«تلاش در راه مصلحت جماعت از آنجایی که در بر دارندهی خشنودی رحمان و سرور برادران و سرکوبی شیطان است، از واجبترین واجبات و از نزدیکترین قُرُبات به الله متعال و بهترینِ نیکیهاست». [۱]
ابن تیمیه نامهی خود به یکی از والیان آن دوران را اینگونه آغاز کرده است. چیزی که اینجا باعث شگفتی است، این است که هرچه انحرافات و شبهات بیشتر است و بدعتها و هواهای نفسانی افزونتر، کوشش ابن تیمیه برای اتحاد بر حق و الفت و دلسوزی برای خلق نیز افزایش مییابد.
از جمله آنکه وقتی دشمنان و مخالفان وی به سبب «عقیدهی واسطیه» بر وی شوریدند و علیه او دست به جوسازی زدند و مجالسی چند برای مناظره و محاکمهاش ترتیب دادند، در آن شرایط آکنده از بیانصافی و بهتان و تحریک سلطان علیه شیخ الاسلام، میبینیم که ابن تیمیه خود را از تحزب و تحریک و دشمنی به دور داشته و در حق مخالفانش مهرورزی کرده و مجلس مناظره را با دعوت به اجماع و همدلی آغاز میکند و میگوید: «الله ما را به اتحاد و ائتلاف امر نموده و از تفرقه و اختلاف باز داشته است. پروردگار ما یکی است و پیامبر ما یکی و کتاب ما یکی و دین ما یکی است، و در مورد اصول دین بین سلف و امامان اسلام اختلافی نیست و افتراق به آن راهی ندارد، زیرا الله تعالی میفرماید:
{وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا} [آل عمران: ۱۰۳] [۲]
(و به ریسمان الله چنگ زنید و پراکنده نشوید).
هنگامی که میان حنبلیان و اشعریان اختلاف و دشمنی رخ داد، ابن تیمیه دعوت به الفت نمود و گفت: «مردم میدانند که میان حنبلیان و اشعریان اختلاف و دشمنی بود و من از کسانی بودم که بیش از همه سعی در تالیف دلهای مسلمانان داشته و در طلب اتحاد کلمهشان و پیروی از چیزی بودم که به آن امر شدهایم یعنی چنگ زدن به حبل الله و از بین بردن عموم دشمنیهایی که در دلها بود». [۳]
عجیب این است که گروهی از علما و دعوتگران گمان میکنند که اتحاد با دیگر اهل قبله و مسلمانان موجب سبک شدن و در نظر نگرفتن اصول و قواعد در دلائل و مسائل است و لازمهی این اتحاد دست کشیدن و کوتاه آمدن از ثوابت و محکمات است. کار به جایی که رسیده که دعوتگران به اتحاد متهم به مداهنه و ترک اصول میشوند و در مقابل دعوتگران اتباع و پیروی از اصول به تفرقهاندازی متهم میشوند! اما حق آن است که همیشه میان اتباع و اتحاد نوعی تلازم وجود دارد چنانکه ابن تیمیه در چندین موضع یادآور شده است.
