اگر به حال بسیاری از علاقمندان به مطالعه نگاهی بیندازی خواهی دید بسیاری از آنها ـ اگر چه از دام تنبلی و سستی رهیدهاند ـ به دام آشفتگی و بینظمی گرفتار شدهاند.
متوجه نشدهای که آنان بیشتر برنامههای علمی را که آغاز میکنند به پایان نمیرسانند؟
و آیا متوجه نشدهای که بسیاری از آنان پس از سالها توجه به مطالعه از این مینالند که بیشتر چیزهایی که خواندهاند را به یاد ندارند، جز عناوین کتابها و نام نویسندهها؟!
سپس اگر باز نگاهی نزدیکتر به شرایط بیندازی خواهی دید مطالعه برای برخی از آنها نتیجهای نداشته جز آشفتگی و نگرانی بیشتر؛ شبههها را از آنان دور نساخته و اشکالات را برایشان حل نکرده و اندیشهٔ آنان را به سوی ساختن و رشد و تعالی سوق نداده، بلکه به پراکندگی بیشتر کشانده است.
همچنین بسیاری از این کسانی که نظم و ترتیب را در بنای معرفتی خود رعایت نمیکنند در باتلاق جهل مرکب دچار میشوند، چنانکه خود را باسواد و توانمند در وارد شدن به عرصههایی میدانند که صلاحیتش را ندارند! مگر اینطور نیست که او کتاب فلان فیلسوف و فلان امام و آن رمان نویس و آن اندیشمند بزرگ را خوانده است؟ پس چه اشکالی ندارد که با نقد و نظر و اعتراض در این عرصه مشارکت نماید؟ و از آنجایی که تریبونهای شبکههای اجتماعی برای همه در دسترس است هرکس میتواند عرصهای برای نشر دانستههای خود داشته باشد و قطعا دنبال کنندهها و طرفدارانی نیز دست و پا خواهد کرد که برای بهترین متخصصان در مجالهای علمی مهیا نیست! علم و معرفت به این شکل سطحی میشود.
برعکس آن، یکی از بهترین آثاری که در پی نظمدهی معرفتاندوزی و دقت در بنای آن نزد فرد مسلمان محقق میشود احترام علم، بزرگداشت عالم، نقد زیبا، سخنان با ارزش در مجالس و گفتگوها و سپس بنای یک حالت معرفتی کلی به شکل هماهنگ و مستحکم است که میتواند در گردش چرخ امت به سوی ترقی و خیزش آن سهیم باشد.
قوانینی برای نظمدهی به مطالعه و بنای ساختار معرفتی:
قانون اول: تقسیم کتابها و منابع بر حسب درجهبندی و تعامل با هر درجه به اندازهٔ اهمیت آن:
هر مرحلهای که طالب علم در آن به سر میبرد کتابهای مناسب به خود را دارد و درست نیست آنچه را در مراحل بعد است زودتر از وقت خود و آنچه را مربوط به مرحلهٔ حال است به بعد موکول کرد.
بر حسب این قانون، کتابها و منابع به پنج قسمت تقسیم میشوند:
الف ـ قسمت اول: کتابهای مداخل علم و پایهگذاری نخست «مرحلهٔ بنیانگذاری»:
هر علمی کتابهایی دارد که پایههای نخست آن را شرح میدهد و درهای آن فن را به روی طالب علم گشوده و او را به مسائل آن علم آشنا میکنند. این کتابها در قانون تدرج (عبور مرحله به مرحله) ضروری است؛ زیرا قانون پذیرفته شده در علم این است که پیش از مسائل بزرگ، به مسائل کوچک علم پرداخته شود و کسی که به این قانون پایبند نباشد در اشکالات گوناگون واقع خواهد شد، از جمله ترک علم و ادامه ندادن به آن.
کتابهای قسمت اول به دو فرع تقسیم میشوند:
نخست: مداخل علوم (پیشدرآمد علوم).
دوم: متون پایهگذار نخست.
کتابهای مداخل علوم به این موارد میپردازد:
الف ـ تعریف کلی علم مورد نظر.
ب ـ معرفی مهمترین دانشمندان و کتب در علم مورد نظر.
