرسهی «مکتب عنبر» که تحصیل در آن هفت سال به طول میکشید و مواد درسی و حتی ادبیات عرب بهزبان ترکی تدریس میشد ادامه تحصیل دهد. محبالدین خطیب تا سال ششم را در مدرسهی «مکتب عنبر» گذراند و چون او را در حال مطالعهی یک کتاب سیاسی حاوی قصاید برخی ترکان مخالف سلطان عبدالحمید یافتند از وی بازجویی کردند. ادارهی مدرسه تلاش کرد او را مردود کند اما موفق نشد. محبالدین خطیب خواستار انتقال به مدرسهی دبیرستان بیروت شد و تحصیلش را در آنجا به پایان رساند و در سال ۱۹۰۵هـ از دبیرستان بیروت فارغ التحصیل شد.
سبب مطالعهی کتابهای ممنوعه این بود که وی بهدستور شیخ طاهر الجزایری برای فراگرفتن ادبیات عرب به مدرسهی عبدالله پاشا نزد استاد احمد النویرتی رفت و آمد داشت و نزد او الفیهی ابن مالک را فرا میگرفت. محبالدین خطیب از اخلاق و تجارب و تعامل و رفتار او با مردم بسیار آموخت. در این مدرسه اتاقی به علامه جمالالدین قاسمی اختصاص داده شده بود که در آن با شاگردانش از جمله برادر کوچکش صلاحالدین قاسمی که از دوستان خیلی نزدیک محبالدین خطیب بود ملاقات میکرد. شیخ طاهر الجزایری نیز در این مدرسه اتاقی داشت که در آن با دوستان و یارانش دیدار داشت. آنها حلقههای درسی داشتند که به «حلقهی دمشق» مشهور بود و اندیشمندان و پرچمداران اصلاح شام مانند شیخ طاهر الجزایری، شیخ جمالالدین قاسمی، شیخ عبدالرزاق البیطار، استاد محمد کرد علی، شیخ سلیم البخاری و دیگران در آن شرکت میکردند و محبالدین خطیب کم سن و سالترین فرد حاضر در آن جلسات بود. این نشستها بزرگترین تأثیر را در شکلگیری شخصیت محبالدین خطیب داشت و او را بهسوی اصلاح دینی شامل و فراگیر سوق داد و به ضرورت مشارکت در قضایای عمومی و نهضت بیداری اسلامی و مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی را آگاه ساخت.
ارتباط و پیوند محبالدین خطیب با شیخ طاهر الجزایر سبب شد که به معارف و فرهنگ محبالدین افزوده شود و توجه و عنایت ویژهای به مطالعهی کتاب در کتابخانهی ظاهریه و جمعیت قدیس یوحنای ارتدکسی که اتاق ویژهای برای مطالعه داشت پیدا کند. در آنجا مجلات مطرح مصر مانند «المقتطف» و «الهلال» را مطالعه میکرد و به خریداری کتاب از بیروت و دمشق حریص بود. از خصوصیات محبالدین خطیب این بود که اگر کتابی را میپسندید پس از یک بار مطالعهی شخصی، با دوستانش نیز بهشکل گروهی آن را میخواندند. او حلقهی کوچکی در دمشق تشکیل داده بود که با حلقهی بزرگی که شیخ طاهر الجزایری آن را اداره میکرد مرتبط بود. محبالدین خطیب سه دوست و رفیق داشت که با او همراه بودند: امیر عارف شهابی، دکتر صلاح القاسمی، و استاد صالح قنباز. همهی آنها زودهنگام از دنیا رفتند و محبالدین خطیب تنها ماند تا در راه اصولی که به آن ایمان داشت مبارزه کند.
در این مرحله محبالدین خطیب شروع کرد به نوشتن مقاله و ترجمهی برخی مقالات از مجلات ترکی و نشر آن را در مجلهی «ثمرات الفنون». در ابتدا این مقالات را با نام «م.خ» منتشر میکرد اما بعدها نام حقیقی خود را آشکار کرد و به یکی از مهمترین نویسندگان جهان اسلام و مؤسسان روزنامهها و مجلات اسلامی مبدّل شد.
ورود به دانشگاه استانبول

در سال ۱۹۰۵ میلادی محبالدین خطیب وارد استانبول پایتخت دولت عثمانی شد و به دانشکدههای حقوق و آداب پیوست؛ اما در کمال شگفتی متوجه شد دانشجویان عرب با قواعد نحو و املای عربی بیگانهاند و آشنایی چندانی با ادب و فرهنگ عربی ندارند؛ حتی با هم به زبان ترکی سخن میگویند و برای اینکه بعدها به منصب و شغل دلخواه دست یابند میکوشند تا زبان ترکی را به بهترین نحو فرا گیرند. محبالدین خطیب تصمیم گرفت این اوضاع را متحول کند و خطراتش را بهجان بخرد. نظر در این احوال و اوضاع میتواند یکی از نکات منفی دولت عثمانی را که به زوال و سقوط دولت عثمانی، کودتای مردم علیه آن بهویژه کودتا علیه سلطان عبدالحمید و الغای خلافت توسط آتاترک انجامید برای ما روشن کند.
محبالدین خطیب از استاد محمد کرد علی که در حلقهی دمشق با وی آشنا شده بود خواست روزنامهها و مجلات عربی را که در اختیار دارد با پست به استانبول بفرستد تا آن را میان دانشجویان عرب توزیع کند. در نتیجه بسیاری از دانشجویان عرب برای اطلاع از روزنامهها و نشریات عربی به اتاق محبالدین خطیب میآمدند.
محبالدین خطیب به این بسنده نکرد، بلکه جلساتی برای آموزش نحو به دانشجویان برگزار میکرد و آنها را به دو دسته تقسیم کرده بود: دستهای به مدیریت خود او و دستهی دیگر به مدیریت امیر عارف شهابی آموزش میدیدند. محبالدین خطیب هر کسی را که در درس حاضر نمیشد جریمه میکرد. این جوانان در سال ۱۹۰۶ میلادی تشکلی بهنام «جمعیت نهضت عربی» تأسیس کردند. زمانی که در جستجوی مکانی برای برگزاری جشنهایشان بودند در رابطه با برگزاری آن در باغ یکی از اعیان و بزرگان بصره در استانبول به توافق رسیدند و این جشن در سال ۱۹۰۷ برگزار شد. در این زمان بود که دولت عثمانی از فعالیتهای آنان مطلع شد و آنان را تحت تعقیب قرار داد.
یکی از مسئولان برای مصادرهی اتاق محبالدین خطیب وارد دانشگاه شد اما خود او عرب بود و آشنای عموی محبالدین خطیب. بنابراین از او خواست فعالیتهایش را متوقف کند و روزنامهها و مجلات عربی را ناپدید کند. محبالدین خطیب و یارانش به درخواست او عمل کردند.