ایشان ـ رحمه الله ـ بیان داشته که هرگاه اعتصام به کتاب و سنت ترک شود ناگزیر اختلاف پدیدار خواهد شد [۴] همچنانکه تقریر نموده است سبب اجتماع و الفت، جمع دین و عمل به همهی آن است یعنی عبادت الله به تنهایی و بدون شریک در ظاهر و باطن چنانکه امر نموده، و سبب تفرقه ترکِ بخشی از امر پروردگار و بغی و تجاوزکاری میان بندگان است و اینکه فرجام جماعت به دست آوردن رحمت خداوند و رضوان و درود او و سعادت دنیا و آخرت و سفیدرویی است، و پایان تفرقه چیزی نیست جز عذاب خداوند و نفرین او و روسیاهی و بیزاری پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ از آنان. [۵]
وی در جایی دیگر بر این مساله تاکید نموده و میگوید: «هر گروهی که از سنت دورتر باشد درگیری و اختلاف دربارهی معقولات در بین آنان بیشتر است، برای همین معتزله در بین خود بیشتر دچار اختلافند تا متکلمان اهل اثبات [صفات]…» [۶] و همچنین میگوید: «معلوم است که این متکلمانِ فلاسفه و دیگران بیشترین کسانی هستند که دچار تفرقه و اختلاف شدهاند و این را میتوانی از سخنشان دربارهی جسم و جوهر و عَرَض و احکام آن و دیگر مسائل ببینی که در موردش چنان دچار آشفتگیاند که تنها الله میداند». [۷]
همانگونه که ابوالعباس ابن تیمیه از جنبهی نظری و تاصیلی به بیان تلازم میان پیروی و اتحاد پرداخته، از منظر واقع و عمل نیز آن را به منصهی ظهور رسانده است. ببین وی در برابر گمراهیهای ابن عربی طائی چه واکنشی نشان داده است، آنجا که گروهی از علما و مشایخ عُباد نزد وی حضور یافته و کتاب «فصوص الحکم» ابن عربی آورده شد. در آن مجلس ابوالعباس به بیان قسمتهایی از زندقهی ابن عربی مانند وحدت وجود پرداخت و حقیقت سخنان او را برای آن مشایخ روشن کرد.
ابن تیمیه پس از آن میگوید: «پس از آنکه بر این سخنان واقف گشتند سخن آنان بر این متفق گشت که این کفر و الحاد و است و آنان از اهل حلول و اتحاد به درگاه الله تعالی اظهار بیزاری نمودهاند… و پس از آن میان آنها اتفاق و ائتلاف و نیکی و مکارم اخلاق و توصیهی به حق و صبر پدیدار گشت». [۸]
سپس وی گزارشی از این مجلس که با حضور آن مشایخ دربارهی گمراهیهای ابن عربی برگزار شده بود نوشته و آن را با این سخن به پایان رساند: «و الله دلهایشان را بر آن یکجا نمود و من نیز در این مورد با آنان موافقم» [۹] و پس از آن خط مشایخ حاضر را آورده است. [۱۰]
از جمله تحریرات عمیق ابن تیمیه که نشان دهندهی اهمیت ایشان به همگرایی و اتحاد است، این که وی در چند جایگاه یادآور شده که غالب اختلافات واقع در امت ناشی از بغی [۱۱] و از حد گذشتن است و این بغی عاملش جهل است و ظلم، و هرگاه علم آشکار گردد و عدالت محقق شود اختلافات ناشی از آن نیز از بین رفته و گمراهیها زائل میگردد. وی ـ رحمه الله ـ میگوید: «اگر در اختلافاتی که میان این امت و علما و عابدان و امیرانش رخ میدهد بنگری خواهی دید که بیشترش به سبب بغی است که یا از روی تاویل است یا بدون تاویل، همانطور که جهمیان بارها علیه سُنیان از حد به در رفتند و همانگونه که ناصبیان در مورد علی ـ رضی الله عنه ـ انجام دادند و همانگونه که برخی از سنیان علیه یکدیگر انجام میدهند یا علیه کسانی که دارای نوعی بدعت هستند مرتکب میشوند و از آنچه الله به آن امر نموده میگذرند و زیادهروی میکنند». [۱۲]
ابن تیمیه به ذکر موانع اهلیت در مسائل اختلاف و افتراق پرداخته و بیان میدارد که عموم اختلافات مستوجب گمراه یا گناهکار دانستن نیست زیرا ممکن است که مخالف، مجتهدِ خطاکار باشد (خطایش از روی اجتهاد بوده) یا از روی تاویل اشتباه کرده باشد. ابوالعباس از روی افق وسیع و علم گسترده و رحمت و عدل با دلیل و برهان حق را تقریر مینماید، اما مخالف خود را به سبب تاویل با شبهه یا مانند آن معذور میداند و پنهان نیست که همین معذور دانستن از تندی اختلاف کاهیده و فاصلهی حاصل از افتراق را کم میکند زیرا کسی که در راه اجتهاد تلاش خود را کرده اشتباهش بر اساس این آیه بخشیده شده است:
{رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا} [البقره: ۲۸۶]
(پروردگارا اگر فراموش کردیم یا دچار خطا شدیم ما را مواخذه نکن).
