موضع شحرور دربارهٔ کلام پروردگار
محمد شحرور میگوید:
«اگر نص قرآنی که خوانده یا نوشته میشود و هماکنون در دستان ماست عین کلام الله باشد این به این معناست که خداوند صاحب جنس است و جنس او عربی است و کلام خداوند نیز مانند کلام انسان بر اساس رابطهٔ بین دال و مدلول استوار است، اما از آنجایی که خداوند از نظر کیفیت یگانه و از نظر کمیت نیز یکی است و از آنجایی که الله نه عربی است و نه انگلیسی، الزامی است که سخن او نیز عین مدلولات باشد، بنابراین کلمهٔ «شمس» نزد الله عین شمس (خورشید) است و کلمهٔ «قمر» عین قمر است و کلمهٔ «أنف» (بینی) عین بینی است، به این معنا که وجود مادی (موضوعی) و نوامیس عمومی عین کلمات الله است».[۱]
بنابراین، وجود معیّنِ مخلوق نزد وی همان کلام الله است، یعنی ماه کلام اوست و خورشید کلام اوست و شیاطین و نجاسات. بر این مبنا اگر کسی نجاست را پاک کند در حقیقت کلمات الله را پاک کرده!
در این صورت اگر کلام او غیر مخلوق باشد این بدان معناست که وجود نیز غیر مخلوق است! این نشان میدهد که محمد شحرور گاه با خداوند به گونهای تعامل میکند که گویا او عین عالم است و گاه موجودات عالم را عین کلمات خداوند میداند و این را انکار میکند که قرآنِ عربی کلام الله باشد تا از اثبات قومیت برای خداوند دوری کند و گفته نشود که الله عربی، قرآن عربی را گفته است. همین الزام نشان میدهد که این شخص از کلام و فلسفه آگاهی ندارد، چرا که خداوند نه زاده و نه زاده شده و چیزی همانند او نیست و اگر هم قرآن را به عربی گفته این معنایش چنین نیست که او از عرب باشد، عربی که خود سلاله و قومی هستند نسل به نسل و زاده شده.
از سوی دیگر درست نیست که دربارهٔ وجود گفته شود که صرفا کلام است! کلام صفتی است که قائم بر موصوف است یعنی همان متکلم و صاحب کلام. اینجا او مرتکب خلط میان خلق و خالق شده زیرا اینجا کلام الله صفت خالق است نه اینکه صفت مخلوق باشد وگرنه سخن، سخنِ مخلوق بود و چگونه چنین چیزی ممکن است حال آنکه وی خودِ مخلوق را کلام الله دانسته است؟ او به این شکل از اهل وحدت وجود نیز پا فراتر نهاده است حال آنکه ابن عربی ـ که خود قائل به وحدت وجود بود ـ میگوید:
هر کلامی در وجود، کلامِ اوست، تفاوتی ندارد که نثر باشد یا نظم.[۲]
ابن عربی و امثال او از شحرور عاقلتر بودند و همهٔ سخن را به خداوند نسبت دادند نه اینکه مدعی شوند همهٔ موجودات عبارت از کلمات هستند و این کلمات، کلام الله! زیرا این سفسطهٔ واضح است که اعیان موجود را مجردِ کلام بدانیم و سپس آن را به غیر نسبت دهیم. در این حال اگر وجود همان کلام الله باشد و وجود خارجی همان وجود الهی باشد، آنگاه خود کلام نیز کلامِ کلام خواهد بود!
