الحمدلله رب العالمین، والصلاة والسلام علی أشرف الأنبیاء والمرسلین وعلی آله وصحبه اجمعین .. اما بعد:
یکی از مسائل فکری که در تاریخ اسلام به وفور انتشار یافته، قضیهی فرقه فرقه شدن در دین و تبدیل شدن به گروهها و مكاتب متعدد است.
تاريخ اسلامی شاهد ظهور بسیاری از فرقهها و مذاهب مختلف بوده که از نظر مناهج کلی و خاستگاههای شناختی، متفاوت بودهاند و میان پیروان آنها گفتگو و اختلافات گستردهای رخ داده است و هر گروهی ادعا میکند که حق با او بوده و پیرو آنچیزی است که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحاب گرامی ایشان ـ رضی الله عنهم ـ آوردهاند.
از مهمترین نصوص شرعی دربارهی این پدیده که از نظر معنی و حقیقت به این موضوع نزدیک بوده، حدیث مشهور افتراق امت است. به همین دلیل نیز هنگام بحث در مورد پدیدهی افتراق در دین، بیش از دیگر نصوص مورد توجه قرار میگیرد و مردم در مورد ثبوت یا تعیین دلالتهای شرعی آن بسیار اختلاف کردهاند.
در اثر جدلهای فراوان گِرد این موضوعات برخی از پژوهشگران سؤالات و اشکالاتی را در مورد مفهوم حدیث افتراق مطرح کرده و برخی از آنها در مورد درستی مذهب پیشوایان سلف و مطابقت آن، با طریقهی صحابه ـ رضی الله عنهم ـ شک اندازی میکنند.
این صفحات در واقع بحثی علمی در مورد مسائلی است که این اشکالات و پرسشها دربارهی آن مطرح میشود و امیدوارم کلیدی جهت فهم حقیقت امر در مورد این مسائل باشد و پاسخی واضح به تعدادی از این اشکالات و پرسشهای مطرح شده حول این موضوع باشد.
موضوع حدیث افتراق:
یکی از مشهورترین نصوصی که در زمینهی اختلاف در دین روایت شده: حدیث مشهور افتراق است که از طریق روایات بسیار زیادی وارد شده است. از جملهی این روایات حدیث انس بن مالک ـ رضی الله عنه ـ است: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ افْتَرَقَتْ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، وَإِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، كُلُّهَا فِي النَّارِ، إِلَّا وَاحِدَةً وَهِيَ: الْجَمَاعَةُ»[۱].
یعنی: رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: « همانا بنیاسرائیل هفتاد و یک فرقه شدند و امت من به هفتاد و دو فرقه تقسیم میشود که همگی در آتشند جز یک گروه که همان جماعت است».
و حدیث عمرو بن العاص ـ رضی الله عنه ـ که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: «إِنَّ بني إسرائيل تَفَرَّقَتْ عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلاَثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً، كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلاَّ مِلَّةً وَاحِدَةً، قَالُوا: وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي»[۲]
یعنی: همانا بنی اسرائیل به هفتاد و دو ملت تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه ملت تقسیم میشوند همگی در آتش هستند جز یک ملت. گفتند: آنها چه کسانی هستند ای رسول خدا؟ فرمود: آنهایی که بر طریقهی من و اصحابم میباشند.
حدیث افتراق از مهمترین نصوص شرعی است که در زمینهی اختلافِ در دین وارد شده و از مشهورترین روایاتی است که بیش از همه در میراث اسلامی انتشار یافته است و میتوان آن را از نصوص اصلی در این موضوع به شمار آورد و به همین دلیل باید با دقت در آن نگریسته و در مورد رهنمودها و اهداف اساسی آن به صورت عمیق برخورد کرد.
علما در بارهی حکم این حدیث از لحاظ ثبوت یا عدم آن اختلاف بسیاری داشتهاند و پژوهشهای ویژهای در مورد روایات و سندهای این حدیث صورت گرفته است و به نظر میرسد که از بین بردن اختلاف در مورد این موضوع امری بس دشوار باشد چرا که دلیلها و براهین در مورد آن بسیار نزدیک به هم میباشد.