و در همین باره میگوید: «من تقریر میدارم که الله خطای این امت را بخشیده و خطا هم مسائل خبری قولی و هم مسائل عملی را شامل میشود و سلف در بسیاری از مسائل اختلاف کردهاند حال آنکه هیچیک از آنان علیه دیگری نه بر کفر و نه به فسق و معصیت شهادت نداده است». [۱۴]
ابن تیمیه تلاش دارد که با ذکر اسباب اختلاف و افتراق روش دفع و رفع آن را نیز بیان دارد، از جمله آنکه طوائفی گوناگون به [عقیدهی] حقی که دارند چیزی را اضافه میکنند که جزو حق نیست و این به سبب یک تشابه در معنا یا اشتراک لفظی است و به همین سبب اختلاف و تفرقه و جهل و ستم رخ میدهد، اما اگر این اشتباه از بین رود و اشتراک بیان شود اختلاف فوق نیز از بین رفته و همگرایی رخ میدهد. ابن تیمیه میگوید: «اجمال و اشتراکی که از جهت نفی و اثبات در نامها وجود دارد و میبینی طوائفی از مسلمانان برای اثبات یا نفی یک لفظ با یکدیگر دشمنی میکنند و دچار اختلاف میشوند یا میجنگند، و اثبات کنندگان، نافیان را به چیزی متهم میکنند که قصد آنان نبوده و نافیان نیز اثبات کنندگان را به آنچه نخواستهاند متهم میسازند؛ زیرا در خود لفظ اجمال و اشتراکی وجود دارد که هم احتمال معنای حق میدهد و هم معنای باطل، اینجا اثبات کنندهی لفظ نافی را متهم به انکار حق میکند و نافی، اثبات کننده را به این متهم میکند که امر باطلی را به خداوند نسبت داده است». [۱۵]
وی در جای دیگری تاکید میکند که بیشتر اختلاف مردم از جهت اشتراک نامها رخ میدهد و بیشتر درگیریها سببش الفاظ مُجمل و نوساخته و معانی مُشتَبَه است. [۱۶]
آنچه جالب توجه است اینکه ابن تیمیه تنها به تقریر این مساله نپرداخته که عموم مسائل علمی اعتقادی منصوص و محل اجماع سلف است، بلکه در جاهای بسیاری تاکید نموده که عموم مسائل فقهی عملی نیز منصوص علیه و مجمع علیه هستند و فقه از باب علوم است نه از باب ظُنون (گمان) ـ آنطور که متکلمان ادعا کردهاند ـ و نزاع و گمان در مسائل فقه بسیار کم است. [۱۷] و معلوم است که جزم و تاکید بر اینکه مسائل فقه منصوص هستند از دایرهی نزاع و افتراق خواهد کاست. [۱۸]
در نامهی ابن تیمیه به اهل بحرین نشانههایی با ارزش در تحقیق اتحاد و همگرایی موجود است از جمله یادآوری بعثت محمدی ـ صلی الله علیه وسلم ـ که خداوند به واسطهی آن پراکندگیها را یکجا نمود و دلها را تالیف داد [۱۹] و هشدار دربارهی جدل که به اختلاف و تفرقه میانجامد. [۲۰]
