همانطور که در میان منتسبان به ادیان کسانی هستند که از روی فرصت طلبی انگ خیانت خوردهاند، همین دربارهٔ الحاد نیز صادق است. بنابراین اینجا سخن از آتئیستی که دین را دوست دارد یا مومنی که با آتئیسم کنار آمده نیست، بلکه سخن از کسانی است که با خود از در روراستی وارد شدهاند.
میتوان گفت مارکسیسم والاترین جلوهٔ الحاد فلسفی منظم را به نمایش گذاشته است. اندیشمندان این نحله جوانبی را بررسی کردهاند که دیگر بیدینها به آن نپرداختهاند که این به حکم طبیعت عملگرایانهٔ فلسفهٔ کمونیستها و فعالیت سیاسی و اجتماعی طولانی مدت آنان بوده است؛ آنان آتئیستهایی بودند که حکومت تشکیل دادند و جوامعی را به نظم آوردند، به خلاف ملحدی که پوچی خفهاش کرد و در تنهایی مرد!
مارکسیسم همواره دینداری را ـ همه جا ـ سختگیرانه تعقیب کرد؛ در ادبیات، در زبان و محاورهٔ مردم، در مراسمها و مناسبتها و حتی در نمادها و اشارهها و یکی از جوانبی که به آن اهمیت داد، تعامل با مرگ بود. تروتسکی از رفتاری که کنار قبر اتفاق میافتاد هراس داشت؛ یا [رفتار مناسب در] هنگام شنیدن خبر مرگ یک دوست ملحد. از نظر او این خطرناکترین موقعیتی بود که میتوانست بذرهای دینداری را از نور زنده کند. مثلا سخن از درود فرستادن بر «روح» آن مرده، دروازهٔ بحث و جدل غیبی دربارهٔ روح و سرنوشت آن را باز میکند.
یا آرزوی آرامش و رحمت بر شخص درگذشته، سخن از بهشت و جهان دیگر و رستاخیز و اینگونه موارد را دوباره به میان خواهد آورد. برای همین و از باب «اَخفّ الضررین» نیاز به ابتکار نمایشی بود تا رقیب دین شود.
از اینجا اشاراتی نامفهوم مانند تشییع جنازهٔ نظامی، نیمه افرشته کردن پرچم، شلیک تعدادی مشخص تیر هوایی یا خطابهای حماسی دربارهٔ جاودان ماندن اندیشههای متوفی و مانند آن ساخته و پرداخته شد.
یوسف سمرین ـ ترجمه: احمد معینی