با این وجود تمامی مفاهیمی که حدیث افتراق با خود دارد در نصوص شرعی دیگر آمده است و معانی ثابت و درستی میباشند و تنها ذکر تعداد فرقهها و وجود نص بر اینکه تنها یکی از آنها نجاتیافته است این حدیث را از احادیث دیگر متمایز میکند، که البته اینها معنای ثانوی بوده و همینکه بگوییم فرقههای هلاک شونده را نمیتوان مشخص نمود از تأثیر عدد کاسته میشود و این قول صحیحی است که تعدادی از محققین از جمله شیخ الاسلام ابن تیمیه و امام شاطبی ـ رحمهما الله ـ آن را ترجیح دادهاند.
اما حقیقت تقسیم شدن امت به احزاب مختلف که از نظر مناهج و خاستگاهها متفاوت میباشد، حقیقتی تاریخی و قطعی است که برای اثبات آن لازم نیست که فرد به نصوص شرعی تکیه کند، بلکه آگاهی از تاریخ، برای اثبات آن کافی است. معیاری که بر اساس آن میتوان بر گروهها حکم کرد نیز، با نصوص شرعی دیگر به اثبات رسیده است، چرا که هر کس عالم به شریعت و نصوص آن باشد، میداند که همان چیزی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و صحابهی گرامی ایشان ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بودهاند دین حق است و بر تمام امت واجب است که از آن پیروی کرده و بدان اقتدا کند.
بنابراین، چه حدیث افتراق ثابت شود، چه نشود، به هر حال مشکلی در ماهیت گروه گروه شدن امت ایجاد نمیکند و همچنین ماهیتِ معیاری که بر اساس آن، خاستگاه این گروهها و گفتههایشان مورد قضاوت قرار میگیرد تغییری نخواهد کرد.
با اين وجود ناچاریم حدیث افتراق را مورد بررسی قرار دهیم تا معانی آن فهمیده شده و اهداف آن مشخص شود زیرا یکی از نصوصِ محوری در مورد پدیدهی فرقه فرقه شدن است که در فهم و درک آن اشتباهات بسیاری رخ داده است.
مسائل مربوط به حدیث افتراق بسیارند مانند مفهوم فرقه و اینکه چه زمانی این مفهوم در واقعیت تحقق مییابد، اسباب افتراق، نشانههای آن، تعیین فرقههای ذکر شده در حدیث، حکم بر آنها، موضوع افتراق و مسائلی دیگر.
ولی ما در این نوشتار تنها بر یک مسئله تمرکز میکنیم و آن موضوع افتراقی است که در حدیث آمده چرا که مهمترین موضوع در این زمینه بوده و تأثیر آن بر دیگر موضوعات بیشتر است.
یکی از بهترین راهها جهت رفتار درست با نصوص که سبب فهم صحیح و پخته میشود: درک دلالتهای سیاقی آن و موضوعات اساسیای که به خاطر آن این نص وارد شده، و مشخص کردن هدف اصلی از بیان آن است؛ چرا که رسیدن به این موارد کمک فراوانی به فهم اجزای آن و درک مراد جملهها و معانی آن میکند.
همچنین مقایسهی آن با نصوص شرعی دیگر که در موضوعی مشخص با آن اشتراک دارند بر فهم عمیق نصوص شرعی، درک وسیع از مقاصد و اهداف آن و فهم آن بر اساس همین جمعبندی، میافزاید.
بر همین اساس در بررسی حدیث افتراق باید سیاق و مقاصد و موضوع اساسیای که حدیث به خاطرش آمده مد نظر گرفته شود و همچنین باید نصوص شرعی دیگری که به موضوع افتراق و اختلاف در دین مربوط میشود در کنار آن بررسی کرد.