محبالدین خطیب تحصیل در رشتهی حقوق را با موفقیت به پایان رساند و بهعلت مشغولیتهایش تحصیل در رشتهی آداب را ناتمام گذاشت. زمانی که فشارهای سیاسی علیه او زیاد شد دوستانش به او پیشنهاد کردند برای گذراندن تعطیلات تابستان به دمشق بازگردد تا اینکه فضا آرام شود و سپس برای ادامهی تحصیل بازگردد. در این زمان بود که زندگی محبالدین خطیب وارد عرصههای متنوع و متعددی شد که دیگر فرصتی برای ادامهی تحصیل باقی نمیگذاشت.
گفتنی است «جمعیت نهضت عربی» که محبالدین خطیب در سال ۱۹۰۶ میلادی هنگامی که بیست سال بیشتر نداشت در استانبول راهاندازی کرد نخستین تشکلی بود که توسط او تأسیس شد و آغاز فعالیت و مشارکتهای محوری او در مؤسسات و سازمانهای مختلف به شمار میرود. میتوان گفت محبالدین خطیب از طریق حلقههای دمشق به مدیریت شیخ طاهر الجزایری با مؤسسات و سازمانهای مختلف آشنا شد و به نقش آنها در پیشبُرد اصلاح پی برد.

بازگشت به دمشق
در تابستان ۱۹۰۷ میلادی محبالدین برای آرام کردن فضا و ناپدیدکردن ردّ فعالیتهایش در استانبول به دمشق بازگشت. او در استانبول با دو تن از حلقهی کوچکی که در دمشق داشت ارتباط برقرار کرده بود و از آنها خواسته بود یک نمایندگی برای جمعیت در دمشق راهاندازی کنند و آنها نیز چنین کردند. وقتی محبالدین خطیب به دمشق بازگشت با اعضای نمایندگی دمشق جمعیت دیدار کرد.
محبالدین تصور میکرد تنها برای مدتی کوتاه در دمشق خواهد ماند، اما نامهای از دوستانش دریافت کرد که از وی میخواست بخاطر شایعات و تبلیغاتی که توسط برخی کینهتوزان علیه او منتشر شده بود یک سال از استانبول دور بماند. به همین خاطر او تصمیم گرفت مقر اصلی جمعیت را به دمشق منتقل کند. تفاوت این جمعیت با دیگر مؤسسات عربی این بود که به یک شهر مشخص محدود نبود و از آنجایی که در پایتخت عثمانی تأسیس شده بود و نه در یک سرزمین عربی، اعضای آن از مناطق مختلف جهان عرب بودند.
سفر به یمن
وقتی محبالدین خطیب بهمدت یکسال از دانشگاه دور افتاد در جستجوی شغلی برآمد. در حلقهی دمشق که آنزمان با وجود مسافرت شیخ طاهر الجزایری به قاهره همچنان پابرجا بود خبردار شد که سرکنسول بریتانیا در شهر حدیدهی یمن نیاز به یک مترجم دارد. تصمیم گرفت این مسئولیت را بپذیرد. دوستانش با تصمیم او مخالفت کردند چرا که میخواستند محبالدین ادامه تحصیل دهد و به او امیدوار بودند. اما محبالدین آنها را متقاعد کرد که فعلا نمیتواند ادامه تحصیل بدهد و میخواهد از این فرصت برای آشنایی بیشتر با کشور یمن و تلاش برای ارتباط با ملت یمن جهت بیداری اسلامی استفاده کند؛ و یارانش با او موافقت کردند. این نکته نشان میدهد که حلقهی دمشق در واقع یک حلقهی علمی و عملی برای برنامهریزی جهت بیداری امت اسلامی بود.
محبالدین خطیب در سفر به یمن از قاهره گذر کرد و در آنجا با شیخ و استادش طاهر الجزایری و دوستش محمد کرد علی دیدار کرد و با آنان در رابطه با «جمعیت نهضت عربی» و نقش آن گفتگو کرد. در قاهره با برخی از اندیشمندان و علما و مصلحان دیدار کرد. این دیدارها سبب شد او بعدها بتواند در قاهره مستقر شود. از مهمترین نتایج دیدار او از قاهره آشنایی با جمعیت شورای عثمانی به ریاست ادیب مشهور ترک عبدالله بک جودت و استاد رشید رضا و رفیق بک العظم بود که خواستار مبارزه با استبداد و پدیدآمدن حکومتی پارلمانی بودند. جمیعت در آن دوره توانسته بود ۱۳ نمایندگی در شهرهای عربی راهاندازی کند. مسئولیت راهاندازی نمایندگی دمشق به محبالدین سپرده شد.
محبالدین خطیب در ۲۷ نوامبر ۱۹۰۷ میلادی وارد یمن شد و در آنجا ضمن ارتباط با یمنیها از اوضاع یمن اطلاع حاصل کرد و توانست در مدت زمان کوتاهی با گروهی از افسران یمن از جمله بکباشی شوقی بک فرماندهی حدیده که بخاطر مقاومت در برابر ظلم و استبداد از سرزمین خود تبعید شده بودند آشنا شود و نمایندگی جمعیت شورای عثمانی در یمن را راه اندازی کند. پس از اینکه اساسنامهی این مؤسسه نوشته شد و روزنامههای آن به زبانهای عربی و ترکی انتشار یافت، افسران تبعیدشده، اندیشههای جمعیت را در یمن ترویج میکردند.
در یمن محبالدین خطیب با یک قاضی شرع که اصالتاً اهل یکی از جزیرههای اقیانوس اطلس بود آشنا شد و تلاش کرد او را به مطالعهی کتابهای شیخ الاسلام ابنتیمیه تشویق کند. محبالدین برای اصلاح فراگیر و همه جانبه تلاش میکرد.
در یمن با دوستان و یارانش در «جمعیت نهضت عربی» شعبهی دمشق و «جمعیت شورای عثمانی» در قاهره ارتباط داشت و با آنها مکاتبه میکرد و فرآیند اصلاح در دمشق، قاهره و یمن را زیر نظر داشت. در سال ۱۹۰۸ میلادی زمانی که سلطان عبدالحمید دوم اجرای مجدد قانون اساسی را اعلام کرد والی یمن با سوءاستفاده از نادانی مردم و دوری آنها از پایتخت امپراتوری عثمانی تلاش کرد به این تصمیم بیتوجهی کند، اما محبالدین خطیب و یارانش اجرای مجدد قانون اساسی را جشن گرفتند و با شلیک توپ، شادی خود را آشکار کردند.