تناقض آنچه ایشان مطرح کردهاند در خلط بین کلام که خود صفتی است قائم به یک ذات، و بین موجوداتی که خود ذات هستند و صفاتی قائم به خود دارند واضح است. او نخست وجود موضوعی را همان وجود الهی میداند و سپس موجودات را عین کلام الهی میداند که این خلط شبیه به اعتقاد نصرانیان است چنانکه در انجیل یوحنا آمده است: «در آغاز کلمه بود، کلمه نزد خداوند بود و کلمه خداوند بود».[۳]
آنان در شرحش میگویند: «این کلمه نه آن سخن منطوق است».[۴]
گفته میشود: اصطلاحِ وجود صرفا یک تجرید ذهنی کلی برای موجوداتی است معین در واقعِ خارج از ذهن، مانند ماه و خورشید، حال اگر همهٔ این موجودات کلام باشند، پس الله کجاست؟ در این حالت او عدم محض خواهد بود زیرا وجود او مستقل از موجودات مخلوقِ جز او نیست زیرا پیشتر گفته بود که وجود موضوعی همان وجود الهی است، با این حال شحرور تا کجا میتواند با گفتهٔ خودش هماهنگ باشد که وجود همان کلام خداوند است؟
شحرور میگوید: «الله مطلق است و کلامش نیز مطلق است».[۵]
میگوییم: مطلق تنها وجودِ ذهنی دارد. وقتی مثلا میگویی: «یکتا» در تصورت او را از هر قید از جمله صفتی معین برای چیزی معین جدایش میسازی، اما در واقع «یکتای» مطلقی که صفتی خاص خود یا وجودی خاص خود نداشته باشد وجود ندارد. در هر صورت شاید گفته شود که منظور از مطلق در اینجا مقابلِ نسبی است، که باز میگوییم: شناخت نسبی مانند شناخت به یکی از صفات یک چیز است بدون آنکه به همهٔ صفاتش احاطه داشته باشیم، در این حالت شناخت نسبی ناقض شناخت مطلق نیست بلکه بخشی از شناخت کامل است و هر چه بیشتر باشد به وضوح و شناخت کامل یک چیز نزدیکتر میشویم. حال کسی که مغالطه میکند و شناخت نسبی را نقیض شناخت مطلق میداند مانند این است که شناخت کامل را نقیض شناخت جزئی بداند اما درست آن است که بخشی از معرفت، مخالف همهاش نیست بلکه در ضمن آن وارد است یعنی فردی از عموم کل است نه نقیض کل.
شحرور میگوید:«ما نسبی هستیم»[۶] تا در نتیجه فهمها را نسبی و محتمل بداند، مانند نقیض شناخت مطلق و میگوید: «تنزیل حکیم در ذات خود مطلق است، اما به نسبت خوانندهاش نسبی است؛ زیرا نسبیت آن تابع پیشرفت نظامهای شناختی و ابزارهای آن نزد انسان است»،[۷] و اینچنین، با این استدلال که قرآن مطلق است و فهم پیشینیان نسبی، فهم همهٔ سابقین را دربارهٔ قرآن منکر میشود، اما مگر خود وی نگفته بود که وجود کَونی عین کلام الله است؟ بنابراین ما نیز مطلق هستیم و از آنجایی که نزد وی موجود به شمار میرویم ما نیز کلام الله هستیم، بلکه خود وی میگوید:
«الله یک حقیقت موضوعی و مطلق و موجود در ذات خود است و [دیگر] موجودات حقیقتی مطلق و موجود به غیر و متعلق به آن هستند».[۸]
بنابر این سخن، ما نیز اگر نزد او موجود حقیقی باشیم مطلق هستیم، پس این نسبیتی که از آن سخن میگوید و به خود اجازه میدهد از آن عبور کند کجاست؟
با وجود آنکه سخن او از جنس سخن ابن عربی است با وی ابراز مخالفت کرده و میگوید که او اسلام را به مسخره گرفته چون میگوید: در [پرستش] هر معبودی چیزی جز خداوند پرستیده نشده است.[۹]
او یا نمیداند چه میگوید یا نسبت به آنچه میگوید توجهی ندارد، زیرا در سخن ابن عربی چه چیزی است که مخالف سخن خود او باشد؟ اگر وجود موضوعی همان وجود الهی است، بنابراین کسی که وجود را بپرستد خود خداوند را پرستیده! و مگر بتها جز چیزی خارج از ذهن هستند؟ بنابراین بتها نیز نزد او از وجود الهی به شمار میآیند و هر که آن را عبادت کند خداوند را پرستیده، اما این را نادیده میگیرد و از «مسخره بازی» سخن میگوید.