هنگامی که به حدیث افتراق مراجعه کنیم میبینم که اجزاء آن، سیاقی که حدیث به خاطر آن وارد شده و جملات حدیث به وضوح بیانگر این میباشند که این حدیث به تمامی انواع افتراق و اختلاف مربوط نمیشود و تمامی اشکال انحراف از شریعت، یا انواع گناهان و معصیتها یا اشتباهات رفتاری و عملی را در بر نمیگیرد بلکه به نوعی از افتراق و اختلاف مخصوص مربوط میشود که دارای دو صفت اساسی باشد:
اول: به امور اجماعی مربوط باشد؛ یعنی در اموری که اجماع درباهی آن آشکار و روشن است و این ویژگی برگرفته از مفاهیمی است که بر پایبندی به جماعت و بر روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و یارانش ـ صلی الله علیه وسلم ـ تأکید میکند.
از جمله اموری اجماعی نزد صحابه ـ رضی الله عنهم ـ هر آنچیزی است که به اصول دین مربوط شده و شامل دلایل و مسائل علمی و عملی میشود.
دوم: اختلافات گروهی که سبب تفرقه و تقسیم شدن به احزاب مختلف و مکتبهای گوناگون میشود و این ویژگی برگرفته از حالتی است که امت به فرقهها و احزابی تقسیم میشود که از نظر حقیقت و خاستگاه و اصول متفاوت میباشد و این نوع اختلاف معمولا در مورد اختلافات منهجی رخ میدهد که بر پایهی اصول و خاستگاههای مشخص شکل گرفته و بر ایجاد موضعگیریها و نظریات تأثیر میگذارد.
بنابراین اختلاف مورد نظر حدیث اختلافی است که داری چنین وصفی باشد و دیگر انواع اختلافات و انحرافات در دین در اینجا مراد نیست.
این دو وصف غالبا به صورت آشکار بر گروههایی منطبق میشود که در اصول دین اختلاف دارند چه این اختلافات در دلایل باشد چه در مسائل، و تفاوتی نمیکند که این مسائل علمی باشد یا عملی.
بنابراین حدیث افتراق به شکلی واضح به اختلافاتی مربوط است که میان گروههای پدیدآمده در تفکر اسلامی ایجاد شده است؛ چرا که این اختلاف هر دو صفت مذکور را دارا بوده و اختلافی است که در مسائل اجماعی که همان اصول دین ـ دلایل ومسائل علمی و عملی ـ میباشد، رخ داده است و در عین حال اختلافی است میان مکتبها، گروهها و نهادهایی که خود در اصول و خاستگاهها با یکدیگر متفاوت بوده و موجبات تفرقه در امت را فراهم نمودهاند.
در اثبات اینکه حدیث افتراق تنها به این نوع اختلاف ویژه مربوط میشود، دلایل و نشانههایی وجود دارد که برخی از آنها در خود حدیث افتراق موجود بوده و برخی در نصوص شرعی دیگر به صورت ضمنی آمده است که در امور ذیل آشکار میشود:
اول: الفاظ حدیث نشان میدهد که این تفرقه میان گروههای مختلف یا احزابی رخ خواهد داد که از یکدیگر متمایز میباشند، چرا که در حدیث لفظ «فرقه و ملت» استعمال شده که خود بیانگر این است که اختلافی که حدیث از آن خبر میدهد بین نهادهای متفاوت رخ خواهد داد و هر نهادی نمایندهی مکتبی است که با دیگری متفاوت است و یک مکتب تنها در صورتی با مکتب دیگر متفاوت خواهد بود که اصول منهجی و خاستگاههای مشخصی داشته باشد که افکار و موضعگیریهای خاصی را ایجاد کند.
ابو العباس قرطبی ـ رحمه الله ـ این معنی را یادآوری نموده و میگوید: «و این نشان میدهد تفرقهای که آیه و حدیث نسبت به آن هشدار میهد آنچیزی است که در اصول دین و قواعد آن باشد چرا که لفظ ملت بر آن اطلاق گشته و خبر داده شده که پایبندی به هر یک این ملتها سبب ورود به آتش میشود و چنین چیزی در مورد فروع گفته نمیشود چرا که اختلاف در فروع سبب تعدد ملت و یا عذاب در آتش جهنم نمیشود»[۳].
بنابراین وی اشاره میکند که لفظ «ملت» ـ و همچین لفظ فرقه ـ به همراه هشدارِ وارد شده در حدیث نشان میدهد که افتراق مورد نظر حدیث، افتراقی ویژه است و وصف آن چنین است که این افتراق میان گروهها و ملت (آیین)هایی رخ میدهد که از نظر منهج و اصول، متفاوت میباشند و اینکه مربوط به امور بزرگی میشود که هشدار به عذاب را میطلبد.