در آن دوره هدف بسیاری از مصلحان مبارزه با استبداد و ضعفی بود که در امپراتوری عثمانی ریشه دوانده بود. هیچکدام از مصلحان عرب و مسلمان به جدایی از دولت عثمانی نمیاندیشیدند. هدف آنها اصلاح دولت عثمانی بود. در آنزمان اختلافات هنوز پنهان بود و ایدئولوژیهای مختلف آشکار نشده بود. لذا وقتی اجرای مجدد قانون اساسی اعلام شد «جمعیت شورای عثمانی» به «جمعیت اتحاد و ترقی» که آنزمان در استانبول میداندار و صاحب قدرت بود پیوست. لازم به ذکر است برنامههای شوم «جمعیت اتحاد و ترقی» در سال ۱۹۱۰ میلادی بهمرور برای مردم رو شد تا اینکه در سال ۱۹۲۴ میلادی به الغای خلافت عثمانی انجامید. لذا باید از صدور حُکم بدون نظرداشت شرایط آن دورهی زمانی پرهیز کرد.
از فعالیتهای محبالدین خطیب در حدیده تجدید بنا و بهسازی مدرسهی امیریه بود. از دوستانش در جمعیت شورا میخواست به رایگان در این مدرسه تدریس کنند و از تجار میخواست کفش و لباس مدرسه برای دانشآموزان تهیه ببینند. محبالدین خطیب برای آنها سرود میخواند و از یک نیروی نظامی خواست تعدادی اسباب سرگرمی و تفریح به مدرسه بیاورد. دو هفته از راهاندازی مدرسه نگذشته بود که تعداد دانشآموزان از سه نفر به سیصد نفر رسید.
محبالدین خطیب باور داشت که معلم، نخستین فردی است که مسئولیت دارد امت را از واپسگرایی و تحجر به پیشرفت و ترقی سوق دهد. لذا در مقالات خود توجه ویژهای به این قضیه داشت و کتاب «اصلاح الازهر» را در همین راستا به رشتهی تحریر در آورد. همچنین او با رشید رضا در راهاندازی مدرسهی دعوت و ارشاد که هدف از آن آموزش و تربیت دعوتگران و معلمان دلسوز بود همکاری کرد و رشید رضا مسئولیت تدریس مادهی ژئولوژی را به او سپرد. اگرچه این مدرسه چندان ماندگار نشد.
در یمن، محبالدین خطیب تصمیم گرفت برای ایجاد تحول فرهنگی در میان مردم چاپخانه و نشریهای راهاندازی کند، بنابراین از یارانش خواست با او مشارکت و همکاری کنند. گروهی از دوستانش اعلام آمادگی کردند. محبالدین خطیب با شرکتهایی که دستگاههای چاپ میفروختند وارد مذاکره شد اما بهعلت اینکه از سوی جمعیت نهضت عربی در دمشق برای راهاندازی نشریهی «النهضه العربیه» فراخوانده شد نتوانست این پروژه را به انجام برساند.
در یمن پس از اجرای مجدد قانون اساسی محبالدین خطیب تلاش کرد میان دولت عثمانی و امام یحیی ـ حاکم وقت یمن ـ مصالحه برقرار کند و دو طرف را قانع نماید که ریشهی این خصومتها بیداد و ستم بوده است و اگر اوضاع تغییر کند طرفین میتوانند صفحهی جدیدی در روابط خود باز کنند. او پیشنهاد داد امام یحیی ۳۰۰ سرباز عثمانی را که به اسارت گرفته بود آزاد کند و دولت عثمانی هم به مانند رفتاری که با شریف مکه در پیش گرفته بود استقلال امام یحیی در امور دینی را بهرسمیت بشناسد و امور سیاسی، اقتصادی، و نظامی یمن متعلق به دولت عثمانی باشد. این توافق حاصل شد و تا پایان جنگ جهانی اول ادامه داشت.
پس از یکسال درحالی محبالدین خطیب از یمن به دمشق بازگشت که در آنجا اثرات و پیامدهای آشکاری از خود برجای گذاشته بود که شایستهی تحقیق و بررسی است. اما جالب است بدانیم محبالدین خطیب در آن زمان تنها ۲۴ سال سن داشت!
بازگشت مجدّد به دمشق
هدف محبالدین خطیب از بازگشت به دمشق از سر گرفتن فعالیتهای «جمعیت نهضت عربی» و چاپ و نشر نشریهی آن در دمشق و در چارچوب قوانین اساسی دولت عثمانی بود، اما در کمال شگفتی متوجه شد از آنجایی که دولت عثمانی نسبت به واژهی «عربی» حساسیت دارد و آن را نشانهی گرایش به استقلالطلبی میبیند حاضر نیست جمعیت را بهرسمیت بشناسد. بنابراین تصمیم گرفت نام جمعیت را به «جمعیت نهضت سوریه» تغییر دهد. این اقدام آغازگر اختلافات میان او و یارانش با اتحادیها بود. بهویژه پس از اینکه سیاستهای انحرافی اتحادیها بر همه آشکار شد این اختلافات شدت گرفت.
چند ماهی از بازگشت او به دمشق نگذشته بود که به نوشتن مقاله در یک روزنامهی فکاهی و منتقد مشغول شد و اوضاع نابسامان امپراطوری عثمانی را پس از اجرای مجدد قانون اساسی در قالب طنز به باد انتقاد میگرفت. دولت عثمانی از فعالیتهای این روزنامه بهستوه آمد. دوستان محبالدین خطیب که در دولت نفوذ داشتند از وی خواستند دمشق را ترک کند و در نتیجه محبالدین خطیب به بیروت سفر کرد. پس از مدتی از وی خواستند برای اعتمادسازی به استانبول بیاید. زمانی که حکومت سوریه از حضور او در استانبول باخبر شد تلاش کرد او را تعقیب کند؛ بنابراین برای رهایی از حکومت اتحاد و ترقی که زمانی با آنها همراه بود هیچ راهی جز فرار به قاهره که در آنزمان تحت سیطرهی بریتانیا بود نیافت.
استقرار در قاهره
محبالدین خطیب در آگوست سال ۱۹۰۹ میلادی وارد قاهره شد. آنجا مرحلهی جدیدی در زندگی محبالدین خطیب آغاز میشود که ۶۰ سال ادامه مییابد. این مرحله از زندگی بیش از جنبهی سیاسی در بخشهای فرهنگی و رسانهای سپری میشود. او در مسیر سیاسی به بن بست رسیده بود.
هماکنون باید بهشکل موضوعی زندگی محبالدین خطیب را مورد بررسی قرار داد تا تصور فراگیر و کاملی از فعالیتهای اصلاحی وی در زمینههای سیاسی، آموزشی، فرهنگی، و رسانهای پیدا کنیم.
