پیش درآمد
علامه محمد حامد الفقی بنیانگذار جماعت انصار سنت نبوی در مصر، محقق میراث علمی سلف، مجاهد، مصلح، کوشا در مسیر بیداری امت اسلامی و یکی از ائمهی حرم مکی در برههای از تاریخ است. با وجود اینکه ایشان از علمای معاصر است و جماعتی تأسیس نموده که تا هماکنون فعالیت دارد جای تعجب است که تاکنون زندگینامهی مناسبی برای ایشان نوشته نشده است.در زمینهی معرفی علمای امت کوتاهی شده است و امید میرود جماعت انصار سنت این کوتاهی را در سریعترین وقت جبران کنند. با وجود پژوهش و بررسی زیاد بهدشواری توانستم از علامه یک تصویر شخصی پیدا کنم و این نشان از کوتاهی نسل ما در حق رهبران خود دارد. خداوند از همهی ما درگذرد.
تولد و رشد
محمد حامد (اسم مرکب) الفقی در سال ۱۳۱۰ هجری قمری برابر با ۱۸۹۲ میلادی در مرکز شبرا خیت در روستای نکلا العنب واقع در بخش شبراخیت مصر در خانوادهای دیندار و اهل دانش دیده به جهان گشود. پدرش احمد عبده الفقی از دانشآموختگان الازهر بود که درسش را ناتمام رها کرده بود. همکلاسی استاد محمد عبده بود و در خوابگاه دانشجویی با او در یک اتاق زندگی میکرد. مادرش تنها زن روستا بود که کل قرآن را حفظ بود و خواندن و نوشتن میدانست. برادرانش در الازهر مشغول به تحصیل بودند. او زمانی که دوازده ساله بود قرآن را نزد پدرش حفظ کرد و برای ورود به الازهر اصول و پایههای فقه را نزد پدرش آموخت.
تحصیل در الازهر
پدر محمد حامد از فرزندانش خواسته بود هر کدام فقه مذهبی از مذاهب چهارگانهی اهلسنت را در الازهر فراگیرند. پسر بزرگتر در رشتهی فقه مالکی، فرزند دوم در رشتهی فقه حنفی، فرزند سوم در رشتهی فقه شافعی مشغول تحصیل شدند و فرزند چهارم که شیخ محمد حامد الفقی بود میخواست در رشتهی فقه حنبلی تحصیل کند، اما الازهر وی را در تخصص فقه حنفی پذیرفت. شیخ الفقی نیز وارد آن تخصص شد و فقه حنفی را فرا گرفت.
او در سال ۱۳۲۲ هجری قمری برابر با ۱۹۰۴ میلادی وارد الازهر شد و مطابق شیوهی الازهر در آن دوران کتابهای «مراقی الفلاح» در فقه و «کتاب الکفراوی» در علم نحو را فرا گرفت. روش الازهر در آن دوره این بود که دانشجو باید یک کتاب را تمام کند تا آغاز به فراگیری کتاب دیگری کند. لذا در سال دوم ایشان کتابهای شیخ خالد در نحو و ملا مسکین در فقه را فرا گرفت و در سال سوم علم منطق و در سال چهارم علم توحید و در سال پنجم همراه با نحو و فقه علم صرف و در سال ششم علوم بلاغه، حدیث و تفسیر را فرا گرفت.
الفقی در دانشگاه الازهر همانند دیگر دانشجویان بر عقیدهی متکلمان رشد یافت و آمیخته به تصوف شد. او میگوید: «در آغاز زندگی صوفیای بودم همراه صوفیان، گمگشتهای همراه گمراهان، خرافهزدهای همراه خرافاتیان و دعوتگری بهسوی بدعت، جهل، و عبادت مردگان و چوبها و سنگها».
این دوران گذشت تا اینکه خداوند یک کشاورز ساده را در مسیر او قرار داد. داستانش را شیخ حماد الانصاری شاگرد او در مکهی مکرمه برای ما نقل میکند:
آشنایی با منهج سلف و توحید
شیخ حماد الانصاری رحمه الله میگوید: در سال ۱۳۶۷ هجری قمری نزد ایشان آمدم در حالیکه تفسیر ابن کثیر را اطراف باب علی در مسجد الجرام شرح میداد. آن زمان ۲۲ ساله بودم. پس از اینکه درس پایان یافت و نماز عشا را خواندیم به شیخ گفتم: ببخشید جناب شیخ، پرسشی دارم؛ چگونه شما موحد شدید حال آنکه در الازهر درس خواندهاید؟ غرضم از این سوال این بود که هم خودم استفاده کنم و هم باقی مردم بشنوند.
ایشان فرمود: بخدا سوگند سؤال خوبی مطرح کردی من در الازهر تحصیل کردم و عقیدهی متکلمان را فرا گرفتم. در یکی از مرخصیها روانهی شهرم شدم تا با اطلاع از موفقیت من شاد شوند. در راه با کشاورزی روبهرو شدم. هنگامی که نزد او رسیدم گفت: پسرم کنار دکهام بنشین… دکهای داشت که پس از پایان کارش آنجا میرفت. کنار دکه نشستم تا اینکه کارش تمام شد. در گوشهی دکه چشمم به کتابی افتاد. آن را برداشتم و دیدم کتاب «اجتماع جیوش الاسلامیه علی غزو المعطله والجهمیه» نوشتهی علامه ابنقیم است. کتاب را ورق زدم. زمانی که دید مشغول مطالعه هستم کمی تأخیر کرد. پس از مدتی آمد و گفت: السلام علیکم پسرم، چطوری؟ از کجا میآیی؟ پاسخش را دادم. گفت: پسر تیزهوشی هستی که توانستهای تا این مرحله از تحصیل پیش بروی؛ اما من نصیحتی برای تو دارم. گفتم چه نصحیتی؟ آن کشاورز گفت: میتوانی با مدرک تحصیلیات در کل دنیا و حتی اروپا و آمریکا و یا هرجای دیگری زندگی کنی، اما چیزی که در مرحلهی نخست باید آن را بیاموزی نیاموختهای!