با وجود این سخن بیپایه که شحرور از مدارس گوناگون سرهم کرده، سعی میکند قواعدی قرار دهد تا بیننده تصور کند که حرف او دقیق است. او میگوید:
«از روی دقت واجب است که عبارت «قال الله» (الله فرموده است) را برای احکام استفاده نکنیم بلکه باید بگوییم: خداوند ما را به نماز امر کرده است و بگوییم: خداوند ما را به روزه دستور داده و بگوییم: خداوند ما را به نماز جمعه امر کرده، مثلا دربارهٔ این سخن خداوند متعال که میفرماید:
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾ [جمعه: ۹]
(ای کسانی که ایمان آوردهاید چون برای نماز جمعه ندا داده شد…)
و نگوییم: خداوند فرمود که: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ﴾ زیرا اگر بگوییم خداوند گفته نماز بگزارید، مردمی هستند که نماز نمیگزارند و معنای این سخن چنین است که سخن خداوند نافذ نیست و این در تناقض با این سخن پروردگار است که:
﴿قَوْلُهُ الْحَقُّ﴾ [انعام: ۷۳]
(سخنش حق است).
این در صورتی است که بخواهیم به مصطلح صرف قرآنی پایبند باشیم».[۱۰]
او اینجا میگوید گفتن اینکه خداوند فرموده نماز بگزارید درست نیست زیرا برخی از مردم نماز نمیخوانند، بنابراین «کلام» نزد او چیزی است که موجود است و خداوند نیز چیزی جز آنچه موجود است نمیگوید چرا که هر چه موجود است کلام الله است، اما شحرور این را فراموش کرده جای دیگری میگوید:
«جهاد در راه خداوند همان دفاع از آزادی انسانیت است که همان وعدهٔ الله است؛ وعدهای که برای همهٔ اهل زمین حتمی شده و همان جهاد مقدسی است که چند جنبه دارد و از کلمه آغاز و به نبرد پایان میپذیرد و سرچشمه گرفته از عقیدهای فردی است که انسان از خلال آن پایبندی خود به آزادی و کوشش خود در حفاظت از آن و دفاع از آن و آزادی دیگران را در حالی اعلام میدارد که از سوی دعوتگران طغیان و جبروت مورد تعدی قرار گیرد».[۱۱]
انگار میگوید: «این یعنی سخن او نافذ نیست و این در تناقض با قانون ﴿قَوْلُهُ الْحَقُّ﴾ است».[۱۲]
اگر آزادی همان کلمه و وعدهٔ الله است بنابر قاعدهٔ محمد شحرور باید همهٔ بشر در واقع آزاد باشند. آیا او نبود که نمیپذیرفت کسی بگوید: خداوند فرموده که نماز بگزارید! چون بعضی از مردم نماز نمیخوانند؟ اما اینجا دربارهٔ آزادی میگوید که این کلمهٔ الله برای همهٔ اهل زمین است اما اعتراف دارد که به سبب تعدی و تجاوز پیشگی برخی از مردم، برخی به آن دست نمییابند و این یعنی جباران و طاغوتها مانع کلام خداوند شدهاند و از سوی دیگر، مگر این متجاوزان و ستمگران موجود نیستند؟ این یعنی آنها نیز از کلام خداوند هستند. به معنای دیگر: کلام خداوند در برابر کلام خداوند به نبرد ایستاده است! آزادی و طغیان. او از کمترین میزان هماهنگی برخوردار نیست، طوری که انگار هر بخش از سخنان وی از کنفرانسهای ادیان گوناگون و حکومتهای به شدت مخالف هم جمعآوری شده و در یک کتاب چپانده شده باشد! و سپس ادعا میکند که دین همین است و این منهجی جدید است و این همان قرائتی است که مسلمانان باید با بُن دندان محکم نگهش دارند نه اصول و ضوابط و لغت و شریعت که از نگاه او پرستش تراث است!
