جدلی بودن نص و واقع در اندیشهٔ نوگرایی

ما نمی‌دانیم که آن‌ها دربارهٔ تعارض نص با شرایط واقع چه می‌گویند اما نص به توحید فرا می‌خواند آن هم در برابر شرک و وثنیتی که بر واقع چیره است، و بارزترین مثال برای چیرگی نص بر واقع و پیشبرد آن از سوی نص، تغییر و دگرگونی اوضاع از وثنیت و شرک به توحید است و نیز تبدیل تعصّبات قبیله‌ای و جنگ‌های عشایری به ایمان و پذیرش فرمانبرداری خداوند ﷻ و رسولش ﷺ است.

بر همین اساس نمی‌توانیم آن یاوه‌ها را باور کنیم چرا که چنین دروغ‌پردازی‌ها و باطل‌گویی‌هایی، آشکار است، مخالف با واقع است و در تضاد با امور درست قرار دارد زیرا حقیقتی که عقل، پشتوانهٔ آن است و واقع، آن را تصدیق می‌کند این است که قرآن کریم بر واقع حکم می‌کند و بدان جهت می‌دهد و سیر حرکت آن را بسوی ایده‌آل به پیش می‌برد نه این که شرایط واقع بر نص حکمرانی کند و در سیر حرکت آن تصرف نماید در نتیجه، آن را با حرکت خود همراه سازد.

به عبارت دیگر، معنای ارتباط میان وحی و واقع این نیست که وحی تابع تغییرات آن باشد بلکه صرفا آن را مد نظر دارد و هدف آن، آموزش دادن و عمل در راستای اجرایی کردن به بهترین شیوه است وگرنه نص در مقیاسی ارائه شده که برای هر واقعی مناسب است و وظیفهٔ نسخ به هنگام اجراسازی نص از سوی نسل نخست (صحابه) پایان یافته است و نص، فصل الخطاب و حاکم بر هر واقعی در هر زمان و مکانی است بنابراین مقصود از ارتباط بین وحی و واقع نمی‌تواند این باشد که نص همیشه تسلیم واقع گردد و باید در هنگام نیاز نازل شود، زیرا ممکن است واقع به سمتی نرود که با مبانی و مراد نص سازگار باشد چنان‌که نزول قرآن کریم در بسیاری اوقات به تاخیر می‌افتاد با این‌که نیاز شدیدی به نزول آن بود همان‌طور که در ماجرای افک، سؤال پرسیدن درباره شراب، سؤال پرسیدن یهودیان از روح و موارد دیگر مشاهده می‌کنیم.

گاهی نیز نص نازل می‌شود و واقع را رد و محکوم می‌کند و خواستار تغییر و دگرگونی آن می‌گردد چنان‌که می‌توانیم حرام کردن شراب و الاغ اهلی را مثال بزنیم زمانی که دیگ‌ها را در مدینه از شراب انباشته بودند.

تیجانی بن احمدی

تاریخ القرآن الکریم.. دراسة نقدیة تحلیلیة (۱۳۷-۱۳۸)