گفتم چه چیز؟
گفت: توحید!
عرض کردم: توحید؟!
گفت: توحید سلف
گفتم: توحید سلف دیگر چیست؟
گفت: نگاه کن کشاورزی که در مقابل توست چگونه توحید سلف را آموخته است. این کتابها را ببین: کتاب «السنة» نوشتهی امام احمد بزرگ، کتاب «السنه» نوشتهی امام احمد کوچک، کتاب «التوحید» نوشتهی ابن خزیمه، کتاب «خلق افعال العباد» نوشتهی امام بخاری، کتاب «شرح اصول اعتقاد اهل سنت» نوشتهی حافظ لالکایی و کتابهای دیگری در توحید نام برد. آنگاه به کتابهای توحید متأخرین و پس از آن به کتابهای شیخ الاسلام ابنتیمیه و ابنقیم اشاره کرد و گفت: من تو را به این کتابها راهنمایی میکنم، وقتی به روستایت رسیدی و برای موفقیت تو شادمانی کردند به قاهره بازگرد و به کتابخانهی «دار الکتب المصریه» برو. همهی این کتابها را آنجا خواهی دید که گرد و خاک گرفتهاند. از تو میخواهم گرد و خاکشان از رخسارشان بروبی و آن کتابها را منتشر کنی»[۱].
محمد حامد الفقی در جستجوی این کتابها به قاهره بازگشت و گرد و غبار این کتابها را زدود و آنها را مطالعه کرد و به سخنان حقی که در آن بود ایمان آورد. وی علاقهی شدیدی به مطالعه داشت. ساعتهای طولانی به مطالعهی کتاب و استفاده از آن میپرداخت. مدتی را به مطالعهی کتابهای تفسیر مشغول شد و از معارف آن بهرهمند گردید. از مطالعهی کتابهای شیخ الاسلام ابنتیمیه و شاگردش ابنقیم استفادههای فراوان برد و بعدها با تحقیق، چاپ، آموزش، دعوت و تألیف، معانی و ذخائر این کتابها را منتشر کرد. آن کشاورز از شاگردان شیخ محمد عبدالحلیم الرمالی دانشآموختهی دانشگاه الازهر و از دعوتگران به توحید و سنت بود که در سال ۱۹۲۱ میلادی در شهر دمیاط جماعت «الاعتصام بهدی الاسلام» را راه اندازی کرد. ارتباط میان آن کشاورز و شیخ محمد حامد عمیقتر شد تا جایی که وی هنگام تأسیس جماع انصار سنت محمدی توسط شیخ محمد حامد الفقی در سال ۱۳۵۶ هجری قمری برابر با ۱۹۳۶ میلادی ریاست هیئت آن را بر عهده گرفت.
این کتابها افقهای گستردهای را برای محمد حامد الفقی در شناخت علمای سلفی عصر خود و استفاده از آنها در کنار تحصیل در الازهر گشود. او از محضر استاد رشید رضا و استاد محبالدین خطیب توشهها اندوخت و همیشه در سخنان خود تعبیر «استاد ما رشید رضا» را به کار میبُرد. او همچنین در کتابخانهی «السلفیه» که محبالدین خطیب آن را تأسیس کرده بود مشغول به فعالیت شد و استفادههای زیادی از محتویات آن کتابخانه برد. میتوان این قضیه را در مقایسهی نخستین شمارهی مجلهی او «الاصلاح» که در مکه منتشر میشد با مجلهی المنار استاد رشید رضا به خوبی دریافت. او مجلهی اصلاح را همانند المنار با تفسیر قرآن آغاز میکرد و برخی از مقالات و اخبار مجله را از نشریهی «الفتح» محبالدین خطیب وام میگرفت. او در مجلهی «الاصلاح» حمایت خود را از تأسیس «سازمان جوانان مسلمان» که توسط محبالدین خطیب راهاندازی شده بود اعلام کرد و زمانی که مجلهی المنار پس از وفات رشید رضا در سال ۱۳۵۶ هجری قمری برابر با ۱۹۳۵ میلادی تعطیل شد، محمد حامد الفقی مجلهی «الهدی الاسلامی» را راهاندازی کرد و تفسیر قرآن را از جایی که رشید رضا پایان داده بود از سر گرفت.
محمد حامد الفقی در این مرحله از زندگی خود با منهج سلف در مصر آشنا شد و روابطی را آغاز کرد که تا زمان مرگ ادامه یافت. از جمله ارتباط با دانشآموزان مدرسهی دعوت و ارشاد که استاد رشید رضا آن را تأسیس کرده بود و بیشتر آن شاگردان بعدها رهبران جماعت انصار سنت محمدی شدند. همچنین ایشان با شیخ فوزان الفوزان نخستین سفیر ملک عبدالعزیز آل سعود در مصر آشنا شد. در مجلهی «الهدی النبوی» مینویسد: در سال ۱۳۲۸ هجری قمری زمانی که در الازهر مشغول تحصیل بودم بهواسطهی برادر ایمانیام شیخ محمد ملوخیه مدنی با ایشان آشنا شدم و هر جمعه بهنزد او میرفتیم و همراه با او نماز جمعه را ادا میکردیم. شیخ فوزان بهگرمی از ما استقبال میکرد و اطلاعات خوبی از کتابهای علمی در اختیار ما مینهاد. این رابطه ادامه یافت و عمیقتر شد و هیچگاه قطع نشد تا آنجا که شیخ فوزان در سال ۱۳۷۳ هجری قمری قبل از وفاتش در قاهره وصیت کرد شیخ حامد الفقی مسئولیت غسل و کفن کردن و نماز خواندن بر جنازهی او را بر عهده بگیرد.
الفقی بواسطهی فوزان با علمای سعودی و بزرگان آل شیخ که از مصر دیدار میکردند و پس از آن با شخص ملک عبدالعزیز آشنا شد. چه بسا رفتن او به عربستان سعودی بهخاطر فوزان بوده باشد.
