پرچمداران اصلاح سلفی معاصر: امام مجاهد، شیخ محمد رشید رضا

شاید بتوان علامه رشید رضا را آغازگر نهضت سلفیت و اسلام‌گرایی معاصر دانست. او به‌مدت چهل سال از طریق مجله‌ی «المنار» مسلمانان سراسر جهان را ارشاد و راهنمایی می‌کرد. استاد محمد عبده در وجود او رهبریت اصلاح میان مسلمانان را می‌دید لذا در وصف وی سرود:

خدایا اگر مقدر کرده‌ای من به زودی به جهان ارواح بپیوندم

در اسلام برکت بنه و راهنمای رشیدی روزی مسلمانان کن که راه را بر آنان در شب‌های تاریک روشن کند.

علامه‌ي محدث شیخ ناصر‌الدین آلبانی در رابطه با جایگاه محوری رشید رضا می‌گوید: «آقای محمد رشید رضا – رحمه الله- حق زیادی بر گردن جهان اسلام به‌شکل عموم و بر گردن سلفی‌ها به‌شکل خصوص دارد. ایشان از نوادر کسانی است که منهج سلفی را بواسطه‌ی مجله‌ی المنار در سراسر دنیا منتشر کردند» و نیز می‌گوید: «اگر سزاوار باشد که اهل فضل به فضل انسان‌های شایسته اقرار کنند، بایستی به این مناسبت عرض کنم، و هرکسی که نیست هم پیام مرا بشنود، که اگر من امروز در مسیر سلفیت و تشخیص احادیث صحیح و ضعیف گام برداشته‌ام نخست از فضل خدا بوده و پس از آن به خاطر وجود محمد رشید رضا. در آغاز طلب علم از طریق مجله‌ی المنار بود که با این مسیر آشنا شدم»[۱].

علامه ابن عثیمین در رابطه با فراگیری و گستردگی آگاهی‌های رشید رضا می‌گوید: «تردیدی نیست که علمای شریعت نسبت به علوم اقتصاد و سیاست و هرآنچه در تخصص شرعی به آن نیاز دارند از آگاهی لازم برخوردارند. اگر می‌خواهی خوب به حرفم پی ببری به محمد رشید رضا – رحمه الله- صاحب مجله‌ی المنار در تفسیر و دیگر کتاب هایش نگاه کن.»[۲].

 تولد و رشد

محمد رشید رضا در ۲۷ جمادی الاول ۱۲۸۲ هجری قمری برابر با ۲۳ سبتامبر ۱۸۶۵ میلادی در روستای القلمون واقع در ساحل اقیانوس اطلس و در نزدیکی جبل لبنان به‌فاصله‌ی سه مایل از طرابلس شام در خانواده‌ای از سادات شام بدنیا آمد. خانواده‌اش به علم و ریاست و ارشاد شهره بودند. پدربزرگ سومش مسجدی در روستا بنا کرده بود و در آن به امامت و وعظ و تدریس می‌پرداخت. پدرش علی رضا شیخ قلمون و امام مسجد آنجا بود.

منزلشان مقصد حکام، علماء، بزرگان و چهره‌های شاخص حتی از غیر مسلمانان بود. این خود به رشید رضا کمک کرد بهتر بتواند با طبقه‌ی اشراف و نیز غیر مسلمانان تعامل کند. در مکتب‌خانه‌های قلمون قرائت قرآن و خط و حساب را فرا گرفت. سپس به مدرسه‌ی ابتدایی رشیدیه در طرابلس پیوست و در آنجا صرف، نحو، ریاضیات، اصول جغرافی، عقیده، و فقه را آموخت. اما یکسال بیشتر در آن مدرسه نماند چرا که در آنجا به زبان ترکی تدریس می‌شد. در سال ۱۲۹۹ هجری قمری برابر با ۱۸۸۲ میلادی به مدرسه‌ی ملی اسلامی طرابلس که شیخ حسین الجسر آن را تأسیس کرده و مدیریت می‌کرد پیوست. می‌توان شیخ حسین الجسر را استاد اول رشید رضا دانست. در این مدرسه توجه ویژه‌ای به تدریس ادبیات عرب و علوم عربی و شرعی، منطق، ریاضیات، و فلسفه‌ی طبیعت می‌شد، اما از آنجایی که دولت عثمانی بخاطر کوته‌نظری‌اش آن را به‌رسمیت نمی‌شناخت تا دانش‌آموزانش را از خدمت سربازی معاف کند، بسته شد و دانش‌آموزان آن پراکنده شدند.

