آیین و مسیر (۵) میانه‌روی

مفهوم میانه‌روی

توصیف امت اسلام به «وسط» (میانه و معتدل) در این سخن الله متعال آمده است: {وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا} [البقرة: ۱۴۳] (و بدين گونه شما را امتی میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.). و این، اصلِ توصیف امت به «وسطیت» است؛ به این معنا که هم امتی میانه در میان امت‌ها باشد و هم گواه بر آنان. بنابراین «وسطیت» همان جایگاهی است که خداوند متعال در حوزهٔ قانون‌گذاری (تشریع)، بر اساس کتابش و سنت پیامبرش، برای این امت تعیین کرده است.

معنای «وسطیت» (میانه‌روی) این امت، که در نصوص بسیاری از پیامبر ﷺ بیان شده، با جایگاه آن به عنوان «آخرین امت» گره خورده است. لازمهٔ درک «وسطیت» و یافتن جایگاه میانه در میان گروه‌های مختلف، احاطهٔ کامل بر تمام آن گروه‌هاست. از این رو، امت محمد ﷺ «امت میانه» نامیده می‌شود، چرا که به دلیل آخرین امت بودن، بر تمامی عقاید و شرایع پیشین آگاهی و احاطه دارد.

و این سخن خداوند متعال: {وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا} یعنی میانه از جهت تشریع، عقیده، و احکام آن از امور حلال و حرام و آداب و غیره.

خداوند متعال امت‌های پیشین، مانند بنی‌اسرائیل (یهودیت و نصرانیت)، را «امت وسط» قرار نداد، چرا که آنان آخرین امت نبودند. اهمیت «آخرین بودن» در این است که تنها امتی که در پایان می‌آید، می‌تواند [جایگاه] میانه را در میان تمام امت‌ها داشته باشد و بر آنان گواهی دهد.

به همین دلیل، خداوند این امت را به «آخرین امت بودن» مخصوص گردانید تا بتواند تمام احوال امت‌های پیشین – اعم از سختی‌ها و آسانی‌هایی که بر آنان گذشته است – را به‌خوبی درک کند و آنگاه، [در مقام داوری] میان آنان، جایگاهی میانه داشته باشد.

از دیگر معانی وسطیت، «اعتدال» بدون انحراف است. به همین جهت، از ابوسعید خُدری روایت شده است که گفت: رسول خدا ﷺ فرمودند: «روز قیامت نوح را می‌آورند و به او گفته می‌شود: آیا [پیام را] رساندی؟ می‌گوید: آری، پروردگارا. پس از امتش پرسیده می‌شود: آیا [نوح پیام را] به شما رساند؟ می‌گویند: هیچ هشداردهنده‌ای نزد ما نیامد. [الله متعال] می‌فرماید: شاهدان تو کیستند؟ [نوح] می‌گوید: محمد و امتش. پس شما را می‌آورند و شما شهادت می‌دهید». سپس رسول الله ﷺ این آیه را قرائت فرمودند: {وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا} و فرمودند: «[وسطاً] یعنی عدلًا (عادل) {لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا}» (صحیح البخاری: کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة – ح ۶۹۱۷). پس امت ما شهادت می‌دهد، زیرا پس از امت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر انبیا و رسولان الهی آمده است. آنان شاهدانی عادل هستند که حق در روز قیامت به وسیلهٔ آنان برپا می‌شود. و عادل و برگزیده بودن آنان، یعنی برگزیده در منزلت، برگزیده در تشریع، و برگزیده در جایگاه، نبوت و کتاب.

وسطیتی که خداوند متعال اراده کرده، همان چیزی است که امت را از جهت تشریع (قانون‌گذاری) بر آن قرار داده، یعنی پیروی از همان صراط مستقیمی که خداوند به پیمودن آن امر کرده است.

از ابن مسعود (رضی الله عنه) روایت شده که گفت: رسول خدا ﷺ برای ما خطی کشیدند، سپس فرمودند: «این راه الله است». سپس خطوطی از راست و چپ آن کشیدند و فرمودند: «این‌ها راه‌هایی هستند که بر هر یک از آن‌ها شیطانی است که به سوی آن دعوت می‌کند». و سپس این آیه را قرائت کردند: {وَأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ} [الأنعام: ۱۵۳] (و این راه راست من است، پس، از آن پیروی کنید). (بزار در مسند (۹۹۵) به شمارهٔ (۱۶۷۷) از طریق جریر، از منصور، از ابی وائل، از عبدالله).

بنابراین، وسطیتی که خداوند متعال و پیامبرش ﷺ اراده کرده‌اند، همان [راهِ] ترسیم‌ شده‌ای است که خداوند برای این امت معین کرده است. پس وسطیت توسط خداوند ترسیم شده و امت اجازه ندارد که در جایی غیر از آنچه خداوند اراده کرده، به دنبال آن بگردد. و این [تعیین وسطیت توسط خدا]، لازمهٔ احاطه و علم کامل خداوند است. خداوند اراده کرد که این امت، به دلیل آگاهی‌اش از امت‌های گذشته، گواه بر وسطیت باشد؛ برخلاف امت‌های پیشین که در میانهٔ [تاریخ] انبیا آمدند و نمی‌توان گفت که آنان «وسط» بودند، زیرا چه بسا امت‌هایی پس از آنان می‌آمدند که آن امت‌ها جایگاه خود را در میانشان نمی‌دانستند.

اما هنگامی که خطوط شرایع و آمدن انبیا کامل شد، شریعت اسلام به عنوان شریعت «وسط» آمد.

برای انسان ممکن نیست که معنای وسطیت را درک کند، مگر آنکه شرایع پیشین را درک کرده باشد. و هیچ‌کس شرایع را آن‌گونه که خودِ شارع (خداوند سبحان) و پیامبرش (در آنچه خدا به او خبر می‌دهد) درک می‌کنند، درک نمی‌کند.

اصل و مرجعیت وسطیت

اصطلاح «وسطیت» به خداوند متعال بازمی‌گردد؛ اوست که شرایع و احکام را برای امت وضع کرده و آنان را به اوامری امر فرموده که در کتابش و سنت پیامبرش گنجانده است.

حقیقت وسطیت، همان اوامری است که در کتاب و سنت آمده است؛ زیرا خداوند این امت را برگزیده و گواه بر امت‌های پیشین قرار داد. به همین دلیل در تفسیر «وسط» در آیهٔ {وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا} گفته‌اند: «عدولًا» (عادل)؛ چنانکه در حدیث ابوسعید و ابوهریره و اقوال جماعتی از صحابه مانند ابن‌عباس و [تابعین] مانند سعید بن جبیر و مجاهد بن جبر و دیگر ائمهٔ تابعین آمده است.