اینگونه بود که محمد حامد الفقی از دنیای متکلمان و صوفیان به انوار وحی قرآن کریم و سنت صحیح نبوی گام نهاد و پس از آنکه خود راه یافت، به ارشاد دوستان و آشنایان همت گمارد. در سال ۱۹۱۰ میلادی با وجود اینکه تنها ۱۸ سال داشت و شش سال بیشتر از تحصیل او در الازهر نمیگذشت تعدادی از دوستان و همکلاسیهایش گرد او جمع شدند و وی را بهعنوان استاد خود انتخاب کردند. محمد حامد الفقی بههمین منوال پیش رفت تا اینکه در سال ۱۹۱۷ میلادی هنگامی که ۲۵ ساله بود از دانشگاه الازهر فارغ التحصیل شد. از اساتید اصلاحی وی در الازهر میتوان به: شیخ مصطفی المراغی شیخ الازهر، شیخ علی سرور الزنکلونی و شیخ شرشابی اشاره کرد.
دعوت توحیدی
الفقی فردی عملگرا بود. ترجیح میداد پس از اتمام تحصیل در الازهر همانند انبیاء در مسیر دعوت و اصلاح گام بردارد. ميگوید: «لازمهی حقگزاری این نعمت و ادای شکر آن این است که زندگی خودم را به هدایت گمراهان و راهنمایی سرگشتگان، کنارزدن پردههای غفلت و نادانی از دلها، آشکارساختن حق برای مردم در شمایلی تازه، و بیان نیرنگهای شیاطین انس و جن علیه اسلام و مسلمانان وقف کنم تا اینکه آنها هم به مانند من در پی هشدار و انذار برآیند».
او در مساجد و قهوهخانهها بهسوی توحید دعوت میداد. وی بهعنوان امام و خطیب مسجد چرکس و سپس مسجد هداره در منطقهی عابدین قاهره انتخاب شد و از طریق این مساجد دعوت بهسوی توحید و سنت را آغاز کرد. او همچنین به قهوهخانههایی که محل تجمع معلمان و دیگر افراد بود میرفت و آنها را به التزام به اسلام و عقاید اسلامی فرا میخواند. وی حتی در قهوهخانهی قاسم علی به تدریس پرداخت. از آنجایی که او یک خطیب سخنور بود که شنوندگان را با سخنانش مات و متأثر میکرد تعداد زیادی از مردم گرد او جمع شدند تا آموزههای اسلامی را فرا بگیرند. الفقی همراه با آنان مبارزه با بدعتها، خرافات و جهالت را آغاز کرد.
شیخ ابوالوفاء درویش میگوید: به تفسیر قرآن اهتمام ورزید و در آیههای آن غوطهور میشد و گوهرهای معانی قرآن را استخراج میکرد و فهم و استنباطی کافی عرضه میداشت و اسرار عمیق و اشارات دقیق و حکمتهای بلیغ و موعظههای نیکوی قرآن را برای مخاطبان تبیین میکرد. هیچ سخنی برای دیگران باقی نمیگذاشت. زمانی که خواننده یا شنونده به فهم جملات و اصول و تاریخ استعمال آن واقف شود فهم کاملتر و فراگیرتری خواهد یافت».
شیخ حامد الفقی با فعالیتهای خود توانست سلفیت را در مصر یک گام به جلو ببرد. در آن زمان دعوت سلفی در میان علما، دعوتگران و اندیشمندان الازهر و مؤسسات و مجلات این کشور رایج بود، اما او دعوت سلفیت را به میان تودهی مردم در خیابانها و مساجد بُرد. بخاطر این فعالیتها متحمل سختیها و مشکلات زیادی شد اما بهتوفیق الهی بر آنها شکیبایی ورزید تا اینکه توفیق یافت ۱۰ سال پس فراغت از تحصیل این دعوت را از حالت فردی به حالت تشکیلاتی ارتقا بخشد و جماعت انصار سنت محمدی را راهاندازی کند.
در این برهه از تاریخ حامد الفقی بهفعالیتهای رسانهای نیز اهتمام میکرد و مقالاتی برای روزنامهها و مجلات مینوشت. برای نمونه مقالهای که در سال ۱۳۲۵ هجری قمری برابر با ۱۹۲۶ میلادی در دفاع از قرآن و نقد طه حسین و همفکرانش نوشت و در مجلهی «الفتح» بهچاپ رسید. او ارتباط خوبی با علما و مشایخ الازهر داشت. زمانی که میان شیخ رشید رضا و شیخ یوسف الدجوی صوفی اختلاف پیش آمد و جدوی در سال ۱۳۵۱ هجری قمری در مجلهی «نور الاسلام» دانشگاه الازهر رشید رضا را آماج حملات خود قرار داد، تلاشهای زیادی برای آشتی میان این دو شخصیت انجام گرفت و علامه محمد حامد الفقی فرستادهی شیخ عبدالمجید سلیم مفتی مصر بهسوی رشید رضا بود که این انتخاب، از جایگاه ایشان نزد علمای بزرگ مصر پرده برمیداشت.
تأسیس جماعت انصار سنت محمدی
الفقی به هر جا که میرسید به سوی توحید و سنت فرامیخواند. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه الازهر در مساجد چرکس و سپس هداره در منطقهی عابدین به امامت و خطابه مشغول شد و برای آموزش و راهنمایی مردم تلاش کرد و در این مسیر مشکلات زیادی متحمل شد اما بر اصول خود ثابت قدم ماند تا اینکه در سال ۱۹۲۶ میلادی موفق شد با همکاری برخی همفکران و همراهانش جماعت انصار سنت محمدی را در منطقهی عابدین تأسیس کند.
آنچه الفقی را به تأسیس چنین جماعتی واداشت آیندهنگری او بود. وی میدانست اگر این دعوت وابسته به شخص او باشد بهشکل گسترده منتشر نخواهد شد. بهویژه اینکه پس از فزونیگرفتن پیروانش، مبتدعان از دعوت او به ستوه آمده و با شایعهپراکنیهای خود وی را از دعوت در مسجد هداره بازداشتند. بنابراین تصمیم گرفتند به مکانی دیگری بروند تا کسی نتواند مانع دعوت آنها شود و از شلوغی قهوهخانهها دور شوند. بهنظر میآید این پیشنهاد از سوی شیخ فوزان سفیر وقت عربستان سعودی مطرح شد و او مشوّق این طرح بود. شیخ حامد الفقی میگوید: «در خانهی او و با دستان او نهال انصار سنت محمدی کاشته شد و در خانهی او و با دستان او این نهال آبیاری شد و رشد کرد تا اینکه در روز وفات، روشنی دیدگان او باشد».