 تحصیل علم و دانش

زمانی که مدرسه‌ بسته شد رابطه‌ی محکمی میان رشید رضا و شیخ جسر رقم خورده بود و رشید رضا ملازم حلقه‌های درس او شده بود. شیخ جسر هم توجه زیادی به رشید رضا داشت. رشید رضا در دوره‌ی تحصیل توجهی به مسائل جزئی نداشت. تلاش می‌کرد خوب قضایا را بفهمد و با اسلوب خود آن را بیان کند، لذا نبوغش در این بخش بخوبی آشکار شد. او مانند دیگر دانش‌آموزان آنچه را می‌آموخت طوطی‌وار تکرار نمی‌کرد. در سال ۱۸۹۷ میلادی استادش شیخ جسر به او اجازه‌ی تدریس علوم شرعی، ‌عقلی و عربی را داد. در همان زمان رشید رضا علم حدیث را نزد شیخ محمد نشابه آموخت و اجازه‌ی روایت حدیث را از ایشان دریافت کرد. همچنانکه ملازم دروس برخی علمای طرابلس مانند: شیخ عبدالغنی الرافعی، محمد القاوقجی، محمد الحسینی و دیگران بود.

این مدرسین تأثیر بسیار زیادی در شکل‌گیری شخصیت علمی و اصلاحی رشید رضا داشتند. بیشتر آن‌ها سال‌ها در دانشگاه الازهر درس خوانده بودند و بر خلاف عموم الازهری‌ها دایره‌ی علم و دانش را توسعه داده ‌بودند و علوم نوین را میان دانش‌آموزان ترویج می‌کردند و بدعت‌ها و خرافات را در میان مردم نشر نمی‌دادند، بلکه انتقادهایی بر انحرافات صوفیان داشتند/ ضمن اینکه توجه ویژه‌ای به علم حدیث نبوی نشان می‌دادند. اینجا بود که رشید رضا با عنایت به سنت و تحقیق پیرامون صحت و ضعف احادیث آشنا شد. رشید رضا در رثای شیخش محمود نشابه متوفای ۱۳۰۸هـ/ ۱۸۹۰م می‌سراید:

او کسی بود که از خشیت و ترس خدا فروتن بود و خود را از مردم برتر نمی‌دید

کسی که سنت روشن پیامبر صلی الله علیه وسلم را زنده کرد و بدعت‌های تیره را از بین برد

در رثای شیخی عبدالغنی رافعی متوفای ۱۳۰۸هـ/۱۸۹۰م می‌سراید:

من و همه‌ی مسلمانان سوگوار احیاگر شریعت خدای فضل و اصحاب فضل هستیم

کسی که با حکمت خود سنت را یاری داد و بدعت تیره را خوار و ذلیل کرد

درک محضر چنین دانشمندانی از عنایت ربانی خداوند به رشید رضا بود که نتیجه‌ی آن رهایی او از تقلید و تعصب مذهبی بود. او در سال‌های آغازین عمرش بخش‌هایی از کتاب نیل الاوطار شوکانی را نزد شیخ و استادش عبدالغنی رافعی خواند و حدیث و علوم حدیث را از محدث محمد قاوقجی فرا گرفت. سپس شرح احیاء علوم دین غزالی را به قصد تخریج احادیث آن خریداری کرد. رشید رضا به هیچ حدیثی استناد نمی‌کرد مگر اینکه تخریجش را می‌نوشت. رشید رضا بالید و پرورش یافت تا جایی که اگر در مورد حدیثی تردید داشت در رابطه با سند آن تحقیق می‌کرد. لازم به ذکر است رشید رضای جوان نخستین کسی بود که کتاب «میزان الاعتدال» امام ذهبی را از هند به طرابلس آورد.