ج ـ تعریف مهمترین موضوعاتی که به آن میپردازد.
د ـ بررسی تاریخ آن علم.
اما متون پایهگذار، به مسائل اساسی آن علم و مهمترین احکام آن میپردازد بدون ذکر ادله یا با ذکر ادله به شکل مختصر.
مدخل هر علم به منزلهٔ پیشدرآمدی کلی برای آن است.
روش تعامل با کتابهای مرحلهٔ پایهگذاری:
۱ـ آنچه دربارهٔ کتب مرحلهٔ پایهگذاری مهم است، خواندن این کتابها نزد یک متخصص است؛ زیرا این نخستین گام به سوی شناخت و درک علمِ مورد نظر است. اما اگر طالب علم، در محل زندگی خود متخصصی در آن علم نیافت اشکالی ندارد از دروسی که بر روی اینترنت موجود است استفاده کند.
امروزه دروس صوتی و تصویری مربوط به همهٔ مجالهای معرفت به ویژه تخصصهای شرعی بر روی اینترنت موجود است که این نعمت بزرگی برای صاحبان عذر و ساکنان غربت و افراد شاغل به شمار میآید.
۲ـ برای کسانی که توان و وقت کافی دارند، حفظ این متون بسیار مناسب است.
ب ـ قسمت دوم: کتابهای مرحلهٔ ساختن:
اگر وارد شدن به هر علمی نیازمند دو امر یعنی «آشنا شدن با کلیات علم از طریق مطالعهٔ مدخل این علوم + خواندن یکی از متون پایه» باشد، اکنون دربارهٔ کتابهایی سخن میگوییم که غالبا در شرح کتب پایه نوشته شدهاند. این کتب فروع و ادله و اقوال علما و ضوابط و قواعد و دیگر موارد را بر دانش ما میافزایند.
آنچه در تعامل با این کتب مطلوب است، خواندن دو یا سه مرتبهٔ آن است، زیرا چیزی که کتب ساختاری را از کتب پایه متمایز میسازد تفصیل و ذکر بسیار ادله است، برای همین باید بارها تکرار شود وگرنه آموختهها از یاد خواهند رفت.
در این مرحله وجود یک ناظر علمی دارای اهمیت است و این با مرحلهٔ نخست که آموزش در آن به شکل کامل توسط یک متخصص انجام میشد متفاوت است.
اما در مرحلهٔ دوم لازم نیست که هر کتاب را بر یک شیخ یا یک دانش آموخته بخواند بلکه نقش او به عنوان یک ناظر کافی است که در اثنای خواندن کتاب در موارد محل اشکال به او مراجعه کند.
مثال: ممکن است که شخص در مرحلهٔ پایهگذاری در علم عقیده، «متن عقیدهٔ طحاوی» را نزد یک متخصص بخواند تا عبارات و ابهامات را برای او شرح دهد و مهمترین مسائل علم را برایش بیان کند. اما در مرحلهٔ بنا خود وی شرح عقیدهٔ طحاویه ابن ابی العز حنفی را چند بار میخواند و در جاهایی که برایش محل اشکال است یا مبهم به نظر میرسد به ناظرش مراجعه میکند.
ج ـ قسمت سوم: کتابهای محوری «مرحلهٔ تمکن»:
اگر هر تخصصی را به دقت بررسی کنی متوجه کتابهایی خواهی شد که اهل هر تخصص توجه ویژهای به آن نشان میدهند و شرحهای بسیاری بر آن نوشته میشود و مورد تعلیق و ملاحظه و بحث و نظر قرار میگیرد یا بسیار به خواندن آن توصیه میکنند و از اهمیت و اثر آن سخن میگویند. گاه مرکزی بودن یک کتاب به این دلیل است که اصول علم مورد نظر را یکجا نموده و گاه برای آن است که نخستین کتاب یک فن معین است و در نتیجه ریشهها و خاستگاههای آن علم را در خود دارد.
در حقیقت از بزرگترین اسرار برجستگی معرفتی، توجه به این کتابهای مرکزی از نظر مطالعه و فهم و مراجعه و نظر است.