دوم: در برخی از روایاتِ حدیث الفاظی وارد شده که آشکارا اشاره میکنند این اختلاف در مسائل اجماعی و گروهگروه شدن بر سر آن است و این نوع اختلاف معمولا برخواسته از هوای نفس یا شبهات میباشد.
در حدیث انس بن مالک ـ رضی الله عنه ـ آمده که : دربارهی شخصی نزد رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ سخن گفته شد و از قدرتش در جهاد و تلاشش در عبادت بیان شد. پس هنگامی که آن شخص در حال آمدن بود رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست در چهرهاش نشاني از شیطان میبینم. سپس آن شخص آمده و بر آنها سلام کرد. رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: آیا هنگامی که نزد ما میآمدی نفست به تو نگفت که در میان قوم کسی بهتر از تو نیست؟ گفت: بله و رفت و و محدودهای برای نماز خویش مشخص کرده و برای نماز ایستاد. رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: کدامیک از شما به سوی او رفته و او را میکشد؟ پس ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ به سویش رفته و او را در حال نماز یافت. پس ترسید که او را بکشد. پس رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: کدامیک از شما به سوی او رفته و او را میکشد؟ عمر ـ رضی الله عنه ـ برخواسته و گفت: من به سویش میروم. او را در حال نماز یافت و همان کاری را کرد که ابوبکر کرده بود و بازگشت. پس علی ـ رضی الله عنه ـ گفت من میروم. پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: تو برو اگر او را دریابی. پس هنگامی که رسید آن شخص رفته بود. رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: این اولین نسلی است که از امتم خارج میشود اگر او را کشته بود هیچ یک از امتم اختلاف نمیکردند. سپس فرمود: همانا بنی اسرائیل به هفتاد و یک گروه تقسیم شدند و امت من به هفتاد و دو گروه تقسیم میشوند که همگی در آتشند جز یکی از آنها که همان جماعت است»[۴].
این داستان به صورت ضمنی اشارهای آشکارا به این نکته دارد که مراد از فرقه فرقه شدن در حدیث همان افتراقی که در مورد گروه خوارج روی داد، زیرا پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ حدیث افتراق را در خلال سخن از خوارج ذکر نمود و افتراقی که در مورد خوارج روی داد به اصلی از اصول دین مربوط میشود و بر خاستگاههای منهجی مشخصی بنا شده است.
و در برخی از روایتهای حدیث آمده که پیامبر – صلی الله علیه وسلم ـ فرمود: «وَإِنَّهُ سَيَخْرُجُ فِي أُمَّتِي أَقْوَامٌ تَجَارَى بِهِمْ تِلْكَ الْأَهْوَاءُ كَمَا يَتَجَارَى الْكَلْبُ بِصَاحِبِهِ، لَا يَبْقَى مِنْهُ عِرْقٌ وَلَا مَفْصِلٌ إِلَّا دَخَلَهُ»[۵]
یعنی: در امت من مردمی خارج میشود که این اهواء (ميل به باطل و انحراف) در آنها فراگیر گشته همانگونه که بیماری «هاری» در بدن صاحبش فراگیر میشود هیچ رگ و مفصلی را باقی نگذاشته مگر آنکه وارد آن میشود.
این روایت نشان میدهد که اختلاف مورد نظر در این حدیث به اختلافات ناشی از اهواء و شبهات مربوط میشود و ربطی به اختلافات ناشی از شهوات و کاستیها در رفتار و سلوک نیست، و اختلافی که میان فرقهها و احزاب در اثر خروج از فکر اسلامی بوجود آمده را شامل میشود.