فعالیتهای سیاسی در جمعیتها و احزاب
محبالدین خطیب نه تنها در راهاندازی بیشتر جمعیتها و احزابی که در آن دوره فعال بودند نقش داشت بلکه از رهبران آن بهشمار میرفت. حتی جایگاه «امین اسرار» احزاب و جمعیتها را که مسؤول نگهداری از اسناد محرمانه بود به او سپرده بودند. محبالدین خطیب در مدیریت پروندهها و اسناد رسمی و دستهبندی و نگهداری آنها بسیار دقیق بود، تا جایی که کتابخانهی شخصی او بعدها مرجع اصلی پایاننامههای دانشگاهی جهان عرب و جهان اسلام قلمداد شد.
گفتیم که محبالدین خطیب ایدهی تأسیس تشکلها و احزاب را در حلقهی دمشق شیخ طاهر الجزایری فرا گرفت. جمعیت نهضت عربی که در زمان دانشجوییاش در استانبول بهسال ۱۹۰۶ میلادی راهاندازی کرده بود نخستین جمعیت او بهشمار میرفت. در همان سال او به جمعیت شورای عثمانی پیوست و نمایندگی آن را راهاندازی کرد. جمعیت شورای عثمانی بعدها با جمعیت اتحاد و ترقی ادغام شد، اما دیری نپایید که چهرهی حقیقی اتحادیها برای او و همه هویدا شد، لذا به مخالفت و مقابله با آنها برخاست.

پس از استقرار در قاهره در سال ۱۹۱۳ میلادی در تأسیس حزب غیرمتمرکز عثمانی به ریاست رفیق العظم مشارکت کرد و بهعنوان عضو شورای اداری و امین اسرار حزب انتخاب شد. استاد رشید رضا از دیگر اعضای این حزب بود.
محبالدین خطیب همزمان عضو «جمعیت جوانان عرب» بود که در سال ۱۹۰۹ میلادی ابتدا در بیروت و سپس در پاریس تأسیس شد، و صدای این جمعیت در حزب غیرمتمرکز عثمانی بهشمار میرفت. در سال ۱۹۱۳ میلادی محبالدین خطیب موفق شد موافقت حزب غیرمتمرکز عثمانی را برای مشارکت در نخستین کنگرهی عربی که بهشکل غیر مستقیم توسط «جمعیت جوانان عرب» در پاریس برگزار میشد کسب کند، و کتابی ویژه در رابطه با این کنگره به رشتهی تحریر در آورد که در ضمیمهی نشریهی المؤید به چاپ رسید. این کنگره تأثیر بسیار زیادی بر حکومت اتحاد و ترقی داشت تا جایی که حکم اعدام همهی شرکتکنندگان در این کنگره را صادر کرد و بسیاری از آنها را بهدار آویخت. این کنگره به «کنگرهی شهدا» مشهور شد!
جایگاه محوری محبالدین خطیب به او این امکان را میداد که با جمعیتهای اصلاحی و شخصیتهای ملی کشورهای عربی ارتباط برقرار کند و بتواند بهتر با برنامههای اتحادیها و استعمارگران اروپایی مبارزه کند. اصلاحگران آن دوره نیز مسئولیتهای مهم سیاسی و اصلاحی در تشکلها و احزاب را به دوستان و یاران خود میسپردند.
هنگامی که جنگ جهانی اول شروع شد رهبران حزب غیر متمرکز عثمانی و جمعیت جوانان عرب به این نتیجه رسیدند که مصلحت عربها اقتضا میکند درگیر این جنگ نشوند. آنها هیئتی را برای گفتگو با رهبران عرب انتخاب کردند. مسئولیت گفتگو با سران خلیج به محبالدین خطیب سپرده شد و مقرر شد او با ملک عبدالعزیز آل سعود که در آنزمان امیر احسا و نجد بود و سید طالب النقیب رهبر عراق دیدار کند. محبالدین خطیب در سال ۱۹۱۴ میلادی همراه با یک راهنمای خلیجی که از شاگردان رشید رضا در مدرسهی دعوت و ارشاد بود عازم خلیج شد. از سوئز به عدن و از آنجا به بمبئی هند رفتند و از بمبئی به خلیج بازگشتند و در کویت با ملک عبدالعزیز دیدار کردند. این تنها راه ارتباطی در آنزمان بود. نیروهای انگلیسی از بمبئی آنها را تحت تعقیب قرار دادند و قبل از رسیدنشان به کویت آنها را بازداشت کرده و به بصره منتقل کردند. محبالدین خطیب هفت ماه در بازداشت بود. او از این فرصت برای مطالعهی کتاب بهره بُرد. یک سرباز عراقی که با محبالدین خطیب همدردی میکرد کتابها را از کتابخانهی یک ادیب عراقی تهیه میدید و به دست او میرساند.
در زمان بازداشت محبالدین خطب، «جمعیت جوانان عرب» شیخ کامل قصاب را به مصر اعزام کردند. او پس از دیدار از مصر به سوریه و سپس حجاز رفت و در آنجا خیزشی را علیه اتحادیها که توجهی به منافع جهان عرب نداشتند رقم زد. شریف حسین والی مکه که در آن زمان نیاز داشت تا قدرت خود را تقویت کند تصمیم گرفت از فعالان عرب استفاده کند. شیخ کامل قصاب از او خواست محبالدین خطیب را فرابخواند تا عهدهدار مدیریت رسانهها شود. در مبحث فعالیت رسانهای محبالدین خطیب تفصیلاً به این موضوع خواهیم پرداخت.
محبالدین خطیب و «جمعیت جوانان عرب» پس از مدتی دریافتند که شریف حسین بیش از آنکه بهفکر نهضت عربی فراگیر باشد به بازپسگیری حکم حجاز از عثمانیها میاندیشد. بههمین دلیل محبالدین خطیب در سال ۱۹۱۹ میلادی به دمشق سفر کرد. در آنجا امیر فیصل از وی و شیخ قصاب خواست مردم را مسلح کنند و تا او از سفری که برای گفتگو با فرانسویها به پاریس دارد باز میگردد آمدهباش بمانند.
محبالدین خطیب و شیخ کامل قصاب کمیتهای عالی برای آموزش نظامی مردم تشکیل دادند و زمانی که امیر فیصل از پاریس دست خالی بازگشت و فرانسویها تصمیم گرفتند دمشق را اشغال کنند محبالدین خطیب و شیخ کامل قصاب تصمیم گرفتند در مقابل آنها مقاومت کنند. اما توانها برابر نبود و در نتیجه مقاومت فایدهای نداشت و محبالدین خطیب به قاهره گریخت. میتوان این اتفاق را پایان فعالیتهای سیاسی محبالدین خطیب دانست. او پس از این حادثه به فعالیتهای رسانهای و فرهنگی روی آورد. خلافت اسلامی الغاء شد و سرزمینهای عربی به اشغال بیگانگان در آمد و محبالدین خطیب اگرچه فعالیتهای سیاسی را کنار گذاشته بود اما از جمعیتها و گروههای اسلامی مانند جمعیت جوانان مسلمان و جمعیت اخوان المسلمین حمایت میکرد.