توجه به اینگونه کتابها و تکرار مطالعهٔ آن از عادات علما بوده است؛ برای مثال شیخ جمال الدین احمد بن محمد اُشمومی شافعی را به سبب حفظ کتاب «الوجیز» امام غزالی در فقه شافعی و توجه به این کتاب «الوجیزی» میگفتند و امام زرکشی را «منهاجی» مینامیدند که به سبب توجه او به کتاب «منهاج الطالبین» امام نووی است.[۱]
در «طبقات الشافعیة الکبری» اثر سبکی در شرح حال مزنی صاحب شافعی آمده که گفت: «من پنجاه سال است که در کتاب «الرساله» نظر میاندازم و به یاد ندارم که یک بار به آن نگاهی انداخته باشم و چیزی جدید نیاموخته باشم».[۲]
ذهبی در «سیر أعلام النبلاء» در شرح حال قاضی رامهرمزی مولف کتاب مشهور «المحدث الفاصل» میگوید: «چه نیک کتابی است! گفته شده که سِلفی ـ منظورش ابوطاهر سِلفی است ـ این کتاب از آستینش جدا نمیشد».[۳] یعنی عادت به خواندن آن کتاب داشت.
با این نوع از کتابها چگونه تعامل داشته باشیم؟
پاسخ: تکرار. تکرار دو یا سه بار اینگونه کتب کافی نیست بلکه نباید تکرار خواندن این کتب کمتر از پنج بار باشد. البته منظور این نیست که این تکرار پی در پی باشد، بلکه باید بارها حتی هر نیم سال یک بار، به آن کتاب مراجعه کند.
برای تضمین تبحر در یک کتاب و هضم آن توصیه میشود در کنار تکرار به خلاصهسازیاش بپردازد. دربارهٔ اصول خلاصهسازی به زودی سخن خواهیم گفت.
مثالهایی برای کتابهای محوری:
در علم حدیث: «مقدمهٔ ابن صلاح».
در علم اصول فقه: «الرساله» شافعی.
در مقاصد شریعت: «الموافقات» شاطبی.
در سیرهٔ نبوی: «سیرهٔ ابن هشام».
در نحو: «شرح ابن عقیل» بر الفیهٔ ابن مالک.
در علوم قرآن: کتاب «البرهان» زرکشی.
در ایمانیات و سلوک: «ریاض الصالحین» نووی و «مدارج السالکین» ابن قیم.
در تاریخ اسلام: «البداية والنهایة» ابن کثیر.
این کتب برای مثال بود نه حصر.
ملاحظهٔ اول: هر علم ضرورتا تنها یک کتاب محوری ندارد؛ ممکن است علمِ مورد نظر چند کتاب محوری داشته باشد. اگر در کتب متخصص هر علم دقت کنی یک یا چند کتاب محوری در هر علم خواهی یافت.
در علوم حدیث مثلا میتوان کتاب شرح علل ترمذی و تحریر علم الحدیث یا فتح المغیث سخاوی را افزود تا همراه با کتاب یاد شده در مجموع سه کتاب شود.
ملاحظهٔ دوم: گاه ميان مرحلهٔ دوم (ساختن) و مرحلهٔ سوم (تمکن) اشتراک پیش میآید به این شکل که گاه برخی کتابهای شارح متون اصلی به درجهای عالی از تحریر و فراگیری و دقت در عرضهٔ مسائل فنِ مورد نظر میرسد که به شکلی ویژه مورد توجه اهل فن قرار میگیرد، در نتیجه در یک آن برای هر دو مرحلهٔ ساختن و تمکن مناسب میشود.
مثال: کتاب «شرح عقیدهٔ طحاویه» اثر ابن ابی العز حنفی که در کتب مرحلهٔ دوم از آن نام بردیم را میتوان همچنین در کتب محوری در مجال اعتقاد نظری برشمرد.
ملاحظهٔ سوم: همینطور امکان دارد که گاه میان کتابهای مرحلهٔ تمکن و تخصص اشتراک پیش بیاید.
برای مثال: تفسیر امام طبری جایگاهی استثنایی در علم تفسیر قرآن دارد به طوری که میتوان بدون تردید آن را از کتب محوری برشمرد؛ زیرا همانند قطبی در دنیای مفسران است که آن را ستودهاند، آنقدر که نادر است کسی پس از وی در تفسیر نوشته باشد مگر آنکه به تفسیر او مراجعه کرده و بیان و روایت و تفسیر او را از نظر گذرانده است.