پس مرجع وسطیت، کتاب و سنت است، نه [عقل و سلیقهٔ] خود انسان.

برخی مردم گمان می‌کنند که وسطیت، یک «وسطیت هندسی» است که فرد میان دو نقطه قرار گیرد. در حالی که در خطوط انحرافی که پیامبر ﷺ ترسیم کردند، انسان نمی‌تواند خط وسط را بشناسد مگر آنکه به همهٔ آن‌ها احاطه داشته باشد.

خداوند متعال عقاید گذشته، انحرافات گذشته، و آنچه را که غرایز بشری در جنبهٔ افراط و تفریط به آن رسیده است، می‌شناسد؛ پس این امت را از جهت تشریع (قانون‌گذاری) «وسط» قرار داد.

جهل مردم به وسطیت، همان جهل به اطراف [انحرافات] است. هر مقداری که از هر ناحیه‌ای را نشناسی، بر [درک تو از] وسطیت تأثیر می‌گذارد. به همین دلیل خداوند این امت را آخرین امت قرار داد تا تمام خطوط [انحراف و هدایت] نزد او کامل شده باشد.

برخی مردم در شناخت وسطیتی که خداوند اراده کرده، گمراه می‌شوند؛ به این صورت که مثلاً به دو خط فکری در یک کشور یا دو اندیشه نگاه می‌کنند و سپس راهی میانه را میان آن دو برمی‌گزینند، و این بدون شک از سرچشمه‌های گمراهی است. اگر انسان بخواهد این معنا را قاعده‌مند کند، خواهد دید که وسطیت در شرق زمین با وسطیت در غرب آن متفاوت است و حتی در یک محیط واحد نیز وسطیت بر حسب سلیقه‌های مردم تغییر می‌کند.

بنابراین، وسطیت یک امر هندسی، حسابی یا معادله‌ای نیست که انسان [با محاسبه] بگوید وسط، فلان شماره است. بلکه این امت «وسط» قرار داده شده و [کار] تمام است.

انسان حق ندارد در تشریع به کندوکاو بپردازد؛ زیرا هر قدر هم در تشریع جستجو کند، هرگز به آن نتیجه‌ای که خداوند متعال اراده کرده است، نخواهد رسید؛ و این به دلیل علم، کمال و احاطهٔ کامل خداوند سبحان است.

برای مثال، اگر انسانی بخواهد ادعا کند که آنچه زیر پایش قرار دارد، مرکز زمین است و در این ادعا به علم و ذات خود تکیه کند، [این ادعا ارزشی ندارد]. چه بسا این ادعا، ادعای گسترده‌ای باشد که هر سرزمینی ادعا کند مرکز زمین است. اما انسان نمی‌تواند این [مرکزیت] را درک کند، مگر آنکه بر تمام کرهٔ زمین و فواصل آن احاطه داشته باشد تا آنگاه دریابد که آیا واقعاً در مرکز قرار دارد.

شرایعی که خداوند متعال ایجاد کرده و انحرافاتی که بر آن‌ها عارض شده است، برای انسان قابل احاطه نیست. خداوند متعال از تمام دگرگونی‌ها و انحرافات بشری در دایرهٔ بت‌پرستی، شرک، کفر و همچنین در جنبهٔ گسستن از دین خدا آگاه است. به همین دلیل، شریعت، «وسطیت» را تبیین کرده و بر مردم است که این راه را بپیمایند، بدون آنکه در جستجوی راهی غیر از آن باشند.

به همین جهت، پیامبر ﷺ هنگامی که یک خط [مستقیم] و خطوطی [انحرافی در اطراف آن] کشیدند، نگفتند «جستجو کنید»، بلکه فرمودند: «این‌ها راه‌هایی هستند که بر هر یک از آن‌ها شیطانی است که به سوی آن دعوت می‌کند.» پس پیامبر ﷺ بیان کردند که این [خط مستقیم] همان صراط مستقیم است.

و هنگامی که می‌خواهیم کسی را راهنمایی کنیم، او را به راه درست راهنمایی می‌کنیم، زیرا شاخه‌های باطل بسیار زیاد است و از [نشانه‌های] اختصار این است که [فقط] به راه صحیح راهنمایی کنیم.

به همین دلیل، اگر بگوییم در زمین جستجو کن و سپس راه حق را بیاب، این نوعی نقض [روش] شرایع و همچنین نقض عقل است.

به همین جهت، بشر در مقام تعلیم، خیر را بیش از شر به مردم می‌آموزد. همچنین در تجربیات نظری، [چه بسا] انسان هزار خطا می‌کند و سپس به نتیجهٔ درست می‌رسد؛ آنگاه نتیجهٔ درست را به مردم می‌آموزد، نه آن هزار خطا را.

خداوند متعال بیان کرده است که این امت، همان امت «وسط» است و آنچه بشریت در سمت راست و چپ پیموده، نوعی گمراهی است. به همین دلیل، پیامبر ﷺ هنگامی که آن خطوط را ترسیم کردند، این سخن خداوند متعال را تلاوت فرمودند: {وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ} [الأنعام: ۱۵۳] (و از راه‌هاى دیگر پیروی مكنید که شما را از راه او پراکنده می‌سازد).

انسان چه بسا به دلیل کاستی، جهل و هواهای نفسانی، آن جنبه‌ای را که مطابق میلش است، برمی‌گزیند و آن را تحت دایرهٔ «وسطیت» قرار می‌دهد؛ یا به فضای عمومی [جامعه] نگاه می‌کند و سپس راهی میانه را برمی‌گزیند، مانند کسی که میان دو کوه یا دو خط قرار گرفته و ادعای میانه بودن می‌کند.

جهل انسان در ادراک بصری و بصیرتی‌اش، مانند نوری است که به بخشی از خطوط گستردهٔ [واقعیت] می‌تابد. این نور، دایره‌ای را روشن می‌کند و پنج یا ده [خط] را آشکار می‌سازد، اما خطوط [واقعیت] بسیار گسترده‌تر از آن هستند و خدا از همهٔ آن‌ها آگاه است. آنگاه [انسان] به سراغ همان مقداری که از این نور به او رسیده می‌رود و از میان آن انتخاب می‌کند و جهت‌گیری‌اش نیز تابع همان نور [محدود] است.