تأسیس کتابخانهی سلفیت
در سال ۱۹۱۹ میلادی هنگامی که به قاهره رسید با مبلغی که از فروش خانهاش در دمشق بهدست آورده بود مرکز نشری برای چاپ آثار سلف و کتابهای عربی اسلامی معاصر و کتابهای ترجمه شده دائر کرد. برادر همسرش عبدالفتاح قتلان نیز در راهاندازی این مرکز مشارکت کرد و آنها موفق شدند در سال ۱۳۴۰ هجری قمری رسماً این مرکز را افتتاح کنند. کتابخانهی سلفیت و چاپخانهی آن موفق شد با چاپ کتابهای مفید در کیفیت عالی و تصحیح کتابهای چاپشده نهضت علمی و فرهنگی بزرگی بوجود آورد. محبالدین خطیب در یکی از مقالاتش که در مجلهی «الفتح» منتشر کرده گفته است در عهد ملک عبدالعزیز بنیانگذار عربستان سعودی نمایندگی این مرکز را مکهی مکرمه راهاندازی کرده است. گرچه ما از تفاصیل آن اطلاع چندانی نداریم.
با مرور کارنامهی مطبوعات سال ۱۳۴۹ هجری قمری به تنوع آثار چاپ شده در این مرکز پیمیبریم. کتابخانه و انتشارات سلفیت در کنار کتابهای شرعی و لغوی کتابهای زیادی را در زمینهی اخلاق، پالایش فرهنگ، و پاسخ به خاورشناسان و خداناباوران چاپ و نشر میکرد. در واقع این انتشارات سلفیت محبالدین خطیب بود که آثار دانشمندان و ادبای قرن بیستم امثال ادیب سرشناس جهان عرب مصطفی صادق الرافعی، علامه احمد تیمور پاشا، شیخ محمد بخیت المطیعی مفتی مصر، و شاعر عرب احمد ابوشادی را بهچاپ رساند. انتشارات سلفیت همچنین کتابهای ترجمهشدهی زیادی به چاپ و نشر رساند از جمله مقالهای در بیان منهج دکارت، و خاطرات ویلهلم دوم امپراطور آلمان که اندیشههای خود را پس از جنگ جهانی اول را به رشتهی تحریر در آورده بود.
محبالدین خطیب همچنین توجه ویژهای به نشر رمان و داستانهای ادبی داشت که برخی از آنها از زبانهای انگلیسی، فرانسوی، و ترکی ترجمه شده بودند. حتی خود محبالدین خطیب رمان یکی از نویسندگان زن ترک به نام خالده ادیب با نام «پیراهنی از آتش» را که در آن به مبارزه ترکها علیه یونانیها پرداخته بود بهزبان عربی ترجمه کرد. این اقدام بیانگر وسعت افق دید او و فهمی است که از نقش رمان و داستان در شکلدهی به نسل آینده داشت. چیزی که سلفیت معاصر بهعلت کوتاهی در ارتباط با دیگران و استفاده از تجاربشان از آن غافل مانده است.
کتابخانهی و انتشارات سلفیت تنها یک محل کاری نبود، بلکه مرکز هدایت و جهتدهی فکری به شمار میرفت که مصلحان و مخلصانی چون شیخ خضر الحسین، تیمور پاشا، محمد کرد علی، محمود شاکر و محمد شاکر در آنجا جمع میشدند و آخرین رویدادهای مصر و جهان اسلام را بررسی میکردند و فعالیتهای خود را سامان میبخشیدند. در آنجا بود که پایهی مجلهی فتح برای مبارزه با موج الحاد و خداناباوری گذاشته شد. در آنجا ایدهی جمعیت جوانان مسلمان گرفت و مجلهی اخوان المسلمین راه اندازی شد و به چاپ و نشر رسید.
استاد انور الجندی کتابخانه و انتشارات سلفیت را اینگونه توصیف میکند: «سرچشمهی دلهای صادق؛ جوانانی که تحمل مصائب جهان عربی در زیر سایهی استعمار را نداشتند در آنجا جمع میشدند».

از جمله کسانی که با کتابخانه و انتشارات سلفیت محبالدین خطیب ارتباط داشت استاد حسن البنا بنیانگذار جماعت اخوان المسلمین بود که از سال ۱۹۲۷ میلادی به آنجا رفت و آمد میکرد و از معارف و تجارب محبالدین خطیب استفاده میکرد. تجارب محبالدین خطیب به او کمک کرد بتواند به معارف خود و جماعت اخوان المسلمین بیفزاید. آنگونه که استاد عبدالله العقیل نقل میکند محبالدین خطیب در کتابخانهاش هر روز از جوانان مسلمان و جوانان جماعت اخوان المسلمین استقبال میکرد و معارف و تجارب خود را در اختیار آنان میگذاشت.
محبالدین خطیب تا آخر عمر در کتابخانه و انتشارات سلفیت فعالیت کرد. بعدها برای محافظت از وقت و جلوگیری از هدررفت آن در رفت و آمدها، کتابخانه و انتشارات را به ساختمان جدیدی که خانهاش نیز در آن بود انتقال داد. اگر یکی از کارمندان کتابخانه غیبت میکرد خود او کارهایش را انجام میداد. محبالدین خطیب فرزندانش را به حفظ کتابخانه و انتشارات و عدم تقسیم آن بهعنوان میراث سفارش کرد و به آنها توصیه نمود مسئولیت نشر علم و معرفت را بر عهده بگیرند. انتشارات و کتابخانهی او تا امروز هرچند ضعیف، پابرجاست. ولا حول ولا قوة الا بالله.
ورود به عرصهی روزنامهنگاری
در سال ۱۹۰۹ میلادی زمانی که برای اولین بار محبالدین خطیب از استانبول به قاهره آمد، استادش شیخ طاهر الجزایری او را با علامه احمد تیمور پاشا آشنا کرد، و از احمد تیمور پاشا خواست برای وی شغلی در روزنامهی المؤید که توسط پیشکسوت روزنامهنگاران مصری در آن زمان یعنی شیخ علی یوسف منتشر میشد پیدا کند؛ چرا که احمد تیمور پاشا از سهامداران این روزنامه بود. این اقدام شیخ طاهر الجزایری نشان میدهد که ایشان تا چه اندازه تلاش میکردند توانمندیهای رسانهای و روزنامهنگاری محبالدین خطیب را افزایش دهند. ورود محبالدین به عرصهی روزنامهنگاری از او یک شخصیت رسانهای منحصر بهفرد ساخت که بیش از چهل سال در حمایت از بیداری اسلامی در رسانهها میداندار بود. این ماجرا نشان از توجه شیخ طاهر الجزایری به شاگردانش داشت و اینکه او میکوشید مسیر پیشرفت آنها را هموار نموده و آنان را به مشعلهای نور و هدایت تبدیل کند و معانی حقیقی استاد و شاگردی را در عمل نشان دهد.