در عین حال، تفسیر او از متون طولانی در مجال تفسیر است.
د ـ قسمت چهارم: کتابهای تخصصی:
منظور از کتب تخصصی، کتابهایی است که به مسائل یا موضوعاتی معین از یک علم میپردازند، برای مثال کتبی که در فقه به بررسی معاملات مالی مربوط به بانکها از منظر فقهی میپردازند یا کتبی که در علم حدیث دربارهٔ روش بخاری در تعلیل سخن میگویند یا در اصول فقه، کتابهایی که به افعال پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و احکام متعلق به آن پرداختهاند و یا کتابهای علوم قرآنی که در باب ناسخ و منسوخ در قرآن سخن گفتهاند.
مطالعهٔ این کتب شایسته نیست مگر پس از پایان قسمت سوم یعنی تمکن در یک علم یا حداقل پس از آنکه طالب علم مرحلهٔ دوم را به خوبی به پایان برساند.
از جمله اموری که به احساس دستآورد منجر میشود این است که در یک مجال معرفتی خاص به مرحلهٔ تخصص برسی؛ زیرا تراکم معرفت و تکرار مطالعه و راسخ شدن بنای یک تخصص معین منجر به فهم عمیق در آن مجال میشود. در این حالت به مداخل و مخارج یک علم و تاریخ و محتوای آن دست یافتهای در نتیجهای میتوانی در آن مجال به نوشتن یا سخنرانی بپردازی و این مشارکت علمی به انسان احساس اطمینان میدهد.
ه ـ قسمت پنجم: کتابهای طولانی و دایرة المعارفها:
نردبان کتابهای هر علمی به مراجع بزرگ و نوشتههای طولانی که در آن علم نوشته شدهاند منتهی میشود. در این نوشتههای بزرگ، هر آنچه مربوط به آن مجال است ـ جز موارد استثنایی ـ گردآوری شده است که. این کتب برای متخصصان از جایگاه ویژهای برخوردار است، بنابراین هرگاه در مجالی به تخصص رسیدی باید کتابهای مادر را در آن فن داشته باشی.
در مورد کتابهای طولانی شرط نیست که همهاش خوانده شود، بلکه باید به عنوان مرجعی برای پژوهش و تحلیل و نوشتن در اختیار باشد.
اما خوب است که شخص متخصص حداقل یک کتاب را از کتب مرجع بزرگ تخصص خود مطالعه کرده باشد.
مثالهایی از نوشتههای طولانی:
کتاب «المغنی» ابن قدامه در فقه حنبلی و کتاب «المجموع» نووی در فقه شافعی و کتاب «تفسیر طبری» در تفسیر و کتاب «فتح الباری» در فقه سنت و…
قانون دوم: مطالعهٔ خود را به انواع گوناگون تقسیمبندی کن و برای هر نوع وقت مناسبی تعیین کن:
مطالعه را بر حسب نوع میتوان به سه گونه تقسیم کرد، که هر نوعی نظام خودش را دارد؛ اگر برنامهٔ مطالعهٔ خودت را بر این سه نوع تقسیمبندی کنی، دروازهٔ بزرگی از پراکندگی معرفتی را بر روی خودت خواهی بست:
۱ـ نوع اول: مطالعهٔ از روی کنجکاوی و تفریح:
منظور مطالعهٔ بدون برنامهریزی برخی از کتابهاست بدون آنکه الزامی به خواندن کامل آن باشد. این نوع مطالعه، نیاز انسان را به اطلاع یافتن از کتب جدید یا مطالعهٔ تفریحی کتابهای ادبیات و شعر و رمان و تاریخ و دیگر موضوعات متنوع برآورده میسازد. از سوی دیگر این نوع مطالعه مساحتی از نرمش و تنوع را در اختیار او میگذارد و دلزدگی و خستگی را که ممکن است در صورت برنامهریزی دقیق پیش بیاید از او دور میکند.
