شیخ الاسلام ابن تیمیه در بیان حال بسیاری از مردم چنین میگوید:
«عجیب است که برخی از مردم به سادگی از خوردن حرام و ستم و دزدی و شرب خمر و نگاه به سوی حرام و دیگر گناهان دوری میکنند، اما حفظ حرکت زبان برایشان سخت است تا جایی که میبینی انسانی که به دینداری و زهد و عبادت مشهور است سخنی از روی خشم خداوند به زبان میآورد که به آن اهمیتی نمیدهد و با یک کلمهٔ آن بیش از فاصلهٔ مشرق و مغرب سقوط میکند».
چه بسیارند کسانی که از فواحش و ستمگری دوری میکنند اما زبانشان آلودهٔ تهمت به ناموس و آبروی زندگان و مردگان است و این، هیچ اهمیتی برایشان ندارد.
۱- از یکی از حکیمان روایت شده است که مردی را دید که بسیار سخن میگفت و کم سکوت پیشه میکرد، پس به او گفت: «خداوند متعال برای تو دو گوش آفریده است و یک زبان، تا آنکه آنچه میشنوی دو برابر آنچه میگویی باشد».
۲- ربیع بن صبیح روایت میکند که مردی به حسن بصری گفت: ای ابا سعید؛ من چیزی را میبینم که آن را خوش نمیدارم. حسن گفت: «آن چیست؟» گفت: کسانی را میشناسم که در مجالس تو حضور مییابند و اشتباهات غیرعمد تو را به یاد سپرده و سپس آن را برای مردم بازگو میکنند و از تو عیبجویی میکنند.
حست بصری گفت: «برادرزاده، سخت نگیر! به تو چیزی خواهم گفت که از آن هم عجیبتر است» گفت: آن چیست؟ حسن گفت: «من نفس خود را برای جوار خداوند و به دست آوردن بهشت و نجات از آتش و همنشینی پیامبران مطیع ساختهام نه در خوشداشتِ مردم، که اگر قرار بود کسی از [سخن] مردم در امان بماند آفریدگارشان در امان میماند. حال که آفریدگار آنان از [سخنان ناروای] آنها در امان نمانده است مخلوق شایستهتر است!»
۳- جبیر بن عبدالله میگوید: وهب بن منبه را دیدم که مردی به حضورش رسید و گفت: فلان کس تو را بد میگوید. وهب گفت: «آیا شیطان کسی دیگر جز تو نیافت که او را سبک بدارد؟» سپس طولی نکشید که همان مرد (که بدگویی وهب را کرده بود) آمد و وهب او را گرامی داشت.
۴- حاتم اصم میگوید: «اگر کسی که برای تو صاحب سودی است نزد تو باشد زبانت را از آنچه باعث رنجش او است حفظ خواهی کرد، در حالی که همهٔ سخنانت بر خداوند عرضه خواهد شد اما زبان خود را از او حفظ نمیکنی».
۵- مردی در حضور معروف کرخی غیبت کسی را نمود. معروف به او گفت: «به یاد بیاور آن هنگامی را که پنبه بر روی چشمانت مینهند».
۶- از ابن عباس روایت است که میگفت: «هر سخنی که انسان بر زبان بیاورد بر او نوشته خواهد شد حتی آه و نالهای که در هنگام بیماری به زبان میآورد» میگویند: هنگامی که احمد بن حنبل بیمار شد به او گفتند: طاووس آه و ناله را در هنگامی بیماری خوش نمیداشت، پس امام احمد در بیماری خود حتی «آه» نگفت.
۷- عمر بن عبدالعزیز میگوید: «هر که بداند سخنش نیز جزوی از عمل اوست کم سخن خواهد گفت مگر در چیزی که به سود اوست و به او مربوط است».
۸- یکی از سلف میگوید: «لحظههای عمر آدمی را بر او عرضه میکنند؛ برای هر لحظهای که در آن یاد خداوند را نکرده است به شدت حسرت خواهد خورد».
۹- حسن بن بشار میگوید: «سی سال است که سخنی نگفتهام که برای آن نیاز به عذرخواهی داشته باشم».
۱۰- بشر بن منصور میگوید: نزد ایوب سختیانی بودیم، پس سخن بسیار گفتیم، تا آنکه ایوب گفت: «دست نگه دارید… [آنقدر کم سخن گفتهام] که اگر بخواهم همهٔ آن را برایتان بازگو کنم، میتوانم».