محبالدین خطیب از صبح تا ساعت یک بعد از ظهر در دفتر روزنامهی المؤید کار میکرد و بعد از آن به کتابخانهی سلفیت میرفت تا بر فعالیتهای آنجا نظارت داشته باشد. نوبت صبح کتابخانه را شریک و برادر همسرش عبدالفتاح قتلان مدیریت میکرد.
محبالدین خطیب مورد حمایت کامل و تشویق شیخ علی یوسف قرار گرفت. از تجارب روزنامهنگاری او استفاده کرد و از راز و رمز فعالیت مطبوعاتی آگاه شد، و تا آخر عمر این تجربه را بازگو میکرد. او در روزنامهی المؤید پیشرفت کرد تا جایی که توانست عصرها ضمیمهای برای آن منتشر کند. به خانهای در نزدیکی دفتر روزنامهی المؤید نقل مکان کرد. بهمحض اینکه از خبر تازهای مطلع میشد گزارش آن را برای کارمندان روزنامه ارسال میکرد. آنها ضمیمهای فوری چاپ میکردند و آن را بدون نیاز به بازبینی شیخ علی یوسف در بازار منتشر میکردند. شیخ علی خدمتکارش را میفرستاد تا مانند دیگر خوانندگان آن را از بازار خریداری کند.
محبالدین خطیب از طریق روزنامهی المؤید مردم را از خطرات نقشههای تبشیری غربیان آگاه میکرد. او با همکاری مساعد الیافی مقالهی موسیو لوشاتله را که با عنوان «حمله به جهان اسلام» منتشر شده بود بهزبان عربی ترجمه کرد و سبب شد غوغایی در جهان اسلام برپا شود. او همچنین مسئولیت پاسخ دادن به مقالات تبیشریان مسیحی را بر عهده داشت.
محبالدین خطیب همچنین با مقالات خود پرده از سیاستهای شوم جمعیت اتحاد و ترقی در سرزمینهای عربی بر میداشت و موجب تقویت مقاومت مردمی سوریه و عراق علیه جنایات اتحادیها شد. گفتنی است در نگاه محبالدین خطیب عرب بودن به هیچ عنوان جدا از اسلام نبود. برخی عجولانه قضاوت کرده و او را به غفلت و خوشخدمتی به بیگانگان متهم میکنند، در حالیکه این بیانصافی آشکاری است. او فرد عربی را که آراسته به اخلاق اسلامی نبود عرب نمیدانست. زمانی که قومگراهای عرب از در دشمنی با اسلام در آمدند محبالدین خطیب همانگونه که با اتحادیها مبارزه میکرد به مبارزه با آنها برخاست. او میگفت: «زبان، دین، قومیت و ادارهی ملی، همهی اینها هدایای خالق به بندگانش طی دهها هزار سال است و اثر این هدایت الهی پیوسته خواهد بود مادامی که این چهار اصل همسو با نیازهای امت و هماهنگ با خواستههای نسلهای مختلف پیش برود.»
محبالدین خطیب مسیری طولانی را در عرصهی روزنامهنگاری طی کرد. مسیری که از ترجمهی مقالات مجلهی ثمرات الفنون ترکی در بیروت آغاز شد و به
تنها شمارهی طنزنامهی «طار الخرج» رسید. پس از آن در سال ۱۹۰۹ میلادی به قاهره پناه برد و در روزنامهی المؤید فعالیت کرد. فعالیت او در روزنامهی المؤید نقطهی عطفی در زندگی مطبوعاتی او بود. خودش میگوید: «از روشهای روزنامهنگاری و برنامههای اسلامی این روزنامه استفادهها بردم و تا آخر عمر به آن مدیون هستم. المؤید نخستین مدرسهی من در دنیای روزنامهنگاری بود». او تا سال ۱۹۱۳ میلادی که روزنامهی المؤید تعطیل شد در آن فعالیت میکرد و از طریق این روزنامه به شهرتی جهانی دست یافت.
در سال ۱۹۱۶ میلادی زمانی که انقلاب بزرگ عربی بهوقوع پیوست شریف حسین حاکم مکه به سفارش شیخ کامل قصاب از محبالدین خطیب خواست نشریهی «القبله» را راهاندازی کند تا صدای دولت حجاز باشد. وی مجلهی «القبله» و چاپخانهی امیری را در مکهی مکرمه راهاندازی کرد و بهمدت سه سال سردبیری آن را بر عهده داشت. او در سال ۱۹۱۹ میلادی به دمشق بازگشت و سردبیری مجلهی «العاصمه» راکه دولت امیر فیصل منتشر میکرد از شمارهی ۴۷ بر عهده گرفت. در نشریات «القبله» و «العاصمه» بیشتر مقالات در رابطه با حق عربها بر حکومتداری، ضرورت حکومت مشروطه و محکوم بودن طمعورزیهای استعمارگران و توافقنامههای بین المللی بود.
زمانی که محبالدین خطیب متوجه شد خواستههای شریف حسین و پسرش امیر فیصل با اهداف او و یارانش همسویی ندارد و آنها بدون مشورت ما مردم با اروپاییها به توافق رسیدهاند مسیر خود را از آنها جدا کرد و با تأسیس کمیتهی عالی ملی علیه استعمار فرانسه در دمشق بهپاخاست. رچه به دلیل عدم توازن قوا در جنگ مجبور شد در سال ۱۹۲۰میلادی بار دیگر به قاهره بگریزد.
محبالدین خطیب کتابخانه و انتشارات سلفیت را که هنگام سفرش به حجاز تعطیل شده بود از نو بازگشایی کرد و در سال ۱۹۲۵ میلادی به روزنامهی «الاهرام» مصر که قدیمیترین و مشهورترین نشریهی عربی در آنزمان بود پیوست. روزنامهی الاهرام یک نشریهی سکولار بود که دو برادر مسیحی لبنانی در سال ۱۸۷۶ میلادی آن را تأسیس کردند. حضور در این نشریه تجربهی جدیدی برای محبالدین خطیب در دنیای روزنامهنگاری بشمار میرفت.
در سال ۱۹۲۴ میلادی محبالدین خطیب نخستین شمارهی ماهنامهی «الزهراء» را به چاپ رساند. چاپ و نشر این شماره تا پنج سال ادامه داشت. او تلاش میکرد اندیشههای اصلاحگرانهی خود را که آمیزهای از اصالت و تجدد بود نشر دهد. محبالدین خطیب در عینِ حفظ ارزشهای تاریخی و فرهنگی قومی و ادبیات اصیل عرب، از روشهای مدیریتی و تخصص دیگران بهره میگرفت.