حامد الفقی خانهای را در منطقهی عابدین و در نزدیکی کاخ پادشاه مصر اجاره کرد. شیخ محمد القاضی در رابطه با تأسیس این جماعت در سال ۱۹۲۶ میلادی میگوید: «نماز جمعه را در نزدیکترین مسجد که مسجد جامع چرکس بود ادا کردم. خطیب مسجد بسیار سخنور و دارای اطلاعات گستردهای بود. سخنانی میگفت که از خطبای پیشین نشنیده بودم. گفتههایش چون تیری به دل فرو میرفت. شیفتهی شخصیت او شدم و پس از آن هیچ نمازی را در همراهی او و هیچ درسی از درسهای او را از دست ندادم. در این مدت متوجه شدم برخی پس از نماز عشاء مقابل مسجد میایستند و از راهاندازی یک جماعت سخن میگویند و از این طرح با رضایت و شادی استقبال میکردند و در نهایت گام عملی را برداشته و در دسامبر ۱۹۲۶ میلادی آن را راهاندازی کردند. همه خوشحال بودند و آن را یک نصرت الهی میدانستند که خداوند به بندگان برگزیدهاش عنایت نموده بود».
برخی از پژوهشگران بر این باورند که علامه حامد الفقی نام این جمعیت را متأثر از رشید رضا انتخاب کرده است، چرا که رشیدرضا همیشه این عبارت را تکرار میکرد. شیخ حامد الفقی و همفکرانش دعوت تشکیلاتی از طریق جماعت انصار سنت محمدی را آغاز کردند، اما تأسیس این جماعت مانع نیرنگهای دشمنان علیه او و دعوتش نشد. حتی برخی کارکنان کاخ عابدین تلاش میکردند مردم را علیه شیخ بشورانند تا جایی که یک انسان ساده را تحریک کردند تا او را بهقتل برساند، اما خداوند او را نجات داد.
تأسیس جماعت انصار سنت محمدی یک گام جدید در دعوت سلفی در مصر بهشمار میرفت چرا که دعوتگران بهسوی توحید و سنت را اعم از آنها که تشکل خاص داشتند و آنهایی که به دعوت فردی مشغول بودند در مصر دور هم جمع میکرد. پس از تأسیس جماعت انصار سنت محمدی، بقیهی دعوتگران اصلاح به آن پیوستند و مقر عابدین مبدل به مرکز جماعت شد.
در خارج از قاهره نمایندگی دمیاط راهاندازی شد که در اساس جمعیت «اعتصام بهدی القرآن» بود که توسط شیخ محمد الرمالی راهاندازی شده بود و نمایندگی اسکندریه توسط شیخ عبدالظاهر ابوالسمح و نمایندگی سوهاج توسط استاد ابوالوفاء درویش، و نمایندگی حوامدیه توسط شیخ محمد احمد عبدالسلام فعال شد.
دو سال پس از تأسیس جماعت، علامه محمد حامد الفقی به عربستان سعودی رفت و مدیریت انتشارات مکه را بر عهده گرفت. با رفتن او به عربستان سعودی، جماعت انصار سنت محمدی وارد مرحلهی رکود شد.
اثرگذاری در حجاز
با وجود اینکه علامه محمد حامد الفقی تنها سه سال در حجاز ماند اما تأثیری بسیار زیادی از خود برجای گذاشت که تا امروز در عربستان سعودی مشاهده میشود. شیخ ابن عثیمین از ایشان بهعنوان «استاد ما» یاد میکند. اقامت او در عربستان سعودی موجب تقویت روابطش با علمای آن سرزمین از جمله شیخ عبدالرحمن السعدی شد که این ارتباط تا مدت طولانی ادامه داشت. الفقی در مقالهای با نام «شیخ سعدی را اینگونه شناختم» که آن را در رثای علامه سعدی پس از وفاتشان منتشر کرد میگوید: «بیش از بیست سال است که شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی را میشناسم. ایشان یک دانشمند سلفی محقق بود که همواره جویای دلیل بود و در پی یافتن برهان محکم بر میآمد و در طلب دلیل به هیچ چیز دیگری توجه نمیکرد» بیش از پنجاه نامه میان آن دو رد و بدل شد.
الفقی در حجاز فعالیتهای دعوی و اصلاحی متعددی را آغاز کرد از جمله راهاندازی مجلهی «الاصلاح» به سال ۱۳۴۷ هجری قمری که نخستین مجلهی اصلاحی در تاریخ عربستان سعودی بود. «الاصلاح» بهشکل دوهفتهنامه منتشر میشد و به قضایای دینی، علمی، اجتماعی، و اخلاقی میپرداخت. با وجود اینکه این مجله تنها یک سال و نیم دوام داشت اما تأثیر بسیار زیادی بر جامعهی آن دوران عربستان سعودی گذاشت. علما و شاهزادگان سعودی از آن استقبال کردند. راهاندازی این مجله طرحی بود که الفقی به ملک عبدالعزیز آل سعود بنیانگذار عربستان سعودی پیشنهاد کرد و ملک عبدالعزیز نیز از آن استقبال نمود. الفقی در سرمقالهای که در نخستین شمارهی مجله منتشر کرده به نقش مطبوعات در اصلاحگری و نشر دعوت صحیح میان مردم و مبارزه با فساد و گمراهی اشاره میکند و میگوید مجلههای اصلاحگر این نقش مهم را ایفا میکنند.
