اول انسانیت، سپس دینداری؟

عبارت‌های تحریک‌برانگیزی هستند که بر مغالطه‌ای روشن و نوعی از فرضیه‌های نادرست یا نزاع شعله‌وری بنا شده‌اند که وجود خارجی ندارند. یکی از دوگانه‌هایی که از دیرباز سر برآورده‌اند دوگانه‌ی دین و عقل است و این‌که کدام‌یک از آن دو بر دیگری مقدم است. انگار که دین، چیزی در برابر عقل است یا این‌که عقل می‌تواند بدون دین رهنمون شود.

در برهه‌ی اخیر، عبارت‌هایی رایج گردید همانند: اول انسانیت، سپس دینداری، یا عبارت انسان باش قبل از این‌که دین‌دار باشی، یا: ابتدا ذوق و قریحه، سپس دین، یا اول اخلاق، بعدا دین، یا اول انسان، سپس ادیان.

اشتباه عبارت‌های یادشده، این است که وجود یک دین بدون انسانیت را فرض کرده است، و نیز محقق شدن معنای انسانیت را بدون دین متصور شده، یا پنداشته که انسان می‌تواند انسانی پالوده و خوب باشد و فقط اندکی دین لازم دارد تا انسانی ملایم‌تر گردد! اما همه‌ی اینها، باطل و اشتباه است.

و باطل‌تر از آن، تصور اشتباه از دین و دین‌دار است و ارائه تصویری تنفربرانگیز که به هیچ وجه، نمایانگر حقیقت دین یا دین‌داری نیست چنان‌که آن دین‌دار را زیر تیغ مقایسه‌ای دوگانه می‌برند انگار که شخص دیندار مثلا: مردی است که نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، حج می‌کند و ریش وی تا روی سینه‌اش آمده است اما رشوه می‌گیرد، حرام می‌خورد، خون‌ریز است، سنگدل، خشن و تُهی از هر گونه ادب و اخلاق می‌باشد. اما آیا چنین شخصی واقعا دیندار است یا الگوی دین‌داری است و یا این‌که ادیان آمده‌اند تا به چنین نمونه‌ای دعوت کنند؟!

در مقابل، نمونه‌ی انسان بودن چنان به تصویر کشیده می‌شود که شخصی پالوده است، به بشریت خدمت می‌کند، کارهای خیریه و نیک انجام می‌دهد، دوستدار موسیقی کلاسیک و هنرهای تجسمی است و صبح‌هنگام نیز قهوه می‌نوشد اما نماز نمی‌خواند و به احکام شرعی پای‌بندی ندارد و چه بسا ملحد باشد یا به هیچ دینی باور نداشته باشد اما انسان است!

بر این باورم که هرگاه انسان از خداوند متعال رویگردان شود و به وحی ایمان نداشته باشد و هدفی را که بخاطرش بر روی زمین آورده شده؛ یعنی عبادت با مفهوم گسترده و درست آن نه شکل تحریف‌شده‌اش را انجام ندهد در این صورت از مهم‌ترین بنیاد انسانیت خود و نیز از شرط برتر بودن و بزرگداشت خویش دست کشیده است و در این هنگام، از حیوانات هم بدتر و دون‌مرتبه‌تر شده است.

گفته‌های خداوند متعال نیز بیانگر همین امر است چنانکه می‌فرماید:

{أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا}

(آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان [چنان که باید] می‌شنوند یا می‌فهمند؟! [نه! آنان تفکّر و تعقّل ندارند] ایشان همچون چهارپایان هستند، و بلکه گمراه‌تر).

همچنین:

{لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}

(آنان دل‌هائی دارند که بدان‌ها [آیات رهنمون به کمالات را] نمی‌فهمند، و چشمهائی دارند که بدان‌ها [نشانه‌های خداشناسی و یکتاپرستی را] نمی‌بینند، و گوش‌هائی دارند که بدان‌ها [مواعظ و اندرزهای زندگی‌ساز را] نمی‌شنوند. اینان [چون از این اعضاء چنان که باید سود نمی‌جویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمی‌دهند] همسان چهارپایانند و بلکه سرگشته‌ترند [چرا که چهارپایان از سنن فطرت پا فراتر نمی‌گذارند، ولی اینان راه افراط و تفریط می‌پویند] اینان واقعاً بی‌خبر [از صلاح دنیاو آخرت خود] هستند).

و نیز:

{لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ . ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ . إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ}

(ما انسان را [از نظر جسم و روح] در بهترین شکل و زیباترین سیما آفریده‌ایم. سپس ما او را به میان پست‌ترینِ پستان برمی‌گردانیم [و از زمره‌ی بدترینِ مردمان می‌گردانیم] مگر کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند که آنان پاداش قطع ناشدنی و بی‌منّت دارند).

بازهم:

{مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا}

(کسانی که تورات بدیشان واگذار گردید، ولی بدان عمل نکردند و حق آن را ادا ننمودند، به درازگوشی می‌مانند که کتابهائی را برمی‌دارد [ولی از محتوای آنها خبر ندارد]).

و نیز:

{وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}

(امّا ما اگر می‌خواستیم مقام او را با این آیات بالا می‌بردیم و [دانشش را مایه‌ی سعادتش می‌نمودیم. امّا اجبار برخلاف سنّت ما است و لذا او را به حال خود رها ساختیم] لیکن او به زمین آویخت [و به پستی گرائید و به سوی آسمان هدایت بالا نرفت] و از هوا و هوس خویش پیروی کرد. مَثل او بسان مَثل سگ است که اگر بر او بتازی، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، زبان از دهان بیرون می‌آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب می‌دارند. [چنین افرادی بر اثر آرزوپرستی و دنیاپرستی، دائماً در پی مال‌اندوزی روان و نالانند و از ترس زوال نعمت و هراس از مرگ بیقرار و بی‌آرامند] پس داستان را بازگو کن بلکه بیندیشند [و از کفر و ضلال برگردند]).

خلاصه این‌که انسانیت حقیقی بدون یک دین درست، قابل تصور نیست و دین‌داری کامل هم بدون اخلاق والا و تحقق مفهوم درست انسانیت ممکن نمی‌باشد و جدایی میان این دو امر، مغالطه و گمراه‌سازی است.

احمد قوشتی عبدالرحیم ـ ترجمه: بینش