خداوند متعال آنچه را ما نمی‌دانیم، می‌داند. او علم کامل دارد و هیچ نقصی در علم او نیست. [حضور] شاهد، چیزی بر علم خدا نمی‌افزاید و [غیاب] غایب، چیزی از علم خدا نمی‌کاهد. خداوند، علم مطلق و احاطهٔ کامل دارد.

به همین دلیل، خداوند متعال اشاره کرده است که او در کتابش و در سنت پیامبرش ﷺ، منهج استوار و تشریعی را نازل کرده که در میان سایر شرایع «میانه» است؛ خواه ما آن شرایع را دیده باشیم یا ندیده باشیم. ممکن است مقداری جهل به ما برسد، پس به راست بنگریم و دو خط ببینیم و به چپ بنگریم و دو خط ببینیم و گمان کنیم که ما در وسط نیستیم. اما [در این حالت] می‌گوییم که خلل در دید و بصیرت [ما] است و نباید معرفت، ادراک و جهل خود را بر آنچه خداوند متعال برای این امت ترسیم کرده است، مقدم بداریم.

ویژگی‌های وسطیت و نشانه‌های میانه‌روها

برای انسان ممکن نیست که «وسطیت» را به صورت یقینی بشناسد، اگر با وسطیت قرآن به مثابهٔ اعداد و ارقام برخورد کند؛ زیرا بسیاری از معادلات [و متغیرها] غایب هستند؛ پس اگر به چپ بنگرد، جهل می‌یابد و اگر به راست بنگرد، جهل می‌یابد.

از بَهز بن حکیم از پدرش از جدش روایت شده است که شنید پیامبر ﷺ فرمودند: «شما هفتادمین امت هستید [که امت‌ها را کامل می‌کنید]، شما بهترینِ آنان و گرامی‌ترینِ آنان نزد خدا هستید» (به روایت ترمذی (۲۹۲۷)، عبدالرزاق در التفسیر (۱/۴۵)، دارمی در السنن (۲۷۶۰) و ابن ماجه (۴۲۸۷، ۴۲۸۸)). چه کسی می‌تواند این امت‌ها را [به طور کامل] بشناسد؟ عقایدشان چه بوده؟ مذاهب و روش‌هایشان چه بوده؟ و در انحراف و مخالفت با امر خدا در اصول و عقاید به کجا رسیده بودند؟ بی‌شک انسان نمی‌تواند چنین امری را درک کند؛ و کمال در احاطه و علم، تنها از آنِ الله است.

اما نگاه انسان، نگاهی شخصی [و محدود] است. انسان نمی‌تواند دو خط [فرضی] ترسیم کند و میان آن دو بایستد و بگوید این وسطِ زمین است؛ این [نوع نگاه] در امور مادی نیز نشان‌دهندهٔ کاستی است، پس چگونه خواهد بود در مورد عقایدی که بر انسان پنهان است!

به همین دلیل، خداوند منهج حق را در کتابش و سنت [پیامبرش] تبیین کرد و نشانه‌هایی را که باید به آن‌ها اشاره شود، بیان فرمود. پس منبع و مرجع وسطیت، کتاب و سنت است که خداوند آن دو را به زبانی عربی آشکار نازل فرمود.

سنت نیز همانند کتاب، از جانب خداوند متعال نازل شده است. هرچند با لفظ پیامبر ﷺ [بیان شده]، اما او حامل وحی و مترجم آن است. دلیل آن، سخن خداوند متعال است: {وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ} [النجم: ۳] (و از سر هوس سخن نمى‌گويد). به همین جهت، پیامبر ﷺ به اطاعت از خود امر فرموده، چنانکه در سخن حق تعالی آمده است: {قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي} [آل عمران: ۳۱] (بگو: اگر الله را دوست دارید، از من پیروی کنید). و پیروی در اینجا به معنای تفسیر آن چیزی است که خداوند متعال برای امت اراده کرده است. پس بیانی که از کلام پیامبر ﷺ و وحی [منزل بر ایشان] صادر می‌شود، به خداوند متعال بازمی‌گردد. به همین دلیل الله تعالی می‌فرماید: {ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ} [القيامة: ۱۹] (سپس بیان [و توضیح] آن [نیز] بر عهدهٔ ماست).

پس تفسیر قرآن نیز از جانب خداست، هرچند با لفظ پیامبر ﷺ باشد. و خداوند می‌فرماید: {مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ} [المائدة: ۹۹] (بر پيامبر جز ابلاغ [رسالت] نیست.) و می‌فرماید: {يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ} [المائدة: ۶۷] (ای پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده‌اى). پس پیامبر ﷺ از دایرهٔ ابلاغ خارج نمی‌شود و او تنها مترجم وحیی است که از جانب پروردگار جهانیان به او می‌رسد.

از احمد بن زید بن هارون نقل شده است که گفت: «همانا آن، [روایت] صالح از صالح، و صالح از تابعی، و تابعی از صحابی، و صحابی از رسول خدا ﷺ، و رسول خدا از جبرئیل، و جبرئیل از خداوند عزوجل است» (به روایت خطیب در کتابش الکفایة).

از بسیاری [از علما] نقل شده – چنانکه نزد حسان بن عطیه آمده است – که گفت: «جبرئیل همان‌گونه که قرآن را بر پیامبر ﷺ نازل می‌کرد، سنت را نیز بر او نازل می‌کرد» (سنن الدارمی ج ۱ ص ۱۴۵، السنة للمروزی ج ۱ ص ۱۱۱ ۴۰۲، و در تفسیر القرطبی ج ۱ ص ۳۹ آمده: و اوزاعی از حسان بن عطیه روایت کرده که گفت: وحی بر رسول خدا نازل می‌شد و جبرئیل سنتی را که مفسر آن بود، نزد او می‌آورد).

ممکن نیست انسان بیانی را برای مردم ارائه دهد مگر آنکه خود آن را درک کرده باشد؛ پس [برای درک بیان پیامبر] باید به نزدیکترین مردم به فهم و درک او [یعنی صحابه] مراجعه کرد. به همین دلیل، خداوند صحابه را تزکیه کرد و به پیروی از آنان و پیمودن راهشان امر فرمود، چنانکه در سخنش آمده است: {وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ} [التوبة: ۱۰۰] (و پيشگامان نخستين از مهاجران و انصار و كسانى كه با نيكوكارى از آنان پيروى كردند). همچنین پیامبر ﷺ بیان کردند که آنان [صحابه] مایهٔ امان هستند، چنانکه از ایشان آمده است: «ستارگان نشانهٔ امان آسمانند، پس هرگاه ستارگان بروند، آنچه به آسمان وعده داده شده، بر سرش می‌آید. و من نشان از امان اصحابم هستم، پس هرگاه من بروم، آنچه به اصحابم وعده داده شده، بر سرشان می‌آید. و اصحاب من نشانهٔ امان امت من هستند، پس هرگاه اصحابم بروند، آنچه به امتم وعده داده شده، بر سرش می‌آید.» (به روایت مسلم در کتاب فضائل الصحابة، باب بیان أن بقاء النبی صلی الله علیه وسلم (۲۵۳۱)).