از آنجایی که در آن دوره وجود یک منبر اسلامی که با جوانان گفتوگو کند و افکار عمومی را برای مقاومت در مقابل حملات سیاسی و فرهنگی بسیج کند بسیار ضروری بود و پروانهی فعالیت نشریهی «الزهراء» چنین امکانی را نمیداد؛ در سال ۱۹۲۶ دعوتگران مصلح آنزمان به درخواست علامه احمد تیمور پاشا برای مقابله با موج الحاد و خداناباوری میان جوانان که پس از الغای خلافت اسلامی و به دنبال سیاستهای اسلامستیز کمال آتاترک رواج یافته بود، مجلهی «الفتح» را راهاندازی کردند. نخستین نشست اعضای آن در مقر چاپخانهی سلفیت و با حضور شیخ محمد الخضر حسین که بعدها شیخ الازهر شد برگزار گردید. در این جلسه تشکیل یک سازمان برای مقابله با این اندیشهها بهتصویب رسید و برای ارتباط با افکار عمومی و جوانان فرهنگی تصمیم گرفته شد مجله «الفتح» راهاندازی شود.

با وجود اینکه اخذ پروانهی فعالیت برای یک نشریهی اسلامی در آن دوره محال بهنظر میرسید – گویا تاریخ تکرار میشود- اما علامه احمد تیمور پاشا این مسئولیت را بر عهده گرفت و موفق شد مجوز فعالیت مجلهی «الفتح» و «جمعیت جوانان مسلمان» را برای مبارزه با غربگرایی و موج الحاد دریافت کند.
مجلهی «الفتح» بیش از بیست سال – ۱۹۲۶ -۱۹۴۸م- به چاپ و نشر رسید و تا شمارهی ۸۸۴ منتشر شد. این مجله مسئولیت دفاع از اسلام و قضایای مسلمانان را در سراسر جهان بر عهده گرفته بود و توانست موجی از بیداری در میان جوانان مسلمان ایجاد کند و بسیاری از رهبران معروف جنبشهای اسلامی را بپرورد. امروزه کمتر شخصیت مشهوری در جهان اسلام خواهید یافت که در روزگار جوانیاش مقالهای در مجلهی «الفتح» ننوشته باشد. این مجله به کشورهای مختلف جهان میرسید و از ویژگیهای آن داشتن خبرنگاران مخلص در سراسر جهان بود. از جمله خبرنگاران این مجله میتوان به استاد حسن البنا در روزگار جوانیاش اشاره کرد.
محبالدین خطیب اخباری را که به دستش میرسید بر اساس موضوعات و شخصیتها آرشیو و طبقهبندی میکرد. او توانست خیزشی بزرگ در دفاع از قضایای جهان اسلام ایجاد کند. یکبار بهخاطر مقالهای که در انتقاد از آتاترک نوشته بود سه روز بازداشت شد. «الفتح» در سالهای آخر انتشار توجه ویژهای به قضیهی فلسطین داشت و خطر اسکان یهودیان در این سرزمین را برای همه تبیین میکرد. سیزده سال پیش از برپایی رژیم اسرائیل به مسلمانان را درباره چنین فاجعهای هشدار میداد، چرا که شاهد غفلت عربها و تلاش یهودیان
برای اجرای برنامههای صهیونیستی بازل بود. حسن الغزالی در رابطه با مجلهی «الفتح» و محبالدین خطیب چه زیبا میسراید:
آن روزهای زیبایی که شیران را شگفتزده میکرد
«الفتح» را در دست خود میدیدی که تاریکیهای شب را روشن میکرد
سطر سطر زیبا و ادیبانهی آن با رسایی و راهگشایی مبارزهای در درون آدمی رقم میزد.
مجلهی «الفتح» پس از روبرو شدن با تنگناهای زیاد از جمله ۴۰ برابر شدن قیمت کاغذ و قطع شدن راههای ارتباطی و ممنوعیت انتشار تبلیغات در مجله از سوی نهادهای قضایی متوقف شد. ابوالحسن ندوی بهنقل از محبالدین خطیب میگوید: «مجلهی الفتح را وقتی متوقف کردم که دارندهی نسخهی قرآن در این سرزمین مجرم شناخته شده و بازخواست و محاکمه میشد». این واقعه مربوط به دورانی است که عربها در برابر رژیم صهیونیستی شکست خوردند.

در سال ۱۹۲۹ میلادی شیخ ابراهیم اطفیش دوست الجزایری محبالدین خطیب از وی خواست به او کمک کند تا مجلهی «المنهاج» را که بهعلت مشکلات اقتصادی و اداری در آستانهی تعطیل شدن بود نجات دهد. محبالدین خطیب این نشریه را که نقش بسیار مهمی در مبارزه با برنامههای تبشیری و شرقشناسانه در مغرب عربی داشت از دوهفتهنامه به هفتهنامه تبدیل کرد. اما این مجله هم نتوانست پایداری ورزد و بعد از دو سال متوقف شد.
زمانی که محبالدین خطیب مجلهی «الفتح» را منتشر میکرد استاد حسن البنا از ایشان خواست به او در راهاندازی هفتهنامهی جماعت اخوان المسلمین با سرمایهی دو جنیه مصری! کمک کند، سردبیری مجله را بر عهده بگیرد و آن را در چاپخانهی سلفیت چاپ و نشر نماید. محبالدین خطیب این مسئولیت را بر عهده گرفت و نخستین شمارهی آن در سال ۱۹۳۳ چاپ و منتشر شد. او به مدت سه سال سردبیر هفتهنامهی اخوان المسلمین بود.
محبالدین خطیب پس از آن همچنان به نوشتن در روزنامهها و مجلات وابسته به جماعت اخوان المسلمین ادامه میداد. او در روزنامهی «الاخوان المسلمون» و «مجلهی شهاب» که استاد حسن البنا در سال ۱۹۴۷ میلادی آن را منتشر کرد، و مجلهی «المسلمون» که در سال ۱۹۵۲ میلادی توسط سعید رمضان منتشر شد مقاله مینوشت.

در سال ۱۹۵۲ میلادی محبالدین خطیب از سوی دوست قدیمیاش شیخ محمد الخضر حسین که در آنزمان «شیخ الازهر» شده بود بهعنوان سردبیر مجلهی الازهر انتخاب شد. شمارهی نخست این مجله آنگونه که استاد عبدالله العقیل میگوید توشهی دانشجویان الازهر بود. این مجله بهمدت شش سال چاپ و نشر میشد.