سوم: روایتهایی از برخی از صحابه آمده که اشارهای آشکار به این دارد که این اختلافات به مسائل اجماعی ـ اصول دین و غیره ـ مربوط شده که در اثر آن فرقهها و احزاب به وجود میآید، چرا که در روایت ابی امامه ـ رضی الله عنه ـ آمده: هنگامی که سر خوارج را آویزان بر دروازههای شهر مشاهده کرد بیان نمود که آنها از جمله کسانی هستند که در دین گروه گروه شدهاند سپس حدیث افتراق را بیان نمود[۶]. بنابراین ابوامامه ـ رضی الله عنه ـ که یک صحابی بود بین آنچه در میان خوارج رخ داده بود و بین افتراقی که در حدیث ذکر شده، ارتباط برقرار نمود.
چهارم: اگر حدیث شامل همهی انواع انحرافات از حق بود به گونهای که انحراف رفتاری را نیز در بر میگرفت، نمیشد گفت گروهی وجود دارد که بر روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش باقی میماند، زیرا هر گروهی از امت در واجبات یا محرمات دچار سرپیچی میشود و حدیث به صراحت بیانگر این است که گروهی وجود دارد که حتما بر روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ باقی میماند و پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نجات را تنها به همگون شدن با راهی که خودش و یارانش بر آن بودهاند منحصر نکرده و مثلا نفرموده که نجات یافته کسی است که بر راهی باشد که من و اصحابم بر آن هستیم بلکه بیان نموده که گروهی هستند که بر راه او و یارانش باقی میمانند. بنابراین حدیث متضمن دو حکم است:
اول: نجات جز با پیروی از راهی که پیامبر و اصحابش بر آن بودهاند امکان پذیر نیست.
دوم: گروهی هستند که همواره پایدار بوده و این پیروی را محقق میسازند.
کسی که حدیث را مربوط به تمامی انحرافات حتی رفتارهای عملی، بداند، سخن او با حدیث مطابقت نخواهد داشت مگر اینکه حدیث تنها متضمن یک حکم باشد در حالی که حدیث اینگونه نیست.
پس هر کس صحت حدیث را پذیرفته است نباید آن را تنها به انحرافات رفتاری وابسته کند و بلکه باید آن را به انحرافات منهجی ربط دهد، انحرافاتی که به مسائل اجماعی مربوط بوده که سبب تفرقه و چند حزبی شدن میشود و اگر چنین نکند حدیث را متنافض و غیر واضح کرده که رهنمودهایش با هم هماهنگ نیستند.
پنجم: این حدیث در قالب خبر از امری غیبی آمده که در آینده رخ میدهد زیرا پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ میخواست امتش را از امری خبر دهد که در زمان خودش اتفاق نیفتاده بود و آن اتفاق فرقه فرقه شدنی است که الله عزوجل آن را مقدر نموده و راه نجات از آن را نیز آشکار فرموده است.
در این حدیث به طبیعت این اتفاق اشاره شده است و اینکه به مسائل اجماعی مربوط بوده و در اثر آن تفرقه و گروه گروه شدن روی میدهد؛ سپس راههای نجات از آن بیان شده که همان پایبندی به روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش میباشد و اضافه بر این خبر داده که جز یک گروه از امت، این التزام و تمسکِ نجاتدهنده را متحقق نمیسازند.
بنابراین پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ تنها نمیخواسته که دربارهی انحراف از سنت و روش خویش خبر دهد یا فقط از اشتباهات سلوکی که امتش در آن واقع میشوند برحذر دارد، بلکه میخواست از حالتی ویژه خبر دهد که امتش در آینده دچار آن میشوند و راههای نجات از آن را بیان نمود. پس تمامی خبرهایی که در حدیث دربارهی حالت تفرقه و راههای نجات از آن ذکر شده تنها به طبیعت این اتفاق که در آینده روی میدهد مربوط بوده و تنها یک خبر دادن نیست.
بنابراین قالب، ترکیب، هدف و مقصدِ حدیث است که بیانگر مراد آن و مشخص کنندهی روش بررسی و تفکر در آن میباشد و غفلت از این حقیقت سبب اشتباه در فهم و استدلال میشود.