این نوع مطالعه باید در برنامهٔ خواننده یا طالب علم باشد اما باید در ذهنش آن را طبقهبندی کرده باشد و هنگام این نوع مطالعه بداند که هدفش اطلاع است نه ساختن و نه بنای اصول و نه تمکن یا تخصص.
همچنین باید حدی برای این نوع مطالعه قائل باشد و همهٔ وقتش را به آن ندهد و آن را اصل قرار ندهد، بلکه اصل اوقاتش را به نوع دوم اختصاص دهد.
۲ـ نوع دوم: خواندن به هدف بنای نردبان شناخت:
این نوع از مطالعه مستلزم داشتن یک نقشهٔ مرحلهای است که خواننده بر اساس آن به تدریج و با داشتن چشمانداز به پیش برود؛ چرا که ابواب معرفت گوناگون است و انسان نمیتواند بدون داشتن یک نردبان معرفتی و بدون رعایت قانون تدرج و ساختن منظم به آن دست یابد. بر همین اساس مراحل ساختن این نردبان معرفتی را چنانکه گذشت به پنج بخش تقسیم کردهام:
الف ـ مرحلهٔ بنیانگذاری.
ب ـ مرحلهٔ ساختن.
ج ـ مرحلهٔ تمکن.
د ـ مرحلهٔ تخصص (که شامل کتب تخصص و کتابهای مرجع بلند است).
ملاحظه: برای خوانندهای که میخواهد به شناخت خوبی دست یابد مطلوب است که به اندازهٔ تمکن در مهمترین ابواب هر علم، از اصول آن بهره بگیرد، برای همین لازم است که مرحلهٔ دوم را به پایان برساند و همینطور خوب است که مرحلهٔ سوم را نیز در هر فنی طی کند سپس وقت خود را برای تخصص در یک علم بگذارد تا به جایگاه مناسبی دست یابد، سپس میتواند به تخصص در علمی دیگر بپردازد.
۳ـ نوع سوم: مطالعه دربارهٔ مسائل جدید و پیشآمدها:
برای انسان در زندگی روزمرهاش مواردی رخ میدهد که مجبور میشود برای دستیابی به درک صحیحی دربارهٔ آن به منابع مناسب مراجعه کند؛ چه از ناحیهٔ فقهی یا عقیدتی، مانند مسافری که خواهان شناخت احکام جمع و قصر نماز میشود و مانند آن. بنابراین، این نوع مطالعه وابسته به شرایط زمانی و مکانی آن است.
قانون سوم: نکات مهم را به سه روش یادداشت کن:
برخی یادداشت نکات را کم اهمیت میدانند و در عوض حفظ را مهم میشمارند و برخی برعکس.
اما هنگام نظر و تامل خواهیم دانست که بهترین و مفیدترین کار، ایجاد توازن بین این دو است.
اینجا به شکل مختصر به بیان مهمترین انواع یادداشت برداری خواهم پرداخت که برای طالب علم مفید است و به مرور زمان برای او به منبعی ویژه تبدیل خواهد شد.
الف ـ یادداشت نوشتن در داخل خود کتاب:
عادت کن نکات جدیدی را که از هر کتاب میآموزی همراه با سرخط آن و شمارهٔ صفحه، بر روی صفحات سفید اول و آخر کتاب یادداشت کنی.
از کنار هیچ نکتهٔ با ارزشی ـ چه از اصل کتاب و چه حاشیه یا تعقیبات نویسنده ـ بدون یادداشت عبور نکن. این برای مراجعهٔ بعدی به آن کتاب بسیار سودمند خواهد بود.
ب ـ یادداشت کردن در یک دفتر جامع:
این خوب است که طالب علم دفتر بزرگی داشته باشد که بر حسب علوم گوناگون تقسیمبندی شده و موارد مهم و نکات متعلق به هر علم را که از کتب آن میخواند یا از اهل علم میشنود در بخش مخصوص خودش یادداشت کند.
این دفتر بعد از مدتی تبدیل به گنیجنهای از نکات مهم بر حسب فنون و علوم گوناگون خواهد شد.