۱۱- مردی به فضیل بن عیاض گفت: فلانی غیبت من را میکند. فضیل گفت: «برایت خیر و خوبی جلب کرده است».
۱۲- عبدالرحمن بن مهدی میگوید: «اگر اینگونه نبود که دوست ندارم کسی معصیت خداوند را انجام دهد آرزو میکردم همهٔ مردم این زمانه مرا بدگویی و غیبت کنند، زیرا چه چیز از این خوشتر است که انسان در روز قیامت نیکیهایی را در پروندهٔ اعمالش بیابد که نه آن را انجام داده است و نه از آن اطلاعی داشته است!»
۱۳- روایت شده است که یکی از بزرگان اهل علم و عبادت را پس از مرگ، در خواب دیدند؛ از او دربارهٔ اوضاعش پرسیدند، گفت: «تنها برای یک سخن که به زبان آوردم بازخواست شدم؛ یک بار گفته بودم: مردم چقدر نیازمند باران هستند. به من گفته شد: تو چه میدانی؟ من به مصلحت بندگانم آگاهترم».
۱۴- عبدالله بن محمد بن زیاد میگوید: نزد احمد بن حنبل بودم که مردی آمد و گفت: ای اباعبدالله، من غیبت تو را کردهام، مرا حلال کن. امام احمد گفت: «تو را حلال میکنم اگر دوباره آن را انجام ندهی» عبدالله میگوید: به امام احمد گفتم: ای امام، آیا او را حلال میکنی در حالی که تو را غیبت کرده است؟ گفت: «مگر ندیدی؟ بر او شرط گذاشتم».
۱۵- مردمی نزد ابن سیرین آمدند و گفتند: ما تو را غیبت کردهایم، ما را حلال نما. ابن سیرین گفت: «چیزی را که خداوند حرام کرده است، حلال نمیکنم».
۱۶- طوق بن منبه میگوید: به حضور محمد بن سیرین رسیدم؛ به من گفت: «گویا تو را بیمار میبینم» گفتم: آری. گفت: «به نزد فلان پزشک برو تا تو را معاینه کند» سپس گفت: «نه، به نزد فلانی برو که از وی ماهرتر است» سپس گفت: «استغفر الله، گمان میکنم او را غیبت کردم».
۱۷- روایت است که به حسن بصری گفتند: فلانی غیبت تو را کرده است؛ پس حسن طبقی از رطب به سوی او فرستاد و گفت: «به من گفتهاند که نیکیهای خود را به من هدیه دادهای، خواستم جبران کنم، اما مرا معذور بدار که نمیتوانم به طور کامل خوبی تو را جبران نمایم».
۱۸- از ابوأمامهٔ باهلی ـ رضی الله عنه ـ روایت است که گفت: «کتاب اعمال بنده را در روز قیامت به او میدهند پس او در آن نیکیهایی را مییابد که انجام نداده است، پس میگوید: پروردگارا این نیکیها از کجا آمده است؟» میفرماید: «این برای غیبتی است که مردم در حق تو کردهاند و تو نمیدانستی».
۱۹- عبدالله بن مبارک میگوید: به سفیان ثوری گفتم: ای ابا عبدالله، ابوحنیفه چقدر از غیبت کردن دوری میکند! نشنیدهام که حتی یک بار غیبت کسی از دشمنانش را بگوید. سفیان گفت: «او خردمندتر از آن است که چیزی را بر نیکیهایش مسلط کند که باعث از بین رفتن آنها شود».
۲۰- از عمر بن عبدالعزیز روایت است که مردی بر او وارد شد و در مورد کس دیگری چیزی گفت. عمر به او گفت: «اگر بخواهی در امر تو نظر خواهیم کرد، اگر دروغ گفته باشی از اهل این آیه خواهی بود که: {اگر فاسقی برای شما خبری آورد [آن را] به درستی وارسی کنید} [حجرات: ۶] و اگر راست گفته باشی از اهل این آیه خواهی بود: {آنکه عیبجوست و برای خبرچینی گام برمیدارد} [قلم: ۱۱] و اگر خواستی تو را میبخشیم» آن مرد گفت: عفو نما ای امیرالمومنین؛ دیگر هیچگاه به این کار باز نمیگردم.
ابراهبم سرحان ـ ترجمه: ابوعامر
منبع: سایت «یا له من دین» گزینش: ابراهیم سرحان، به نقل از کتاب «أحصاه الله ونسوه» نوشتهٔ عبدالمحسن القاسم، با کمی تغییر و تصرف. (برگرفته از بیداری اسلامی)