همچنین به تمسک به خلفای راشدین و آنچه آنان از وحی ایشان فهمیده‌اند، امر کردند. به همین دلیل پیامبر ﷺ چنانکه در حدیث عِرباض آمده، می‌فرمایند: «بر شما لازم است که به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت ‌شده پایبند باشید؛ و با بُن دندان آن را بگیرید و از امور نوپیدا (بدعت) برحذر باشید زیرا هر بدعت و نوپیدایی [در دین] گمراهی است» (به روایت ابوداود رقم (۴۶۰۷ (۴ / ۲۰۰)، و ترمذی (۲۶۷۶ (۵ / ۴۴) و گفت: حدیث حسن صحیح است، و ابن ماجه (۴۲ – ۴۳) ۱ / ۱۵ – ۱۶ و اضافه کرد: و بر شما باد به اطاعت هرچند از برده‌ای حبشی…، و دارمی (۹۵) ۱ / ۵۷، و ابن حبان (۵) ۱ / ۱۷۹، و حاکم در مستدرک…، و طبرانی فی الکبیر…).

چیزهایی وجود دارد که انسان را متزلزل می‌سازد. پیامبر ﷺ به این تزلزل اشاره کرده‌اند. انسان به دلیل دو خللی که بر او واقع می‌شود، نیاز به «تمسک» دارد. خلل اول، خلل در قاعده‌ای است که به آن تکیه می‌کند، که اشاره به افکار مردم دارد که انسان را دچار تزلزل می‌سازد. خلل دوم، خللی است که از درون خود او برمی‌خیزد. بنابراین، دو خلل بر انسان عارض می‌شود که او را به تمسک فرا می‌خواند.

ناتوانی عقل در رسیدن به غایات و حل برخی معادلات پیچیده، واقعیتی است که حتی در جهان مادی نیز آن را درک می‌کنیم. با این وصف، چگونه می‌توان به چنین عقلی در درک کامل امور غیبی، که به مراتب از دسترس او دورترند، اعتماد کرد؟

اینکه پیامبر ﷺ فرمودند «به آن تمسک جویید»، به دو نوع اضطراب اشاره دارد: اول، اضطراب درونی ناشی از افکار، هواهای نفسانی و طمع‌های شخصی که انسان باید برای مقابله با آن‌ها به سنت تمسک جوید تا منحرف نشود. دوم، اضطراب بیرونی؛ [یعنی] حتی اگر انسان ذهنی قوی و درکی استوار داشته باشد، اما در قاعده‌ای [یعنی افکار عمومی یا جریانی] که به آن تکیه دارد، اضطرابی وجود داشته باشد، که اینجا نیز نیازمند تمسک است.

اضطراب و خللی که بر انسان وارد می‌شود، یا اضطرابی داخلی است یا امری خارج از او، که همان جریانات [فکری] و هواهای نفسانی است و به همین دلیل پیامبر ﷺ آن‌ها را به صورت خطوطی [انحرافی] ترسیم کردند.

از جلوه‌های آسانی‌های شریعت الهی این است که خداوند «وسطیت» (راه میانه) را به‌روشنی ترسیم نموده و تنها به بیان بخش اندکی از مفاهیم باطل اکتفا کرده؛ چرا که عمر انسان، گنجایش درک تمام ابعاد باطل را ندارد.

بلکه خداوند متعال، منهج [حق] را برای انسان تبیین کرد تا آن را بپیماید و او را به نتایج [مطلوب] برساند. خداوند او را رها نکرد تا تجارب و آزمون‌هایی را پشت سر بگذارد و عمرش سپری شود و سپس بگوید «به نتیجه‌ای نرسیدم» و آنگاه خداوند او را مجازات کند. لازمهٔ عدل الهی این است که حق را تبیین کند و مقداری از شر و اصول آن را از صورت‌ها و هواهایی که در هر زمانی پدید می‌آیند و دگرگون می‌شوند، بیان کند تا انسان [باطل‌های جدید را] بر آن قیاس کند. گمراهی‌ها در طول تاریخ بارها تکرار می‌شوند، هرچند ممکن است [در ظاهر] جدید به نظر برسند. اگر انسان بخواهد تمام این راه‌های باطل را یکی‌یکی بیازماید، عمرش تمام می‌شود و ناگهان با تکلیف [و حسابرسی الهی] روبرو می‌گردد. به همین دلیل، خداوند متعال که عادل است، [انسان را رها نکرده، بلکه] راه حق را به‌روشنی بیان کرده و آن را آسان نموده است.

به همین دلیل خداوند متعال می‌فرماید: {يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ} [البقرة: ۱۸۵] (الله برای شما آسانی می‌‌خواهد و برای شما دشواری نمی‌‌خواهد). «یسر» (آسانی): احکام شریعت است. «عسر» (دشواری): گرفتار شدن در دایرهٔ شدید انحرافاتی است که در دو سوی [راه حق] قرار دارند [یعنی افراط و تفریط].

جایگاه وسطیت (میانه‌روی) در شریعت

پیامبر ﷺ هم «وسطیت» و هم «باطل» را ترسیم نمودند. باطل جهات متعددی دارد: جهاتی از راست و جهاتی از چپ؛ جهاتی از سوی افراط و جهاتی از سوی تفریط؛ جهاتی از سوی غلو و جهاتی از سوی تسامح بیش از حد. خطوط [انحراف] به دلیل تعدد انحرافاتی که بر انسان عارض می‌شود، پایان ‌ناپذیرند.

حتی در معادلات هندسی و مادی، انسان نمی‌تواند خط مستقیم را جز به یک شکل واحد ترسیم کند؛ بر خلاف انحراف، که انسان می‌تواند بی‌نهایت شکل از کجی و انحنا را ترسیم کند که چه بسا به ذهن انسان خطور هم نکرده باشد. اما «استقامت» یکی است و به همین دلیل شریعت [اسلام] به صورت یک خط مستقیم واحد آمده است.

و [مرجع شناخت] حق، کلام خداوند متعال و سنت رسول اوست؛ به همین دلیل خداوند متعال می‌فرماید: {وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا} (و بدين گونه شما را امتی میانه قرار دادیم).