از جمله تحریرات وی در آن رساله این سخن اوست که میگوید: «آنها [یعنی سلف صالح] در یک مساله از روی مشورت و مناصحت مناظره میکردند و چه بسا دربارهی یک مسالهی علمی و عملی اختلاف میکردند اما این همراه با الفت و حرمت و برادری دینی بود. آری آنچه خلاف کتاب مستبین و سنت مستفیض یا اجماع سلف امت باشد اختلافی است که عذری در آن پذیرفته نمیشود، و در این مورد رفتاری میشود که با اهل بدعت میشود… اما اگر قرار بود با هر اختلافی که دو مسلمان با هم داشتند از هم دوری میگزیدند در بین مسلمانان نه حرمتی میماند و نه برادری». [۲۱]
حاصل آنکه ابوالعباس بن تیمیه بر مصلحت اتحاد مسلمانان حریص، و نسبت به همهی آنان رحیم و مهربان بود، اگر چه بسیاری با وی از در خصومت وارد شده و دچار بغی و سرکشی شدند و علیه او دست به توطئه زدند، همانطور که در این سخن او آشکار است: «میدانید که یکی از قواعد بزرگی که از مسائل فراگیر دین است: تالیف دلها و وحدت کلمه و اصلاح روابط است، زیر الله تعالی میفرماید: {وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا} و میدانید که ما همه بر نیکی و تقوا همکاریم و یاری یکدیگر از گذشته لازمتر و مهمتر است… من هر مسلمانی را حلال کردهام و خواهان خیر برای همهی مسلمانان هستم و برای هر مومنی همان خیری را خواهانم که برای خود، و کسانی که بر من دروغ بسته و در حقم ستم روا داشتهاند از جهت من حلال شدهاند». [۲۲]
میبینیم که چگونه نفسهای ابن تیمیه صرف اقامهی دین و اتحاد مردم بر طاعت الله و تالیف دلها شده، از بهرههای نفسانی و حق خود گذشته است.
دکتر عبدالعزیز آل عبداللطیف ـ ترجمه: احمد معینی
پانویسها:
[۱] جامع المسائل ۹/۶۶ با اندکی اختصار.
[۲] فتاوى ۳/۲۰۵.
[۳] فتاوى ۳/۲۲۷.
[۴] نگا: درء تعارض العقل والنقل ۵/۲۸۴.
[۵] نگا: فتاوى ۱/۱۷.
[۶] درء تعارض العقل والنقل ۱/۱۵۷.
[۷] بيان تلبيس الجهمية ۵/۱۶۰.
[۸] جامع المسائل ۷/۲۴۸-۲۵۰، با اختصار.
[۹] جامع المسائل ۷/۲۵۷.
[۱۰] نگا: جامع المسائل ۷/۲۵۷-۲۵۸.
[۱۱] نگا: الاستقامة ۱/۳۸، و فتاوى ۳/۳۷۸.
[۱۲] فتاوى ۱۴/۴۸۲، ۴۸۳، با اندکی اختصار.
[۱۳] نگا: الاستقامة ۱/۳۹، و درء تعارض ۲/۱۰۳۱.
[۱۴] فتاوى ۳/۲۲۹، و نگا: الفتاوى ۷/۳۴۶.
[۱۵] بيان تلبيس الجهمية ۳/۳۰۷- ۳۰۸.
[۱۶] نگا: فتاوى ۱۲/۱۱۳،۱۱۴.
[۱۷] نگا: الاستقامة ۱/۷۵، الفرقان بين الحق و البطلان ۴۲۵-۴۲۶.
[۱۸] ابوالعباس به این اکتفا نکرده بلکه به جزم بیان داشته که منسوخ در شریعت پیامبران به نسبت متفق علیه کم است. نگا: الجواب الصحيح ۱/۳۷۶، ۴/۳۳.
[۱۹] نگا: فتاوى ۲۴/۱۷۰.
[۲۰] نگا: فتاوى ۲۴/۱۷۱.
[۲۱] فتاوى ۲۴/۱۷۲-۱۷۳.
[۲۲] العقود الدرية ص۳۲۲-۳۲۶، به اختصار.