شحرور به این اکتفا نکرده بلکه میگوید:
«ما مسلمانان (!) معتقد به وجود حقیقی خداوند هستیم و به وجود حقیقی کلمات او که عین موجودات است و هر دوی اینها خارج از آگاهی انسانی است».[۱۳]
پس یا او دیگران را مسلمان نمیداند و کافر به شمار میآورد و برای همین از زبان کسانی که مسلمان میشمارد ـ یعنی موافقان او ـ سخن میگوید، یا دروغ گفته و این اعتقاد که کلام الله عین موجودات یعنی خورشید و ماه و ناپاکیها و شیاطین و نجاسات است را به مسلمانان نسبت میدهد! چیزی که هرگز از اعتقادات مسلمانان نیست و امامان اهل سنت بر این باورند که «کلام الله را خداوند خود گفته است و آن را با اختیار و قدرت خود بیان داشته و مخلوقی نیست جدا از او بلکه قائم به ذات اوست»[۱۴] یعنی قائم به ذات الله و این چیزی است که ادلهٔ معقول و منقول بر آن دلالت دارد و اینجا محل بسط این مساله نیست و میتوانید به آنچه ابن تیمیه در کتاب «التسعینیة» نگاشته مراجعه کنید. نزد اشعریان نیز کلام الله «صفتی است ازلی و قائم به ذات الله تعالی»[۱۵] و ماتریدیان نیز به همین سو رفتهاند[۱۶] و نزد معتزلیان «کلام الله از جنس کلام معقول در شاهد است و آن حروفی است منظوم و اصواتی است مقطع»[۱۷] جز آنکه آنان گفتهاند: آن عرضی است که او در غیر خود خلق میکند. همانند آنان امامیهٔ اثنی عشری گفتهاند، اما از وصف آن به مخلوق امتناع کردهاند تا از آن قصد «منحول» برداشت نشود. زیدیه نیز شبیه به معتزله گفتهاند،[۱۸] اما در میان اباضیان گروهی به اثبات کلام نفسی رفتهاند بر این اساس که صفتی است ذاتی برای الله، شبیه به مذهب اشعریه با این تفاوت که به خلاف اشعریان آن را قرآن ننامیدهاند و آن گروه که اثباتش نکردهاند به رای معتزله رفتهاند.[۱۹]
حتی اهل وحدت وجود نیز ادعا نکردهاند که موجودات، کلام الله است بلکه گفتهاند هر کلامی کلام اوست و هر چند این سخن از باطلترین باطل است اما همین نشان میدهد که شحرور صرفا دروغ گفته چرا که نزد مسلمانان با همهٔ طوایفشان ـ چه برحق و چه ناحق ـ چنین چیزی نیست که عین موجودات کلام الله باشند و او در نسبت دادن چنین چیزی به مسلمانان، خلاف واقع گفته است.
او سخنی از نزد خود اختراع کرده و هرطور که خواسته به دیگران نسبت میدهد و میگوید:
«وجود عین کلام الله است و آن مخلوق و غیر قدیم است… اکنون بیاییم این را به بحث بگذاریم که آیا قرآن مخلوق است یا ازلی؟ پیشتر اندیشهٔ معتزلی این سوال را مطرح کرده است و موضعگیری در برابر این طرح که آیا قرآن مخلوق است یا ازلی بازتابهای ایدئولوژیک مهمی را بر اساس حکومت و جامعه و آزادی انسانی داشت.
اولا: معتزله سخن از خلق قرآن به میان آوردند و گمان میکنم منظور آنان قرآن با مفهومی بود که من در این کتاب مطرح کردهام و منظورشان کل کتاب نبود، یعنی اینکه منظور آنان متشابه بود نه محکم تنزیل، چرا که قرآن عربی قرار داده شده و به عربی نازل شده، اما ام الکتاب تنها به عربی نازل شده بدون آنکه قرار داده شود».[۲۰]
نگاهی به این پرگویی بیاندازید. او سخنی را به معتزله نسبت میدهد چون گمان میکند این سخن آنهاست حال آنکه میتوانست به کتب آنان مراجعه کند و پیش از آنکه سخنی را به آنها نسبت دهد بداند منظورشان چیست، اما آنچه اینجا به آنها نسبت داده به این تفصیل خودساختهای که شحرور میگوید دروغ محض است، چرا که نزد او قرآن «مجموع آیات متشابهات» است،[۲۱] حال آنکه قرآن نزد معتزله «محکم و متشابه را شامل میشود».[۲۲] یعنی همانند دیگر مسلمانان. معتزله نیز مانند دیگر مسلمانان میگویند که هر آنچه در مصحف آمده همان قرآن است و کلام الله است اما دربارهٔ این سخن او که کلام همان وجود است پیشتر سخن به میان آمد و گفتیم که چنین سخنی مخالف اعتقاد همهٔ فرقههای مسلمانان است.