پس «وسطیت» آن است که به نور حق و روشنایی‌ای که کلام خدا و کلام رسولش آورده است، چنگ زنی. اما معانی خطا، آراء، هواهای نفسانی و شبهاتی که در درک معنای وسطیت بر انسان عارض می‌شود، حد و نهایتی ندارد.

«وسطیت» یک راه واحد است و «حق» یک راه واحد است. اما «باطل» راه‌های متعددی دارد که حق در میان آن‌ها آمده است. اینکه [حق و وسطیت] با دو اصطلاح مختلف بیان شده‌اند، به معنای اتحاد [این دو مفهوم] بدون وجود طرف مقابلی [برای باطل] نیست. (منظور نویسنده این است که «حق» و «وسطیت» دو نام برای یک حقیقت واحد هستند، نه دو چیز جدا که با هم متحد شده باشند. و این حقیقت واحد (حق)، هویتی مستقل دارد، زیرا «ضد» و «نقطهٔ مقابل» آشکاری به نام «باطل» دارد).

و از آنجا که اقسام باطل متعدد بودند، حق در میان آن‌ها آمد. به همین دلیل خداوند متعال می‌فرماید: {اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ} [البقرة: ۲۵۷] (الله یاور [و کارسازِ] کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آنان را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌بَرد). یعنی «ظلمات» (تاریکی‌ها) وجود دارد، پس آن را به صورت جمع آورد، اما «نور» (روشنایی) واحد است.

میانه‌روها

پیامبر ﷺ جایگاه «فرقهٔ ناجیه» (گروه رستگار) را بیان فرمودند تا انسان بتواند «وسطیت» خود را از فرقه‌ها، طوایف و مذاهب گمراه تمییز دهد. و این در سخن پیامبر ﷺ آشکار است، چنانکه در سنن آمده است که فرمودند: «یهود بر هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند، یک فرقه در بهشت و هفتاد فرقه در آتشند. و نصاری بر هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، هفتاد و یک فرقه در آتش و یک فرقه در بهشتند. قسم به آنکه جان محمد در دست اوست، امت من بر هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد، یک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه در آتشند» (روایت ابن ماجه از حدیث عوف بن مالک (۴۷۹) و لفظ از اوست، و ابن ابی‌عاصم در (السنة) (۶۳)، و لالکائی در (شرح اصول الاعتقاد) (۱/۱۰۱)، همگی از طریق عباد بن یوسف از صفوان بن عمرو از راشد بن سعد از عوف بن مالک).

در روایتی [دیگر] گفتند: ای رسول خدا، فرقهٔ ناجیه چه کسانی هستند؟ فرمودند: «[کسی که] بر [راهی] باشد که من و اصحابم امروزه بر آن هستیم.» (روایت ترمذی در سنن، و ابن ماجه، و امام احمد در مسند، و حاکم در مستدرک، و این حدیثی مشهور است و طرق متعددی دارد).

پیامبر ﷺ به این گروهی که به سوی نور هدایت فرا می‌خواند، ارشاد فرمودند؛ این همان سرقافله‌ای است که شایسته است انسان در راه آنان قدم بردارد.

اما این معنای زلال، دچار تیرگی و کدورتی می‌شود؛ امری که نظیر آن در جهان مادی و طبیعی نیز قابل مشاهده است. پیامبر ﷺ وحی را به باران تشبیه نمودند، همان بارانی که خداوند آن را مایهٔ پاکی دل‌ها معرفی کرده است. خداوند این باران را فرو فرستاد و حاملانی را برای آن برگزید که همان صحابه و تابعین بودند.

شریعت و حاملان آن، به آب و ظرف‌ها شباهت دارند؛ آب همان شرایع است و ظرف‌ها همان حاملان. [آب] در [ظرف] صحابه ریخته شد و صحابه آن را در [ظرف] تابعین ریختند. و هرچه این ریختن [از ظرفی به ظرف دیگر] بیشتر شود، کدورت آب نیز بیشتر می‌گردد. به همین دلیل، اگر انسان آب پاک و زلال بخواهد، باید آن را از سرچشمهٔ اول و اصول آن بردارد. زیرا هر بار که آب از ظرفی به ظرف دیگر منتقل می‌شود، ناگزیر مقداری نقص و ناخالصی بر آن عارض می‌گردد؛ [همان‌طور که دین] از هر عقلی، شائبه‌ای می‌پذیرد، آب نیز از هر ظرفی، ناخالصی‌های آن را می‌گیرد. به همین جهت، از رحمت خداوند متعال است که اولین ظرف‌ها را صدر اول [اسلام] یعنی صحابه و پیش از آنان، پیامبر ﷺ قرار داد. پس شریعت باید از کتاب و سنت گرفته شود و به آن دو بازگردانده شود و نباید به اقوال شاذ (نادر و انحرافی) که از مراد خداوند متعال و حکم او خارج است، رجوع گردد.

مدعیان میانه‌روی

از جمله خلل‌هایی که بر مفهوم «وسطیت» و اجرای آن وارد می‌شود، تأثیرپذیری از مجموعه‌ای از مؤثرهای [بیرونی] است؛ مانند انسانی که میان دو هوای بسیار گرم و بسیار سرد قرار گرفته و [سپس دمای] میانه را برمی‌گزیند. در حالی که معیار در این [امور]، ذوق و حس انسان نیست، زیرا [ذوق و حس] از زمانی به زمان دیگر دگرگون می‌شود.

پس انسان حق ندارد که «میانه‌روی» را بر اساس تأثیرپذیری از واقعیت [موجود] انتخاب کند. به همین دلیل [می‌بینیم که] پیامبر ﷺ در زمان کفار قریش، با انواع آزارهای گوناگون مانند تهدید به قتل، طرد و غیره روبرو بودند.

و در آن زمان کسانی بودند که میان پیامبر ﷺ و کفار قریش میانه‌گیری کردند، مانند ابوطالب. او جانب تسامح، نرمی و یاری پیامبر را در پیش گرفت، اما بر همان کفری که کفار قریش بر آن بودند، باقی ماند. حالا اگر ابوطالب از میانه‌روها محسوب شود، این یک وسطیتِ خطاست که بر پایه‌ای خطا بنا شده است.

تمایلات درونی و گرایش‌های فرقه‌ای نیز از محیطی به محیط دیگر تغییر می‌کند. یهود و نصاری نیز در محیط خود مفهومی خاص از وسطیت دارند. اما «وسطیت» فراتر از همهٔ اینهاست و بر تمام این عقاید و افکار، از امور عقیدتی، احکام و شرایع، احاطه دارد؛ و این [وسطیت حقیقی] همان است که خداوند متعال آن را می‌داند و ترسیم کرده است.