رشید رضا از نشر مجلهی الاصلاح استقبال نمود و در مجلهی المنار از آن تمجید کرد. این خود نشان از جایگاه محوری رسانه در اندیشههای اصلاحی الفقی دارد. بیشتر مطالب مجله را خود او مینوشت. برخی همفکران مصری وی مانند شیخ عبدالظاهر ابوالسمح که قبل از او در حجاز سکونت گزیده بود و بعدها امام حرم مکی شد و تعدادی از علمای عربستان سعودی و جهان با او در نوشتن مقالات همکاری میکردند.
الفقی در حجاز به تدریس و سخنرانی در مسجد الحرام و معهد علوم دینی مکه پرداخت و مدتی را بهنیابت از شیخ عبدالظاهر ابوالسمح امامت نمازگزاران را در مسجد الحرام بر عهده گرفت.
بازگشت به قاهره و رهبری جماعت
پس از سفر علامه محمد حامد الفقی به حجاز فعالیتهای جماعت به ضعف و سستی گرایید و سه بار مقر آن جابهجا شد. اعضای جماعت جویای اخبار شیخ و استادشان بودند و در انتظار روزی که علامه الفقی به مصر باز گردد. زمانی که تعدادی از شمارههای مجلهی اصلاح او که در حجاز چاپ و نشر میشد بدستشان رسید بسیار دلگرم شدند و مجله را از دستان هم میربودند. در سال ۱۳۴۹ هجری قمری هنگامی که ایشان به مصر بازگشت بار دیگر دور او جمع شدند و دعوت بهسوی توحید و سنت را از سر گرفتند. میتوان مراحل اصلاحی الفقی را در این دوره به چند دسته تقسیم کرد:
– ارتقای جماعت و فعالسازی آن: الفقی پس از بازگشت به مصر تصمیم گرفت فعالیتهای جماعت را از سر بگیرد، بنابراین برای آن اساسنامهای تدوین کرد و بار دیگر با دعوتگران مصری که در شهرها و استانهای مختلف مشغول فعالیت بودند ارتباط گرفت. این برنامهها در واقع تنظیمکنندهی فعالیتهای جماعت در دفتر مرکزی و دفاتر نمایندگی بود. او همچنین برای دعوت اسلامی به شهرها و روستاهای مختلف سفر میکرد و پیروان جدیدی مییافت، تا جایی که هواداران جماعت بهسرعت فزونی گرفت. مرکز عابدین مقر اصلی جماعت بود، اما دفاتر دیگری در قاهره راهاندازی شد که نخستین آن دفتر القبه، سپس دفتر الجیزه، و پس از آن دفتر مصر جدید بود. اعضای جماعت که در ابتدا چند تن بیشتر نبودند، در اثر فعالیتهای علامه به هزار نفر رسید.
– تشکیل هیئت علمی جماعت: در سال ۱۳۵۶ هجری قمری برابر با ۱۹۳۶ میلادی علامه محمد حامد الفقی یک هیئت علمی بهریاست شیخ عبدالحلیم الرمالی و عضویت شیخ احمد شاکر، شیخ محمد عبدالسلام القبانی، شیخ عبدالوهاب عیسوی، شیخ محمد مخیمر، شیخ عبدالرزاق عفیفی، شیخ ابراهیم عبدالباقی، شیخ محمد حمدی، شیخ عبدالحمید عبدالسلام و خود او تشکیل داد.
اخلاق والای شیخ حامد الفقی و وفایی که به شیخ و استادش رمالی که سبب هدایت و راهنمایی و آشنایی او با توحید و سنت شده بود داشت سبب شد ایشان را بهعنوان رئیس هیئت علمی انتخاب کند. با وجود اینکه در آن دوره و حتی دوران ما بسیاری از مردم الرمالی را نمیشناختند و نمیشناسند. وفاداری و دوستی صادقانه از مهمترین ویژگیهایی است که دعوتگران همواره باید به آن آراسته باشند.
– تأسیس مجلهی «الهدی النبوی»: در سال ۱۳۵۶ هجری قمری برابر با مارس ۱۹۳۶ میلادی شمارهی اول مجلهی «الهدی النبوی» بهچاپ رسید تا زبان حال و سخنگوی رسمی جماعت باشد و عقاید و اصول جماعت را معرفی کند، شیخ حامد الفقی در سرمقالهی نخستین شمارهی مجله اهداف نشر آن را چنین بیان میکند: «بدان که مسلمانان به روش و منش دوران نخست اسلام باز نمیگردند و شجاعت و غیرت بهدلهایشان باز نخواهد گشت مگر اینکه راهیافتههای میانهرو با یکدیگر متحد و همدل شده و تلاشهای خود را در مسیر بیداری امت اسلامی و مبارزه با شیاطین و تبیین محاسن اسلام بهکار گیرند.
چنین کاری امروزه جز از طریق مطبوعاتی که در داخل کشور چاپ میشود و بهدست هر شاهزاده و صاحب مقام و بزرگ و کوچکی میرسد امکانپذیر نیست. راهاندازی مطبوعات اسلامی که سخنگوی آن مصلحان باشد از مؤثرترین روشهای درمان بیمارهای دینی و اخلاقی مسلمانان در این دوره است. همیشه در درونم آرزوی یک نشریهی دینی که همصدا با مصلحان بهسوی حق و صلاح راهنمایی کند وجود داشت. خداوند این آرزو را محقق نمود و او یاریگر است. جماعت انصار سنت محمدی مجلهی مبارک «الهدی النبوی» را راهاندازی نموده تا بیماریهایی را که در این زمانه به پیکر جامعهی اسلامی رخنه کردهاند درمان کند، و خداوند صاحب توفیق است».
همزمان نباید فراموش کرد که الفقی میخواست مسیر مجلهی المنار را که همان سال با درگذشت رشید رضا متوقف شده بود ادامه دهد! او در آغاز ششمین سال از نشر مجلهی «الهدی النبوی» میگوید: «آقای رشید رضا در شمارهی آخر جلد ۳۴ المنار اعلام میکند مجلهی خود را بر پایهی موارد زیر بنا نهاده است:
تفسیر قرآن بهشیوهای که در آن حقیقت اسلام و زیبایی و کمال این دین و صلاحیت آن در همهی دورانها تبیین شود.