ششم: مجموع نصوص شرعی نشان میدهد که افتراق مذکور در حدیث شامل هر نوع افتراقی نمیشود بلکه افتراقی مد نظر است که سبب تفرقه و چنددستگی و تجمع گرد اصولی مشخص شود که امت را متفرق میسازد. امام شاطبی در بیان این نوع و توضیح نصوص شرعی مشابه آن میگوید: «و احتمال دارد که این افتراق مطابق با چیزی باشد که لفظ اقتضا میکند و ممکن است با اضافهی قیدی باشد که لفظ مطلق، آن را اقتضا نمیکند ولی معنای آن را در خود حمل میکند، چنانکه لفظ «رقبه» بیانگر مطلق این لفظ است و بیان نمیکند که رقبه مؤمنه است یا غیر مؤمنه، اما از نظر لفظی گنجایش آن را دارد. بنابراین درست نیست که مراد حدیث افتراق مطلق باشد بگونهای که تمامی اشکال اختلاف را در بر داشته باشد چرا که در این صورت اختلاف در مسائل فروع نیز شامل این لفظ خواهد شد و این [برداشت] به اجماع باطل است، چرا که از دوران صحابه ـ رضی الله عنهم ـ تا کنون در مسائل اجتهادی اختلاف وجود داشته است و اولین اختلاف در زمان خلفای راشدین و هدایتگر رخ داد سپس در زمان دیگر صحابه و تابعین ادامه یافت و کسی این نوع اختلاف را ناپسند ندانست و نسلهای بعدی در روا بودن اختلاف ـ در فروع ـ به صحابه اقتدا نمودند پس چگونه ممکن است اختلاف در مذاهب [فقهی] از مطلق حدیث برداشت شود؟ بلکه منظور افتراق مقید است اگر چه در حدیث نصی بر آن وجود نداشته باشد چرا که در آیات قرآن الفاظی وجود دارد که بیانگر این امر است. الله متعال میفرماید:
{وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (۳۱) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا} [روم: ۳۱ ـ ۳۱]
«و از مشركان مباشيد: (۳۱) از كسانى كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند».
و سخن الله متعال:
{إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ} [انعام: ۱۵۹]
«كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هيچ گونه مسؤول ايشان نيستى».
و آیات مشابه که بیانگر تفرقهای است که در اثر آن فرقه فرقه شدند، یعنی گروههایی گشتند که برخی از برخی دیگر جدا شده و در میان آنها الفت و همکاری و پشتیبانی وجود ندارد بلکه خلاف آن درست است. اسلام یکی است و فرمانش هم یکی است در نتیجه اقتضا میکند که حکم آن سبب همبستگی کامل شود نه اختلاف»[۷].
پس این امور به صورت یکجا یا جدای از هم بیانگر این میباشند که حدیث افتراق شامل هر نوع اختلافی در دین نمیشود و مقصود از آن عدم پایبندی به احکام آن یا اشتباه رفتاری نیست بلکه مراد اختلاف ویژه است که ویژگیهای مشخصی دارد.
باید بخشها و جملههای حدیث را بر این اساس فهمید، پس سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ «آنچه من و اصحابم بر آن میباشیم» باید بنابر مقتضا و موضوع حدیث فهمیده شود که معنایش چنین است: [افراد نجات یافته] در زمینهی اختلافی که به حدیث مربوط میشود آن راهی که پیامبر و اصحابش بر آن بودهاند را میپیمایند؛ یعنی در اختلافی که به اصول دین و مسائل اجماعیِ بنا شده بر خاستگاههای منهجی مربوط میشود، راهشان همان راه پیامبر و اصحاب است.
اگر روش شخص در مسائل اجماعی و اصول دین ـ دلیلها و مسائل علمی و عملی ـ همانند روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ باشد پس او نجات خواهد یافت.
منظور حدیث بیان هر آنچه به دین مربوط میشود و ممکن است که در آن اختلاف یا اشتباه رخ دهد نیست بنابراین شامل اختلاف در فروع دین و اشتباه رفتاری و کوتاهی در انجام واجبات دینی و تکمیلکنندههای آن نمیشود.
این حدیث همچنین از تمامی اسبابی که انسان را از آتش نجات میدهد سخن نمیگوید بلکه در مورد یکی از انواع آنها که همان پیروی از روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش در مسائل اجماعی و اصول دین ـ ادله و مسائل ـ است، سخن میگوید و این سبب نیز مانند دیگر اسباب باید همراه با شروط لازم بوده و موانعش منتفی شود.