انسان، حتی در [مورد امور مادی] زمین، اگر بخواهد هوای شرق و غرب زمین را دسته‌بندی کند، [تعریف او از] «هوای میانه» بر اساس محیطی که در آن قرار دارد، متفاوت خواهد بود.

به همین دلیل، شرایع [الهی] نیامدند تا مانند امور مادی [با محیط] سازگار شوند، بلکه خداوند تشریع و قانون‌گذاری‌ای را اراده کرد که تابع دگرگونی و نوسانات [سلیقهٔ] انسان نباشد.

انسان اگر به محیط خود بیاید و گروه افراطی (غالی) و گروه تفریطی (متسامح) را مشخص کند و سپس مفهومی را بیاورد که میان آن دو، میانه باشد، در واقع مفهومی برآمده از زمانهٔ خود را آورده است، نه مفهوم حقی را که خداوند متعال اراده کرده است.

برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم خطاب به عمویشان فرمودند: «ای عمو، بگو: لا اله الا الله، کلمه‌ای که با آن نزد الله برایت حجت آورم.» (به روایت بخاری در صحیح خود (۴۷۷۲) و مسلم (۲۴) از سعید بن مسیب از پدرش). پس شایسته است که انسان میان مؤثرهای موجود در «واقعیت» (محیط) و مؤثرهای موجود در «افکار و جریانات» تفاوت قائل شود. زیرا چه بسا فردی که در زمان ما افراطی محسوب می‌شود، در زمانی دیگر افراطی نباشد، و چه بسا فرد متسامح در زمان ما، در زمانی دیگر متسامح نباشد.

پس حق، واحد است، اما انحرافات، همان خطوطی هستند که در سمت راست و چپ آن قرار دارند.

رسانه‌ها با خلق یک فضای [مصنوعی]، انسان را ناآگاهانه در آن غرق می‌کنند. این کار مانند قرار دادن دو فرد در دو دمای افراطی (گرم و سرد) و سپس آوردن آن‌ها به دمای متوسط است؛ در این حالت درک هر یک از آن‌ها از دمای متوسط، متفاوت خواهد بود. رسانه‌ها نیز با ایجاد همین جو فکری و ذهنی، درک مردم از «وسطیت حقیقی» را منحرف کرده، آنان را از آن متنفر می‌سازند و به سوی «وسطیتی ساختگی» سوق می‌دهند.

بسیاری از مردم به محیطی می‌نگرند که به شدت [از دین] گسسته و غرق در زشتی‌هاست، آنگاه گمان می‌کنند میانه‌روی این است که زن، «مقداری» از عورت خود را آشکار کند!

آنچه در این زمان برای امت ساخته شده، فضایی متشکل از مفاهیم دروغین است تا امت، ناآگاهانه، به سمتی سوق داده شود که از آن [فضای حق] متنفر گشته و به فضایی متضاد [با آن] پناه ببرد.

از [ترفندهای] سیاست فکری این است که اگر بخواهی انسانی را به یک راه میانه بکشانی، آن راه را [مستقیماً] به او نشان ندهی، بلکه دو جبهه برایش بسازی: یک جبههٔ بسیار تندرو و یک جبههٔ بی‌بند و بار؛ آنگاه انسان به طور غیرارادی، راهی میان آن دو برمی‌گزیند.

یک فضای عمومی وجود دارد که رسانه‌های غربی و همچنین رسانه‌های شرقیِ دست‌نشانده، آن را خلق کرده‌اند؛ [به این صورت که] صفات معینی را در حوزهٔ عقاید و رفتارها، به عنوان تندروی، غلو، تروریسم و غیره توصیف می‌کنند. در مقابل، در جانب دیگر، مفهوم رهایی و انحلال اخلاقی را به معانی بسیار دوری کشانده‌اند تا مردم [ناچار] راهی میانه را بین آن دو برگزینند. بنابراین یک «وسطیتِ مصنوعی» پدید آمده که دو سمت آن ساختگی است [و هدف آن] متنفر کردن و دور کردن [مردم] از «وسطیتِ حق» به بهانهٔ [فرار از] تندروی و غلو است.

حال آنکه وسطیت حقیقی، میانه‌روی کتاب و سنت است؛ نه وسطیتی که ساختگی باشد یا بر تاثیرگذاری بر عقل‌ها ایجاد شده باشد.

این عقاید نوپدید و انحرافات، [در برابر اصل] ارزشی ندارند؛ بلکه ارزش، تنها در همان اصل کلی (اسلام) نهفته است. و تنها با نگریستن به وسطیت اسلام در حوزهٔ عقاید است که انحراف مجموعِ دیگر عقاید، آشکار می‌شود.

بنابراین عقیدهٔ اسلام در جنبهٔ عقاید، «وسط» است؛ نه وجود خدا را نفی می‌کند که به الحاد بیفتد، و نه خدایان را متعدد می‌شمارد [که به شرک بیفتد]. همچنین از جهت ارتباط با خالق، «رهبانیت» (ترک دنیا) در اسلام، به معنای انقطاع [کامل از دنیا] برای خدا همراه با ضایع کردن جنبهٔ دنیوی، وجود ندارد. به همین دلیل از پیامبر ﷺ روایت می‌شود که فرمودند: «در اسلام رهبانیت نیست» (به روایت احمد در مسند (۶ / ۲۲۶)). یعنی تبتّل و بریدن از دنیا در اسلام نیست، بلکه میانه‌روی است.

در واقع، هرکس که افکار انحرافیِ چپ و راست و مسائل عقیدتی و فروع را به درستی بررسی کند، به این نتیجه خواهد رسید که وسطیت حقیقی، همان شریعت اسلام است. اما مشکل از ناتوانی ادراک انسان است. همین ناتوانی باعث می‌شود که فرد، نزدیکترین [فکر] سازگار با محیط خود را برگزیند و تازه پس از آن است که متوجه گمراهی و انحراف خود می‌شود.

خلط میان میانه‌روی و آسان‌گیری

تحت لوای اصلِ «آسان بگیرید و سخت نگیرید» (یسروا ولا تعسروا)، خلطی میان «وسطیت» و «آسان‌گیری رخ داده است؛ به طوری که بسیاری از مردم گمان می‌کنند که معنای این الفاظ، همان آسانیِ روانی و شخصی است که بر انسان عارض می‌شود (یعنی همان چیزی که انسان در درون خود آن را آسانی فرض می‌کند).