شرح احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و تفکیک صحیح و ضعیف و مجعول آن.
دفع شبهات و حل مشکلات مربوط به عرصهی فتاوا
نقد اشتباهات علمی و دینی که در مطبوعات به چشم میخورد.
بیان بدعتها و خرافات و تقالید و عادتهای ناپسندی که چهرهی اسلام را کریه میکند.
ادب و اخلاق، چرا که ادب آدمی و زبان او بزرگترین یاریگر دین در پرورش انسانند.
به مناسبت ششمین سال نشر مجلهی «الهدی النبوی» این اصول و اهداف را بازنشر میکنیم تا برای همه ثابت شود مسیر اصلاحگری و حق نزد همهی دعوتگران یکی است. مجلهی المنار نمونهی اعلای دعوتی بود که صاحبش به آن فرا میخواند. عزم و نیت ما از روز نخست بر این بود که مجلهی الهدی را بر اساس و رویهی مجله المنار پیش ببریم و شاید برخی از بندها و مواد آن را توسعه دادیم تا مجلهی دیگری نتواند به آن رقابت کند».
از اینجا پی میبریم که شیخ حامد الفقی مسیر رشید رضا را در تفسیر قرآن ادامه میداد. رشید رضا تا آیهی ۱۰۱ سورهی یوسف تفسیر کرده بود، شیخ بهت البیطار سورهی یوسف را تکمیل کرد، و شیخ حامد الفقی آن را ادامه داد. از سورهی رعد آغاز کرد و تا سورههای ابراهیم، حجر و نحل ادامه داد و پس از تفسیر یازدهمین آیهی سورهی الاسراء در مجلهی «الهدی النبوی» چشم از جهان فروبست. آخرین آیهای که تفسیر کرد این بود: «وَيَدْعُ الإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الإِنْسَانُ عَجُولاً»(الإسراء: ۱۱)، این آیه را در شمارههای ۶-۷ مجله در سال ۱۳۷۸ هـ در ۲۲ صفحه تفسیر کرد.
آنگونه که استاد فتحی عثمان وکیل جماعت انصار سنت محمدی که آشنایی زیادی به میراث جماعت و علمای آن دارد میگوید این تفسیر را پس از درگذشت علامه حامد الفقی کسانی مثل شیخ عبدالرحمن الوکیل، و پس از او سید رزق الطویل ادامه دادند. چه زیباست روحیهی کار گروهی و همافزایانه میان علمای امت و عموم مردم که مایهی قوّت و استواری امت و سربلندی آن میشود.
مقالات متنوعی در زمینههای شرعی، ادبی، اجتماعی، و سیاسی در مجلهی «الهدی النبوی» چاپ و نشر میشد و قضیهی فلسطین و اوضاع جهان اسلام مهمترین مباحثی بودند که در صفحات آن بهچشم میآمد.
شخصیتهای سرشناس آن دوران در مجلهي «الهدی النبوی» مقاله مینوشتند که از میانشان میتوان به این افراد اشاره کرد: شیخ احمد شاکر، استاد محبالدین خطیب، شیخ محیالدین عبدالحمید، شیخ عبدالظاهر ابوالسمح، شیخ ابوالوفاء محمد درویش، شیخ صادق عرنوس، شیخ عبدالرحمن الوکیل، شیخ خلیل هراس، و شیخ محمود شلتوت.
شیخ حامد الفقی از آغاز تأسیس مجلهی «الهدی النبوی» تا زمان وفاتش سردبیری آن را بر عهده داشت. در سال ۱۳۷۰ هجری قمری شورای اداری جماعت سردبیری مجله را به شیخ احمد شاکر سپرد، اما او بهعلت بازگشت به منصب قضا مدت زیادی در پست سردبیری مجله نماند.
«الهدی النبوی» در داخل و خارج مصر توزیع میشد و سفیر جماعت در جهان اسلام به شمار میرفت و افراد زیادی در کشورهای مختلف مشترک نشریه بودند. الفقی در سرمقالهی نخستین شمارهی سال دوم مجله مینویسد: مجلهی الهدی النبوی در سال گذشته بهگونهای در میان اقشار مختلف مردم انتشار یافت که تصور نمیکردیم. برخی از شمارههای آن در یک هفته نایاب میشد. اکنون این مجله بههمت برادران انصار سنت محمدی در مناطق مختلف مصر، سودان، حجاز، نجد، شام، هند، جاوا، عراق، و مراکش توزیع میشود. خداوند بر امثال این برادران بیفزاید و به آنها بهترین پاداشها را عنایت نماید». در سال دوازدهم، این مجله با تیراژ ۲۵۰۰ نسخه چاپ میشد که ۶۰۰ نسخهی آن در خارج مصر توزیع میشد. این عدد در مقیاسهای آن زمان، عدد بزرگی محسوب میشد.
تأسیس چاپخانهی انصار سنت: پس از توسعهی فعالیتهای جماعت انصار سنت محمدی شیخ حامد الفقی تصمیم گرفت چاپخانهای برای نشر کتب سلف و بهویژه کتابهای شیخ الاسلام ابنتیمیه و ابنقیم راهاندازی کند.
نشر علم و دعوت به توحید
نشر علم و دعوت بهسوی توحید بزرگترین دغدغهی شیخ حامد الفقی بود. ایشان آثار زیادی از کتابهای سلف و بهویژه ابنتیمیه و ابنقیم و علمای دعوت نجدی منتشر کردند که فهرست آن طولانی و در عین حال مشهور است. این تلاشهای مبارک سبب شد کسانی همانند احمد و عبدالله الغماری، و عبدالفتاح ابوغده علیه او موضعگیری کنند و با او به مقابله بر خیزند. او داستان عجیبی دارد. در سال ۱۳۵۸ هجری قمری زمانی که شیخ حامد الفقی تصمیم گرفت کتاب «رد امام عثمان بن سعید دارمی بر بشر مریسی» را منتشر کند برخی گمراهان آن زمان مانند عبدالمجید اللبان و یوسف الدجوی حملات گستردهای علیه او در مطبوعات آغاز کردند. تا اینکه قضیه بیخ پیدا کرد و برای قضاوت به علمای عالیرتبهی الازهر و در رأس آنها امام اکبر شیخ مراغی ارجاع شد و از آنها خواسته شد در رابطه با کتاب داوری کنند.