این حدیث همچنین دربارهی حکم بر تک تک اشخاصی که در فرقهها و گروههای منحرف هستند سخن نمیگوید و به قضاوت دربارهی اشخاص معین مربوط نمیشود بلکه حکم کلی گروهها را بیان میکند و از نصوصی است که دربارهی صفتهای کلی حکم میکند مانند نصوصی که به صورت کلی دربارهی حکم زنا و مشروبخواری آمده است و این نصوص نزد اهل سنت و جماعت در صورت فراهم بودن شروط و نبودن موانع قابل اجرا میباشند.
بنابراین درست نیست که در مورد شخصی معین از این گروهها گواهی جهنمی بودن داد و در توضیح این معنی شیخ الاسلام ابن تیمیه ـ رحمه الله ـ میگوید: «سخن رسول الله ـ صلی الله علیه وسلم ـ که فرموده: هفتاد و یک [گروه] در آتش و یکی از آنها در بهشت است» بزرگتر و سنگینتر از این سخن الله متعال نیست که فرموده:
{إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا} [نساء: ۱۰]
«بىگمان، كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مىخورند جز آتشى در شكمهاى خود فرو نمىبرند، و به زودى در آتشى افروخته وارد خواهند شد».
و این سخن الله متعال:
{وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا} [نساء: ۳۰]
«و هر كه به تجاوز و ستم چنين كند، زودا كه او را به آتش دوزخ در آوريم، و اين بر خدا آسان است».
و نصوص دیگری وجود دارد که اگر شخص عملی را انجام دهد وارد آتش میشود و با این وجود ما در مورد شخص مشخص گواهی جهنمی بودن نمیدهیم زیرا ممکن است که توبه کرده یا اینکه نیکیهایی داشته باشد که بدیهایش را از بین میبرد یا اینکه الله متعال مصیبتها یا چیزهای دیگر را کفارهی گناهانش قرار میدهد[۸].
بنابراین سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که فرموده «آنچه من و اصحابم بر آن هستیم» منظور از آن تنها مسلمان بودن نیست چرا که اگر چنین بود تمامی گروهها نجات یافته بودند زیرا هر یک از گروههای مذکور در حدیث قدری از اسلام را با خود دارند ـ مقداری از آنچه پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش ـ رضی الله عنهم ـ بر آن بودهاند ـ این در حالی است که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرموده که تنها یکی از این گروهها با روش پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش مطابقت دارند.
همچنین اگر منظور از این سخن پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ : «آنچه من و اصحابم بر آن هستیم» اسلام به صورت مطلق باشد، تمامی گروهها هلاک میشوند زیرا در هر یک از گروههای مذکور افرادی هستند که در واجبی از واجبات اسلام کوتاهی کرده یا مرتکب حرامی از حرامها میشوند، و این در حالی که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بیان نموده که گروهی نجات خواهند یافت!
این نشان میدهد که پیامبر – صلی الله علیه وسلم ـ مرادش از این سخن «آنچه من و اصحابم بر آن میباشیم» معنایی مخصوص است که آن: یکی بودن با پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و اصحابش در مسائل اجماعی و اصول دین ـ از نظر ادله و مسائل علمی و عملی ـ میباشد.
پس هر کسی که این حدیث را صحیح دانسته یا فرض را بر صحت حدیث میگذارد، باید این حدیث را بر اساس معنایی که ذکر شد حمل کند و گرنه دچار تناقض شده یا اینکه معنایی برای آن نمییابد.
نگاه کردن به حدیث افتراق از این منظر چیزی است که در میان گروههای امت کاملا مشهور بوده بلکه یکی از آشکارترین اموری است که علمای گروههای مختلف دربارهی آن سخن گفتهاند. پس مربوط دانستن حدیث افتراق به انحرافات در اصول دین ـ از نظر دلیلها و مسائل علمی و عملی ـ به گروه یا عالمی خاص ارتباط ندارد، بلکه چیزی است که میان تمامی گروهها رواج داشته و تعداد بسیار زیادی از علما در گذر زمان و قرنها آن را تأیید کردهاند، تا جایی که میتوان گفت: در تمامی گروههای مختلفی که در تاریخ امت وجود دارد مورد اجماع و اتفاق نظر بوده است.