در حالی که شریعت، احکام خود را تابع نفس، انتخاب، ذوق و حس انسان قرار نداده است تا [به این بهانه] نصوصی را که در شریعت آمده است، [به میل خود] تعمیم دهند. مراد از آن [نصوص]، انتخابِ آسانیِ معنوی و شخصی توسط انسان نیست، بلکه مراد، اسلوب نیکو و نرمی در ارائهٔ [دین] است که این [نرمی در اسلوب] نیز به احوال، نحوهٔ اجرا و عواقب [آن] بازمی‌گردد.

پیامبر ﷺ چنانکه در صحیحین از عایشه رضی الله عنها آمده است، می‌فرمایند: «رسول خدا ﷺ هرگز میان دو امر مخیر نشدند، مگر آنکه آسان‌ترینِ آن دو را برگزیدند» (به روایت بخاری (۶۲۸۸) و مسلم (۴۲۹۴)). [ایشان ادامهٔ حدیث می‌گوید:] «تا زمانی که گناه نباشد»؛ یعنی تا زمانی که «نص» وجود نداشته باشد. پس اگر نصی وجود داشته باشد، انسان حق ندارد از آن عبور کند.

به همین دلیل خداوند متعال می‌فرماید: {وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ} [الأحزاب: ۳۶] (و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون الله و پيامبرش كارى را مقرر كنند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد). پس اختیار در این امور، تابع رغبت‌های انسان نیست.

خللی که بر بسیاری از داعیان یا منتسبان به علم در زمینهٔ آسان‌گیری وارد می‌شود، ناشی از عدم احاطهٔ کامل آنان به ادلهٔ شریعت از کتاب و سنت است. در نتیجه، آنان بر اساس فضای عمومی یا شاید بر اساس آنچه خوشایندِ عموم مردم است، چیزی را برمی‌گزینند و این خطاست. به همین دلیل، پیامبر ﷺ بسیاری را که چنین رویکردی دارند، «دعوتگرانی بر دروازه‌های جهنم» توصیف کرده‌اند. به همین جهت، در حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص آمده است که پیامبر ﷺ فرمودند: «همانا خداوند علم را با ستاندن آن از [سینهٔ] مردم برنمی‌چیند، بلکه علم را با قبض [روح] علما برمی‌چیند، تا آنگاه که عالمی باقی نگذارد، مردم رؤسای جاهلی برگزینند، پس از آنان فتوا خواسته شود و آنان بدون علم فتوا دهند، پس هم خود گمراه شوند و هم دیگران را گمراه کنند.» (رواه البخاری العلم (۱۰۰)، ومسلم العلم (۲۶۷۳)، والترمذی: العلم (۲۶۵۲)، وابن ماجه المقدمة (۵۲)، وأحمد (۲۰۳/۲۱۹۰/۲۱۶۲/۲)، والدارمی المقدمة (۲۳۹)). این جاهلان، بر اساس آنچه مردم می‌خواهند، فتوا می‌دهند، بدون آنکه به انتخاب شریعت و مراد خداوند متعال رجوع کنند.

برخی مردم می‌خواهند به شکل مطلق تکلیف را از دوش خود بردارند. خداوند متعال می‌فرماید: {لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا} [البقرة: ۲۸۶] (الله هيچ كس را جز به اندازهٔ توانش تكليف نمى‌كند.) و می‌فرماید: {لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا} [الطلاق: ۷] (الله هيچ كس را جز [به اندازهٔ] آنچه به او داده، مكلف نمى‌سازد.). یعنی خداوند در شریعت، تکلیفی قرار داده و آن را مقدر ساخته است، اما ما توان تحمل آن را داریم. پس انسان حق ندارد [به بهانهٔ] آسان‌گیری بگوید فلان نماز را نمی‌خوانم، یا نماز را نصف می‌کنم، یا در جنبه‌ای از جوانب عقیده کوتاهی می‌کنم.

این آسان‌گیری [مورد نظر شرع]، تابع [سلیقهٔ] خود انسان نیست. به همین دلیل، پیامبر ﷺ هنگامی که معاذ و ابوموسی اشعری را [به یمن] فرستادند، به آن دو فرمودند: «آسان بگیرید و سخت نگیرید؛ بشارت دهید و متنفر نکنید؛ و با هم همکاری کنید و اختلاف نورزید» (رواه البخاری مع الفتح فی کتاب المغازی، باب بعث أبی موسی ومعاذ إلی الیمن… برقم ۴۳۴۴ و ۲۳۴۵، ومسلم فی کتاب الجهاد والسیر، باب الأمر بالتیسیر… برقم ۱۷۳۳).

این [دستور] مربوط به اسلوب و روش ارائهٔ [دین] است. اما از جهت «حکم شرعی»، پیامبر ﷺ به معاذ فرمودند: «تو نزد قومی از اهل کتاب می‌روی، پس آنان را به شهادت اینکه معبودی [به حق] جز الله نیست و من فرستادهٔ الله هستم دعوت کن. اگر در این امر از تو اطاعت کردند، به آنان اعلام کن که خداوند پنج نماز در هر شبانه‌روز بر آنان واجب کرده است.» (رواه البخاری (۱۳۹۵)، وفی مواضع أخری، ومسلم (۱۹)، والنسائی (۲/۵)، وأبو داود برقم (۱۵۸۴)، والترمذی (۶۲۵)، وابن ماجه (۱۷۸۳)).

پس حکم شرعی، حکم خداوند متعال است و انتخاب شخصیِ مبتنی بر آسان‌گیریِ روانی و شخصی، یا استحسان عقول و رغبت‌های مردم، در آن راهی ندارد.

به همین دلیل، شایسته است که انسان و هرکس که فتوا می‌دهد، انتخاب احکام شرعی را تابع [تلاش برای] ایجاد یک فضای عمومی [مطلوب]، یا [سبک و سنگین کردن] طریقهٔ ارائه، یا فشارهای رسانه‌ای قرار ندهند. عالم نمی‌تواند از امانتی که خداوند بر دوش او نهاده است، رهایی یابد، مگر با ابلاغ [کامل دین]، بدون کم و کاست، مطابق با آنچه خداوند متعال اراده کرده است، نه مطابق با آنچه نفوس و اهواء می‌خواهند.

ضوابط میانه‌روی

محیط [زندگی] انسان، معیاری برای انتخاب میانه‌روی نیست؛ بلکه معیار، حکم خداوند متعال است. زیرا خداوند این امت را «وسط» در میان همهٔ افکار و عقاید قرار داده است و به همین دلیل فرمود: {لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ} (تا بر مردم گواه باشيد)؛ [یعنی] گواهانی بر تمام آنچه گذشته است. پس امت بر «وسطیت» قرار داده شده و کار تمام است. خداوند برای این امت آسانی خواسته و دشواری نخواسته است، و انسان [در این مورد] اختیاری [از خود] ندارد.