گمراهان به گزارش هیئت علمای الازهر در تأیید الفقی توجه نکردند و شایعه کردند که قرار است الازهر مدرک تحصیلی او را ابطال کند و اینگونه مایهی نگرانی همفکران وی میشدند، اما تصمیم هیئت به سود شیخ حامد الفقی بود. دشمنان او اما نا امید نشدند و بار دیگر قضیه را بزرگ کردند تا اینکه بیانیهی دوم به سود آنان صادر شد. شیخ الازهر برای پایان دادن به این موضوع از شیخ محمود شلتوت خواست تحلیلی بنویسد و او طی یک تحلیل کامل، پاسخ محکمی به بیانیهی دومی که صادر شده بود داد و در پایان تحلیل نوشت: شایسته بود قبل از اینکه این گزارش را بخوانیم مقدمهی ناشر «الفقی» را میخواندیم و میدانستیم مفهوم کتاب را از سیاق آن خارج کردهاند و برداشتی غیر از آنچه مقصود وی بوده ارائه دادهاند. سزاوار بود گزارش دیگری در رابطه با کتاب و آیات و احادیثی که در برگرفته میخواندیم و در رابطه با اشتباهات آن بحث و گفتگو میکردیم و ضمن بیان حق، از جماعت انصار سنت محمدی میخواستیم ناشر کتاب را ملزم به نشر این نکات کنند. همین اتفاق زمانی که تصمیم گرفته شد تاریخ بغداد را منتشر کنند تکرار شد. حال آنکه کتاب مملو از بدگویی و طعن در حق امام اعظم ابوحنیفه رضی الله عنه بود. این کتاب مصادره شد تا اینکه استاد بزرگ و مفتی اعظم مصر در حاشیهی کتاب به تمام شبهاتی که در مورد امام ابوحنیفه مطرح شده بود پاسخ داد و از ناشر خواست این پاسخها را در حاشیهی کتاب منتشر کند و این کار سبب شد کتاب بار دیگر به چاپ برسد. اگر چنین میکردند وظیفهی خود را ادا مینمودند بدون اینکه آزادی تألیف و نشر را سلب کنند. بنابراین از جماعت محترم تقاضا میکنم از این قضیه صرف نظر کنند تا مبادا مشکلاتی به همراه آورد که هیچ سودی برای اسلام و مسلمانان و حتی برای کتاب و ناشر آن ندارد». به این شیوه شیخ شلتوت قضیه را بهسود شیخ حامد الفقی پایان داد و این ماجرا تنها یک نمونه از مشکلاتی است که شیخ حامد الفقی و همفکرانش در راه دعوت به توحید و سنت و مبارزه با شرک و بدعت در آن دوران متحمل میشدند.
شیخ صفوت نورالدین «ششمین رئیس جماعت انصار سنت محمدی» در رابطه با برخی از دشوارها که از جانب تعدادی مشایخ گمراه گریبانگیر شیخ حامد الفقی در دعوت توحیدیاش میشد میگوید: «شیخ عبدربه سلیمان در درسش از شیخ حامد الفقی با عنوان «الجاحد الشقی» نام میبرد. شاگردانش این سخن را میشنیدند و در درس شیخ حامد الفقی حضور مییافتند و از وی جز سخنان خدا و پیامبرش و دعوت بهتوحید نمیشنیدند، به همین خاطر بسیاری از آنها به جماعت انصار سنت محمدی پیوستند!».
شیخ حامد الفقی ارتباط زیادی با علما و دعوتگران و بهویژه دعوتگران بهسوی توحید و سنت، چهرههای سرشناس و سیاستمداران عصر خود در داخل و خارج از مصر داشت، ارتباط او با الازهر و علمای آن از جمله شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ مصطفی مراغی، شیخ محمد شلتوت، شیخ محمد شاکر وکیل وقت الازهر و پدر محدث احمد شاکر بسیار گسترده بود. وی در دروس علمی این مشایخ شرکت میکرد و با آنها دیدار مینمود و از آنها میخواست برای سخنرانی در مقر جماعت حضور یابند. تعدادی از درسهایشان را پیادهسازی و تدوین میکرد و در مجلهی «الهدی النبوی» انتشار میداد و از آنها میخواست برای مجله مقالاتی بنویسند.
او همچنین ارتباط محکمی با دعوتگران توحید و سنت در خارج مصر داشت از جمله: شیخ محمد بهجت البیطار که نخستین مفتی مجلهی «الهدی النبوی» بود و استفتائات مردم برای او ارسال میشد تا از دمشق به آن پاسخ دهد. الفقی همچنین ارتباط محکمی با شیخ نسیب الرفاعی و شیخ ناصرالدین آلبانی که در آن زمان جوان بود داشت. وی از شیخ آلبانی خواست در رابطه با تصحیح متن و تحقیق رسالهی «العقود» نوشتهی شیخ الاسلام ابنتیمیه با او همکاری کند و این رساله بهنام هر دو آنها به چاپ رسید. شیخ حامد الفقی در مقدمهی کتاب مینویسد: «طی نامهای که به برادر سلفی و محققم شیخ ناصرالدین ارناؤطی در دمشق نوشتم از وی خواستم به من در دستیابی به نسخهی دیگری کمک کند. او در پاسخ گفت که نزد خاندان محترم آل شطی نسخهی سالمی از کتاب وجود دارد. نسخهای که داشتم را با هواپیما برایش فرستادم و او به دقت آن را بررسی نموده و نقایصش را برطرف نمود. آنجا بود که مطمئن شدم میتوانم این کتاب گرانسنگ را با عنوان نظریة العقد به چاپ برسانم». این مقدمه در سال ۱۳۶۸ هجری قمری برابر با ۱۹۴۹ میلادی نوشته شد. زمانی که شیخ آلبانی به مصر سفر کرد شیخ حامد الفقی برای او یک سخنرانی در مقر انصار سنت محمدی ترتیب داد. شیخ حامد الفقی علاوه بر ارتباط با عربستان سعودی و علمای آن سرزمین، ارتباط خوبی با اهل حدیث در هند داشت.