ج ـ یادداشت در دفتر مخصوص به هر علم:
اگر در یک علم به تخصص دست یافتی یا نسبت به آن توجه ویژهای داشتی برای خودت دفتری مخصوص به آن علم تهیه کن و جز دربارهٔ علم مورد نظر چیزی دیگر در آن یادداشت نکن و نکات گوناگون را از کتب دیگر در آن گردآوری کن. برای مثال شما به تاریخ اسلام توجه ویژهای دارید؛ در این حالت ممکن است هنگام مطالعهٔ کتب فرق و مذاهب یا کتب عقاید و حتی کتب ادب و سیاست و فلسفه و دیگر منابع در این باره چیزهایی بیابی، در این حال، هر نکتهٔ مهمی که به تاریخ مربوط است را چه در کتب تاریخ یا دیگر کتب در این دفتر مخصوص تاریخ یادداشت میکنی. پس از سالها همین دفتر تبدیل به یکی از با ارزشترین داراییهای تو خواهد شد زیرا حروف آن را طی سالها از دل کتب گوناگونی جمعآوری کردهای و از تکرار نکات با ارزش آن لذت خواهی برد و چه بسا آن را به خاطر بسپاری.
قانون چهارم: کتابهای مهم و محوری را خلاصه کن:
از مهمترین عواملی که باعث جا افتادن دانستهها و یادآوری آن میشود، این است که طالب علم کتابهای مهمی را که در مسیر علمی ـ معرفتی خودش مفید میداند، خلاصه کند. برخی از علما توجه ویژهای به خلاصه کردن کتب داشتند؛ از جمله امام ذهبی که تقریبا دویست کتاب را خلاصه کرده است، چنانکه دکتر بشار عواد در کتابش دربارهٔ امام ذهبی و تاریخ او بیان کرده است.
شایستهٔ طالب علم است که توجهی ویژه به خلاصهسازی داشته باشد. اینجا به بیان برخی از قواعد مربوط به خلاصهسازی خواهم پرداخت:
۱ـ هر کتابی برای خلاصه سازی مناسب نیست. تنها کتابهای محوری و برخی از کتب ساختاری مهم را باید خلاصه کرد.
۲ـ روش خلاصهسازی از ترسیم یک نمودار معرفتی از کتاب شروع میشود و موضوعات و عناوین و فصلها به شکل شاخه و سرشاخه کشیده میشود. سپس این شاخهها به شکل جدا از هم به دفتر منتقل میشود و سپس خلاصهٔ اطلاعات مربوط به هر عنوان زیر آن نوشته میشود.
به شکل مختصر، نخست با نوشتن عناوین و سرفصلها برای خلاصهسازی خودمان نموداری ترسیم میکنیم و سپس اطلاعات را به زیر سرفصلها میآوریم و جاهای خالی را پر میکنیم.
۳ـ در خلاصهسازی کاری به توضیحاتی که ربطی به اصل موضوع ندارد، نداریم؛ محل این توضیحات و تعقیبات در صفحات سفید اول کتاب است چنانکه در بیان نوع اول یادداشت برداری گفتیم.
۴ـ این خیلی مهم است که هر چند وقت یک بار به خلاصهسازیها مراجعه شود.
قانون پنجم: تکرار، راز فراموش نکردن است:
مشکل فراموشی با یک اکسیر جادویی یا ضربهٔ اتفاقی به سر حل نمیشود. راه حل فراموشی، تکرار خواندن از کتابهای محوری و تلاش برای درک آن به شکل کامل است؛ تکرار تقریبا پنج بار کتب مرکزی در هر علمی، بسیاری از اطلاعات را در ذهن ما ثبت میکند و از جمله روشهایی که به این مهم کمک میرساند، یادداشتبرداری و خلاصهنویسی از کتابهاست که قبلا بیان کردیم. خلاصهنویسی مراجعه را آسان میکند و مراجعه باعث جا افتادن اطلاعات میشود.
توصیههایی کلی دربارهٔ مطالعه:
ـ اگر کتاب جدیدی خریدی، عطش خود را با اطلاع از فهرست و برخی مواضع کتاب سیراب کن، اما تو را از جدول مطالعهات باز ندارد.