«وسطیت» در خود، جنبهٔ آسانی در روش ارائه و [در نظر گرفتن حال] صاحبان عذر را دارد. [همچنین قواعدی چون] «لا ضرر و لا ضرار» (نه ضرر زدن [جایز است] و نه ضرر دیدن) و «الأمر إذا ضاق اتسع» (کار چون سخت شود، [حکمش] آسان گردد) و [توجه به] جنبهٔ ضروریات نیز در آن لحاظ شده است. اما اینها با قاطعیت و استواری اسلام منافاتی ندارد تا [دین] دچار دگرگونی نشود.

پس آسان‌گیری در مسائل فردی، با «وسطیت»، اعتدال و عدم انحراف اسلام منافاتی ندارد. مانند آسان‌گیری در امور نمازها: کوتاه خواندن آن در سفر، ساقط شدن نماز از زن حائض و نفساء، و ساقط شدن برخی احکام شرعی از بعضی صاحبان عذر مانند بیماران و غیره. چنانکه در حدیث آمده است: «ایستاده نماز بخوان، اگر نتوانستی، نشسته، و اگر نتوانستی، بر پهلو.» (به روایت بخاری در صحیح (۱۱۱۷)، و ابوداود در سنن (۹۵۲)).

[اما] این امور، اصلِ امر شرعی را ساقط نمی‌کنند. ما به شخص [بیمار] نمی‌گوییم «به خاطر بیماری‌ات اصلاً نماز نخوان». شایسته است که میان آسان‌گیری در موارد خاص (مانند مسائل مشخص و فردی) و باطل کردن اصل تشریع از طریق تعمیم دادن آن جواز [به همگان] تفاوت قائل شویم.

از جمله موارد خلط [مبحث] در مورد وسطیت، این است که ما فتواهایی در خلیج، فتواهایی در مصر و فتواهایی در عراق می‌یابیم که همگی متباین و متفاوت هستند، در حالی که همه ادعای وسطیت دارند. اگر وسطیت، امری محاسباتی بود، جایگاه وسطیت [واقعی] در میان اینها کجاست؟

در حقیقت، خلل در درک عقلی «وسطیت» بوده است، نه در خود آن. اگر آنان به «وسطیتِ برآمده از کتاب و سنت» عمل می‌کردند، همگی بر یک منهج واحد الهی متحد می‌شدند و دیگر، محیط و شرایط بر آنان حاکم نمی‌شد و از تأثیرات [انحرافیِ] راست و چپ مصون می‌ماندند.

هنگامی که خداوند موسی علیه السلام را مبعوث کرد و کتابش را بر او نازل فرمود، [عده‌ای] گفتند: {إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ} [المؤمنون: ۸۳] (اين جز افسانه‌هاى پيشينيان نيست). یعنی از اخبار گذشتگان است. و اقوام دیگری به پیامبرشان گفتند: {مَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ} [المؤمنون: ۲۴] (ما چنين [چيزى] در [ميان] پدران پيشين خود نشنيده‌ايم) و دیگرانی [گفتند]: {مَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ} [ص: ۷] (ما اين [سخن] را در آيين واپسين نشنيده‌ايم). یعنی آنان هم می‌خواهند از پدرانشان پیروی کنند و هم‌زمان می‌گویند «افسانه‌های پیشینیان» است! پس چه می‌خواهند؟!

مسئلهٔ زمان نیز تأثیرگذار است. [گاهی] انسان آنچه را که قبل از او بوده، «عقب‌ماندگی» و «گذشته» می‌داند و آنچه را که بعداً می‌آید، «آینده» می‌شمارد و در این میان، «وسطی» قائل نیست.

کهنگی و نو بودن چرخه‌ای است که در [ذهن] انسان می‌گردد. امرِ «جدید»، برای کسی که بعداً می‌آید، «قدیم» خواهد شد و از «افسانه‌های پیشینیان» محسوب خواهد گشت؛ در حالی که حق، ثابت است.

سخن پیامبر ﷺ که فرمودند: «در مورد من غلو نکنید، همان‌طور که نصاری در مورد پسر مریم غلو کردند. همانا من بنده‌ای هستم، پس بگویید: بندهٔ الله و فرستادهٔ او.» (صحیح بخاری: کتاب أحادیث الأنبیاء (۳۴۴۵)، و مسند أحمد (۱/۲۳، ۱/۲۴، ۱/۴۷))، این [سخن]، «وسطیت» میان یهود و نصاری است. یهودیان پیامبرانشان را کشتند و آنان را به حاشیه راندند و ارزشی برایشان قائل نشدند. اما نصاری در مورد عیسی غلو کردند و او را اله و پروردگار قرار دادند. بنابراین، پیامبر ﷺ [با این سخن] یک راه میانه را ترسیم کردند: ایشان با تأکید بر «بنده» بودن [عیسی]، غلو و زیاده‌روی نصاری را رد کردند؛ و با تأکید بر «رسول خدا» بودن او، تحقیر و کوچک ‌شمردن پیامبران توسط یهود را باطل نمودند.

بحث در مورد «وسطیت» [از راهی غیر از وحی]، بحثی طاقت‌فرسا و خسته‌کننده است و به نتیجه‌ای نمی‌رسد؛ مانند کسی است که فواصل زمین را از راست و چپ اندازه‌گیری کند و سپس ادعای وسطیت نماید. بلکه «وسطیت» را خداوند متعال ترسیم کرده است و جستجو [ی خودسرانه] در مورد آن، [کاری است که] عمر انسان با آن سپری می‌شود، بدون آنکه به نتیجه‌ای برسد.

بی‌تردید، مسائل بنیادین عقیده – مانند یگانگی خداوند در ربوبیت، الوهیت، و اسماء و صفات، و همچنین جوانب ایمان و نواقض آن – از امور بسیار مهمی هستند که تأثیری عظیم بر میانه‌روی و استقامت انسان دارند. هرگونه خلل در این عقاید، مستقیماً بر دین و استقامت فرد اثر می‌گذارد. بنابراین، اهتمام ورزیدن به این اصول، بدون شک، بزرگترین مسئله است و پیمودن این راه، بزرگترین [شکل] وسطیت محسوب می‌شود.

شیخ عبدالعزیز طریفی | ترجمه: عبدالله شیخ آبادی