مسیری که محبالدین خطیب در دنیای روزنامهنگاری با نویسندگی و نشر و سردبیری گشود و در آن گام نهاد مسیری مبارک بود. او در نوشتههایش اسلوبی بسیار ساده داشت و در عرضهی افکارش به خوانندگان از شهامت ویژهای برخوردار بود. از اصول و ارزشهایش با قوّت دفاع میکرد و در آن با کسی مجامله و مدارا نمیورزید. وی تلاش میکرد در پیوند با بخشهای مختلف جامعه باشد. تنها به مخاطب قرار دادن نخبگان جامعه اکتفا نمیکرد و مخاطبان را بهصورت مصداقی هم مورد خطاب قرار میداد.
مقالات خطیب از تنوع خاصی برخوردار بود و طیف گستردهای از مقالات حماسی در دفاع از اسلام، مقالات ادبی در بیان عظمت اسلام و تمدن آن و افتخارات پیشینان، مقالاتی در بیان واقعیتهای معاصر جهان اسلام و چارهجویی برای حل مشکلات آن را شامل میشد. لازم است این مقالات و یادداشتها از دل مجلات استخراج شده و بار دیگر در میان مردم منتشر شود چرا که حاوی تجاربی است که امروزه شدیداً به آن نیازمندیم.
خطیب از توجه خود به روزنامهنگاری و امر آموزش چنین یاد میکند: «ما فعالیت در مدارس و نشریات را آغاز کردیم چون این دو پایگاه، انسانساز هستند. ما نمیتوانیم از تباهی بیبند و باری و فسادی که در جوامع ما منتشر میشود رهایی یابیم مادامی که مدارس و مطبوعاتی مبتنی بر ایمان نداشته باشیم که در مسیر هدایت محمدی گام بردارد و از هیچ حادثهای متزلزل و لرزان نشود».
جمعیت جوانان مسلمان
درگذشته بیان کردیم وقتی تیمور پاشا که از مصلحان مخلص جهان اسلام بود برای مبارزه با موج غربگرایی و الحاد در جوامع اسلامی فراخوان داد تصمیم گرفته شد یک جمعیت و یک مجله راهاندازی شود. آن مجله، مجلهی «الفتح» و آن جمعیت «جمعیت جوانان مسلمان» بود که تیمور پاشا با توجه به نفوذی که داشت موفق شد مجوز فعالیت آن را بگیرد. اجرای این برنامهها به محبالدین خطیب واگذار شد و او ۱۲ دانشجوی نخبه از جمله محقق مشهور علامه عبدالسلام هارون، علامه محمود شاکر ابوفهر، و علامه عبدالمنعم خلاف را برای راهاندازی این جمعیت برگزید و آنها موفق شدند با فعالیتهای پنهان خود ۳۰۰ دانشجو را جذب کنند و برای اینکه از پیکان حملهی نویسندگان اسلامستیز در امان بمانند در سال ۱۹۲۷ موجودیت جمعیت را علنی کردند. اسلامستیزان با دیدن یک جمعیت بزرگ با اعضای گسترده غافلگیر شدند و قادر به هیچ فعالیتی علیه آن نبودند.

هدف از راهاندازی این جمعیت مبارزه با موج الحاد و غربگرایی و شبهافکنیهای خاورشناسان، و نیز دعوت به مکارم اخلاق و استفاده از تجارب مفید تمدن غرب و پر کردن اوقات فراغت جوانان با برنامههای ورزشی مختلف بود. این جمعیت نقش بسیار مهمی در تربیت جوانان مصر داشت و استاد حسن البنا قبل از راهاندازی جماعت اخوان المسلمین یکی از اعضای فعال آن بود. گفتنی است که مجلهی «الفتح» بازوی رسانهای این جمعیت بشمار میرفت.
«جمعیت جوانان مسلمان» به منظور حفظ و تداوم فعالیتهای خود وارد بازیهای سیاسی نشد و توانست نمایندگیهایی در خارج از کشور راهاندازی کند. این جمعیت تنها در فلسطین ۲۰ نمایندگی داشت که با همکاری شیخ عزالدین قسام راهاندازی شد. همچنین نمایندگیهایی در دمشق، هند، پاکستان، بوسنی و هرزگوین، و اروپا راهاندازی کرد و تعداد اعضای آن در مجموع نمایندگیها بیش از یک میلیون نفر برآورد میشد.
بعدها بر اثر نقشههای اشغالگران و استعمارگران جمعیت از مسیر اصلی خود منحرف شد و تنها به فعالیتهای ورزشی بسنده کرد که مایهی ناراحتی و خشم محبالدین خطیب شد. او میخواست این جمعیت نخستین و بزرگترین سازمان دفاع از اسلام در مصر باشد. تاریخ و عملکرد جمعیت جوانان مسلمان نیازمند پژوهشی عمیق است و بهگمانم حق این جمعیت به شایستگی ادا نشده و چنان که باید موضوع بررسی و پژوهش قرار نگرفته است.
دعوت اسلامی
محبالدین خطیب بر این باور بود که اسلام صحیح را تنها از سه راه میتوان در میان مردم منتشر کرد:
۱) دانشمندان الازهر و چهرههای دانشگاهی اهتمام خود را تماماً به استخراج و طبقهبندی قواعد اسلامی و فهم سلف صالح از آن قواعد و نیز شیوهی تطبیق آن در واقعیتهای امروزی مبذول دارند.
۲) تربیت و پرورش مسلمانان بر اساس عمل به سنتها و بنیادهای دین در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی.
۲) دعوت به تمسک و التزام خالصانه و صادقانه به آن اصول و قواعد همراه با حسن نیت و استقامت و اتقان در انجام آن.
این گامها در واقع همانی است که علامه ناصرالدین آلبانی از آن بهعنوان «تصفیه و تربیت» یاد میکند. محبالدین خطیب و شیخ آلبانی رابطهی نزدیکی با هم داشتند. خطیب بر مقدمهی چاپ اول کتاب «آداب زفاف» شیخ آلبانی مقدمه نوشت.
وفات
محبالدین خطیب تا آخرین لحظهی عمر به پشتوانهی قلم و دانش خود مبارزه میکرد. در سال ۱۳۸۹ هجری قمری برابر با ۱۹۶۹ میلادی درحالی در بیمارستان چشم از جهان فروبست که جلد سیزدهم کتاب فتح الباری در شرح صحیح بخاری را در دست داشت.
منابع و مراجع
· محبّ الدين الخطيب، بهقلم خود ایشان، چاپ انتشارات: مطبوعات جمعية التمدن الإسلامي، سال چاپ: ۱۹۷۹م.
· فهرست المكتبة السلفية در سال ۱۳۴۹هـ، چاپ انتشارات: المطبعة السلفية.
· محب الدين الخطيب أفكاره وجهوده في الإصلاح الإسلامي، تألیف: سعد مناور، پایاننامهی دانشگاهی که هنوز چاپ و نشر نشده است.
· قضايا الإصلاح والنهضة عند محب الدين الخطيب، تألیف: رغداء محمد أديب زيدان، پایاننامهی دانشگاهی که هنوز چاپ و نشر نشده است.