دعوت شیخ حامد الفقی محدود به مصر نبود. از آنجایی که دانشجویان سراسر جهان برای تحصیل به الازهر میآمدند ایشان شاگردانی یافت که اندیشهی انصار سنت محمدی را در سرزمینهای مختلف از جمله سودان، اریتره، اتیوپی، سومالی، لیبریا، تایلند منتشر میکردند.
شیخ سعد صادق در بیان تأثیر دعوت شیخ حامد الفقی میگوید: «دعوت شیخ حامد محدود به مصر و شهرها و روستاهای آن نبود…بلکه از مرزهای مصر فراتر رفت و در آفریقا به سودان، اریتره، و سومالی، و در شام به سوریه، عراق، اردن، لبنان، و فلسطین، و در آسیا به اندونزی و سیامی رسید. مبالغه نیست اگر بگوییم دعوت ایشان به کشورهای اروپایی و غربی مانند آمریکا، انگلستان، فرانسه، و سوئیس نیز قدم نهاد و مسلمانانی که در آنجا زندگی میکردند از طریق مسافرانی که برای مأموریتهای علمی و عملی به این کشورها سفر میکردند با دعوت شیخ آشنا شدند. همچنین مجلهی «الهدی النبوی» به این کشورها میرسید و تشنگان علوم صحیح برآمده از قرآن و سنت را سیراب از معرفت میکرد».
جهاد در راه خدا
شیخ عبدالرحمن الوکیل در مورد ایشان میگوید: «امام توحید در جهان اسلام پدرمان شیخ محمد حامد الفقی –رحمه الله- بیش از چهل سال در راه خدا جهاد کرد. او با صبر بسیار علیه نیروهای شرارت به پیکار برخاسته بود. بر سختیها و مشکلات فائق میشد و همواره پیروز و سربلند از میدان خارج میگردید. ارادهای داشت که دنیا را به لرزه در میآورد و زمین زیر پایش را تکان میداد. اگر عزم کاری میکرد از آن کوتاه نمیآمد و اگر هدفی تعیین میکرد از انجام آن ترسی به دل راه نمیداد. در دعوت چیزی بنام «ترس از مردم» نمیشناخت. چرا که ترس از خدا قلبش را فراگرفته بود. هر چیزی را بنام خودش مینامید. در سخنانش با کسی مدارا نداشت و اندک توجهی به واکنش دیگران نمیکرد. در بیان حق و اظهار آن چیزی بنام مجامله نمیشناخت، بلکه مجامله را نوعی نفاق و سازشکاری میدید و سکوت در بیان حق را ذلت و بزدلی میدانست.
او قبل از جنگ جهانی دوم در جهاد علیه اشغالگران بریتانیایی مشارکت کرد و با چاپ و توزیع بیانیههایی علیه اشغالگران بریتانیایی مردم را به مقاومت علیه آنان فرا میخواند. او همچنین جماعت «انصار فلسطین» را برای جهاد علیه رژیم صهیونیستی تشکیل داد.
شیخ حامد الفقی در مورد لغو پیمان با بریتانیا میگوید: «به پیامی که در پاسخ به شیخ الازهر نوشتهام توجه کنید: «از دولت مصر بابت الغای این عهدنامهی نحس که آن را با انگلیس جنایتکار امضا کرده بود تشکر و قدردانی میکنیم. ما در جماعت انصار سنت محمدی ضمن حمایت از این تصمیم شجاعانه و نه گفتن دولت مصر به بریتانیا، میگوییم: ای جنایتکاران غاصب، از امروز آرام نخواهیم نشست و تن به ذلت نخواهیم سپرد و بار دیگر گردن خود را در مقابل ستمهایتان خم نخواهیم کرد. ضروری است دلها با خدا پیمان ببندند تا عهد او را نشکنند. همهی دلها باید وقف عبودیت و جهاد برای او باشند. ما در کمال قوت و عزت عهدنامهی انگلیس را لغو کردیم. بیایید با خدای خود عهد ببندیم که همپیمانی با شیطان را نیز رد کنیم. ما حمایت کامل خود از دولت را اعلام نموده و تأکید میکنیم هر کسی با این تصمیم مخالفت کند نه تنها به میهن بلکه به خدا و دین و رسول خدا خیانت کرده است».
وفات
صبح جمعه هفتم رجب سال ۱۳۷۸ هجری قمری برابر با ۱۶ ژانویهی ۱۹۵۹ میلادی پس از اینکه عمل جراحی او با موفقیت انجام گردید، با یک خونریزی شدید روبرو شد. هنگامی که احساس کرد اجلش نزدیک شده درخواست آب کرد. وضو گرفت و دو رکعت نماز صبح را ادا کرد و تمام سورهی رعد را در آن دو رکعت خواند!، سپس از برادرانش خواست او را به مقر جماعت منتقل کنند و در آنجا چشم از جهان فرو بست.
منابع و مراجع
جماعة أنصار السنة المحمدية، تألیف: د. أحمد محمد الطاهر، انتشارات: دار الهدي النبوي در قاهره ودار الفضيلة در ریاض ، چاپ اول سال ۱۴۲۵هـ/ ۲۰۰۴م.
جهود الشيخ محمد حامد الفقي في تفسير القرآن الكريم، تألیف: محمد عاطف التاجوري، انتشارات: مكتبة السنة النبوية در قاهره، چاپ اول سال ۱۴۳۳هـ/ ۲۰۱۲م.
العلامة محمد حامد الفقي رائد الدعوة السلفية، تألیف: الأستاذ فتحي أمين عثمان، وکیل جماعت انصار سنت محمدی، که کتاب ایشان هنوز منتشر نشده است.
[۱] – مختصر از مجموع مؤلفات شیخ حماد الانصاری ۱/۲۹۴-۲۹۷