هنگامی که به سراغ علمای حدیث و روایات برویم ـ که اکثریت آنها از علمای اهل سنت و جماعت بودهاند ـ نمیبینیم که آنها با حدیث به عنوان نوعی از اختلافات یا انحرافات رفتاری برخورد کرده باشند بلکه این حدیث را مربوط به اختلاف مخصوص دانستهاند.
عبدالرزاق صنعانی حدیث افتراق را در باب «روایتی که دربارهی حروریه» آورده و ابوداود در موضوع «السنة» از کتابش سنن آورده و موضوع «سنة» به اصول عقاید مربوط است و ابن ابی عاصم این حدیث را در کتابش به نام «سنة» آورده که این کتاب در شرح عقاید اهل حق نوشته شده است و ابن حبان عنوان باب را «ذکر الإخبار عن فرق البدع وأهلها فی هذه الأمة» قرار داده و محمد بن نصر المروزی نیز حدیث افتراق را در کتاب «السنة» روایت کرده است که هدف او از این کتاب شرح عقاید اهل حق بوده است. امام آجری نیز این حدیث را در کتاب «الشریعة» و ابن بطه در کتاب «الإبانة عن شریعة الفرقة الناجیة ومجانبة الفرق المذمومة» و امام لالکائی در کتاب «شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة» و ابن ابی زمنین در کتاب «أصول السنة» و در «باب النهي عن مجالسة أهل الأهواء» آورده و ابو عمرو دانی در کتاب «السنن والواردة فی الفتن» در باب «ما جاء في ظهور البدع والأهواء والمضلة وإحیائها وإماتة السنة» و بیهقی در کتابش «الاعتقاد» و باب «الاعتصام بالسنة واجتناب البدعة» آورده است.
علمای دیگر فرقهها نیز، با این حدیث به عنوان حدیثی در مورد اختلاف در اصول دین و تقسیم شدن به فرقهها و دینهای مختلف برخورد کردهاند از جملهای این علما: عبدالقاهر بغدادی و رازی و قرافی و ابن تیمیه و ابن قیم و ابن کثیر و شاطبی و دیگران میباشند.
پس به این نتیجه میرسیم که حدیث افتراق به اختلافی ویژه مربوط است که آن اختلاف در مورد قضایای اجماعی یا در اصلی از اصول دین ـ ازنظر ادله و مسائل علمی و عملی ـ میباشد و ناشی از انحراف منهجی است و برخواسته از اصول و خاستگاههایی است که سبب تفرقه و گروه گروه شدن میشود.
ادامه دارد
سلطان العمیری ـ مترجم: ابراهیم منصوری
پانویسها:
[۱] – مسند امام احمد ( ١٢٢٠٨ ) ، و سنن ابن ماجه (۳۹۹۳).
[۲] – جامع ترمذی (۲۶۴۱)
[۳] – الجامع لأحکام القرآن (۱۲/۱۳۰)
[۴] – این روایت را بیهقی در دلائل النبوة (۶/۲۸۷) و مقدسی در المختارة شمارهی (۲۴۹۹) آوردهاند.
[۵] – مسند امام احمد شماره ۱۶۹۳۷، مسند دارمی شماره ۲۵۱۸ ، سنن ابوداود شماره ۴۵۹۷ ، و تعداد بسیاری از امامان این حدیث را روایت کردهاند و تعدادی از امامان از جمله حاکم و ذهبی و ابن کثیر و عراقی و دیگران ثبوت این حدیث را تأیید کردهاند.
[۶] – این داستان را طبرانی در معجم الکبیر (۸/۲۶۸) آمده و در مورد صحت حدیث اختلاف زیادی وجود دارد امام هیثمی سند آن را مورد اعتماد دانسته و تعدادی از علما آن را حسن دانستهاند.
[۷] – الاعتصام (۳/۱۲۵).
[۸] – منهاج السنة النبویة (۵/۲۵۰)