ـ هرگاه مطالعهٔ کتابی را آغاز کردی تا پایان نرساندن آن ترکش نکن. (البته کتابهای جدیدی که قصد اطلاع کلی دربارهٔ آن را داری و کتابی که متوجه میشوی برایت سخت است و همینطور مطالعه در مورد پیشآمدها استثنا است).
ـ یک کتاب را تنها یک بار نخوان، مگر آنکه یک کتاب جزئی یا تکمیلی یا داستان باشد.
ـ نمودار معرفتی کتاب را بدان.
ـ نمودار معرفتی کتاب را بنویس.
ـ تکرار مطالعهٔ کتب محوری یکی از رازهای پیشرفت در هر علمی است.
ـ به جایگاه کتاب و تسلسل آن در نردبان علم مورد نظر و سیاق زمانیاش پی ببر.
ـ هر چه اساس معرفتیات دربارهٔ یک موضوع خاص قویتر باشد، مطالعهٔ بیشتر دربارهٔ آن موضوع و فهم کتابهای متعلق به آن و سرعت مطالعهات بهتر خواهد شد.
ـ بعد از مطالعهٔ هر پنج کتاب جدید، دو کتابی که قبلا مطالعه کردهای را دوباره مطالعه کن.
ـ اگر در اثنای مطالعه، جایی برایت مشکل و قابل فهم نبود، در صورتی که روند مطالعه را قطع نمیکند روی آن تمرکز کن به ویژه اگر بحث روی آن متمرکز باشد، و گرنه بهتر است به مطالعه ادامه دهی.
و در پایان… طالب علم و معنای رسالت:
اگر نیت طالب علم بزرگ باشد و قصد وی اصلاح و احیای امت باشد، این باید از وی دیده شود. اینها برخی از نشانههای کسانی است که نیت بزرگی دارند:
۱ـ توجه آنان به اهمیت وقت و اهمیت فراوان به ساعتها و روزهایشان و هدر ندادن آن.
۲ـ عزیمت و همت والا و ارتباط همیشگی آنان با علم.
۳ـ پایبندی آنان به معنای رسالتی که دارند و مشاهدهٔ آن در نقشهٔ علمی و اصلاحی آنان؛ نه آنچه از نتیجهٔ اختلافات و درگیریهای آنان با دیگران دیده میشود. اختلافاتی که حاصل حظ نفس است و نتیجهای ندارد جز مانع افتادن در مسیر و تنگ شدن افق و دور شدن اهداف.
۴ـ رفتار و سلوک درست، هماهنگ با علمی که میخوانند.
۵ـ بستن راههای نفوذ علمی که دشمن در ساختمان امت مییابد و جهاد علیه آنان به واسطهٔ قرآن. آنان دین را با حجت و بیان و برهان بر همهٔ ادیان و اندیشههای دیگر پیروز میگرداندند و منافقان را با کشف روشهایشان و گمراهسازیهای بیانیشان رسوا میکنند.
۶ـ توجه آنان به امور مسلمانان و تلاش در راه پی بردن به حال و روز آنان و شناخت اصلاحِ مورد نظر.
۷ـ آنان طلب علم را وسیلهای برای بنای شکوهِ شخصی یا پر کردن جیب خود قرار نمیدهند، بلکه علم را در حد نیاز خود به دیگران ارزانی میکنند، بدون آنکه علم از مسیر خود به سوی تجارت و پول منحرف شود.
۸ـ اختلاف کم آنان با برادرانشان.
ممکن است برخی مسیر خود را با همین نیت شریف آغاز کنند و سپس از آن منحرف شوند و تابع هوای نفس خود شوند و به سبب گناهان همت خود را از دست بدهند. بنابراین لازم است که انسان همیشه هدف را به یاد خود بیاورد و بسیار استغفار کند تا دلش پاک بماند و در مسیر خود به خداوند توکل حقیقی و قاطع کند تا سهمی در احیای امت داشته باشد.
احمد السید ـ ترجمه: احمد معینی
[۱] المشوق إلی القراءة وطلب العلم، علي العمران، الطبعة الثانیة (۹۷).
[۲] طبقات الشافعیة الکبری، السبکي (۲/ ۹۹).
[۳] سیر أعلام النبلاء، الذهبي، مؤسسة الرسالة (۱۶/ ۷۳).