قبلا گفتیم که بشر از جملهٔ موجودات است؛ موجوداتی که شحرور آنان را کلمات الله میداند. با این وجود انسانها دچار اختلاف میشوند و بلکه با هم میجنگند. او ادعا میکند که آزادی نیز کلمه الله است، بنابراین باید نافذ و اجرا شود، اما با این حال بشر از آزادی برخوردار نیستند؟ این را با بررسی موضع شحرور در مورد قدرت الله خواهیم دانست.
یوسف سمرین ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] الکتاب والقرآن (۷۲) به اختصار.
[۲] مجموع الفتاوی، احمد بن تیمیه، جمع و ترتیب: عبدالرحمن بن قاسم با کمک فرزندش محمد. چاپ شده به دستور ملک فهد بن عبدالعزیز آل سعود. چاپ مجمع ملک فهد در مدینه تحت نظر وزارت امور اسلامی و اوقاف و دعوت و ارشاد، ۱۴۲۵ ه – ۲۰۰۴ میلادی (۱۷/ ۸۴) با اندکی اختصار.
[۳] یوحنا، اصحاح (۱) شماره (۱).
[۴] شرح ایمان مسیحی (۴۲).
[۵] الکتاب والقرآن (۱۵۲).
[۶] الکتاب والقرآن (۴۹۶).
[۷] برگفته از سایت رسمی محمد شحرور: (shahrour.org/?page_id=3)
[۸] نحو أصول جدیدة للفقه الإسلامي (۴۰).
[۹] نگا: الکتاب والقرآن (۱۳۳).
[۱۰] الکتاب والقرآن (۷۸).
[۱۱] الدین والسلطة (۴۵۱).
[۱۲] الکتاب والقرآن (۷۸).
[۱۳] پیشین (۲۶۴، ۲۶۵).
[۱۴] مجموع الفتاوی، ابن تیمیه (۱۲/ ۵۶۶).
[۱۵] حاشیة البیجوري علی جوهرة التوحید، تحقیق و تعلیق علي جمعة، دار السلام للطباعة والنشر والتوزیع، قاهره، چاپ اول: ۱۴۲۲ ه ـ ۲۰۰۲ میلادی (۱۲۹).
[۱۶] نگا: شرح العقیدة الطحاوية، شجاع الدین هبة الله بن أحمد الحنفي الماتریدي، تحقیق: جاد الله سام صالح، دارالنور المبین للنشر والتوزیع، عمان ـ اردن، ۲۰۱۴ میلادی (۹۶).
[۱۷] خلق القرآن، از اجزای المغني في أبواب التوحید والعدل، قاضی عبدالجبار، تصحیح: إبراهيم الأبیاری، إشراف: طه حسین، لجنة التألیف والترجمة والنشر، قاهره، مصر (۳).
[۱۸] الخلاف، محمد بن الحسن الطوسي، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسین، قم ـ إیران، چاپ اول: ۱۴۱۷ ه (۶/ ۱۱۹).
[۱۹] الإصباح علی المصباح في معرفة الملك الفتاح، إبراهيم بن محمد بن أحمد المؤیدي، تحقیق: عبدالرحمن بن حسین شایم، مؤسسة الإمام زید بن علي الثقافیة، صنعاء ـ جمهوری یمن، چاپ اول: ۱۴۲۲ ه ـ ۲۰۰۲ میلادی (۱۰۳).
[۲۰] الکتاب والقرآن (۲۵۷، ۲۵۸).
[۲۱] دلیل القراءة المعاصرة للتنزیل الحکیم (۵۱).
[۲۲] نگا: إعجاز القرآن، قاضی عبدالجبار (۳۷۰).