رشید رضا از همه‌ی ظرفیت‌ها سود جُست. با وجود تعلق خاطر به تصوف در آغاز زندگی و گرایشی که به طریقت شاذلیه و سپس به نقشبندیه داشت اما توفیق الهی و بعد از آن خِردی که بوسیله‌ی آن حق را تشخیص می‌داد سبب شد از تصوف فزونی ذکر و عبادت را بیاموزد و خرافات و کرامت‌های دروغین و بدعت‌های آن را رها کند. یکبار که او برای دیدار شیخ طریقت مولویه رفته بود دید جوانانی با صدای نی در مقابل شیخ‌شان می‌رقصند و در پیشگاه او رکوع می‌کنند. متعجب شد و از حقیقت آنچه می‌دید پرسید. به گفتند: این طریقت مولانا جلال‌الدین رومی است.

رشید رضا نتوانست خود را مهار کند لذا با صدای بلند فریاد زد: ای مسلمانان این کار، منکری است که نباید در مقابل آن سکوت کرد، چرا که سکوت بمعنای تأیید آن است. آنان که چنین می‌کنند مصداق کسانی هستند که خداوند درباره‌ی آنها می‌گوید: «دین خود را به بازی گرفته‌اند»،‌ من واجبی که بر گردن داشتم ادا کردم، هم‌اکنون اینجا را ترک کنید تا خداوند بر شما رحم آورد. شخصیت استوار رشید رضا در حق‌گویی و امر به معروف و نهی از منکر چنین نضج ‌گرفته بود.

تعلیم و دعوت

رشید رضا با وجود تلاش زیادی که در تحصیل علم و مطالعه داشت همزمان به تعلیم و موعظه در روستایش قلمون اهتمام می‌ورزید. او در مسجد و قهوه‌خانه با زبانی ساده آیات قرآن را برای مردم شرح می‌داد و تجاربی علمی و نظری در رابطه با تربیت و تعلیم کسب نمود که بعدها کمک شایانی به مسیر اصلاحی او کرد. او حتی درس‌هایی در فقه و عقیده برای زنان در خانه‌هایشان داشت.

به سبب مطالعه‌ی کتاب «الزواجر عن اقتراف الکبائر» نوشته‌ی ابن حجر هیتمی از بسیاری عادات ناپسند نظیر قرار دادن شمع بر مزار علما و بستن پارچه بر قبرشان به قصد قضای حاجت دست کشید. در آنجا درختی بود که مردم به آن تبرک می‌جستند، رشید رضا دستور داد شبانه آن درخت را از ریشه در آورند. او در رابطه با خود می‌گوید: «همه‌ی این‌ها درست زمانی رخ داد که من هنوز در مسیر کسب علم و دانش بودم و کتاب‌های امام مجدد شیخ الاسلام ابن‌تیمیه و شاگرد محقق او علامه ابن‌‌قیم را مطالعه نکرده بودم، حتی ردیه‌های ابن حجر بر فتاوای حدیثی او را خوانده بودم و آن‌ها را باور داشتم. تا اینکه در طرابلس کتاب «جلاء العینین فی محاکمه الاحمدین» را یافتم و دانستم مقام ابن‌تیمیه بالاتر از مقام ابن حجر هیتمی است،… اما در رابطه با وهابیت چیزی از آن نمی‌دانستم، و تنها از مردم می‌شنیدم که آن‌ها بدعت‌گزارند.. و اولین سخن حقی که در مورد آن‌ها از زبان علمای شام شنیدم سخنان علامه شیخ عبدالباسط فاخوری مفتی بیروت در کتاب «تحفه الانام مختصر تاریخ الاسلام» بود. بعدها در مصر به شکل تفصیلی با این حرکت آشنا شدم».

رشید رضا تنها به آموزش کسانی که در درس‌های مسجد او حضور می‌یافتند اکتفا نمی‌کرد، بلکه خود به‌نزد مردم در قهوه‌خانه‌هایی که برای نوشیدن قهوه و خوردن نارگیل جمع می‌شدند می‌رفت و از هم‌نشینی با آنان را شرم نمی‌کرد. آنها را موعظه می‌کرد و به حضور در نماز تشویق می‌کرد. این سیاست خلاقانه‌ی رشید رضا سبب شد بسیاری از مردم به ادای نمازهای فرض و التزام به شریعت روی آوردند و از کرده‌های پیشین خود توبه کنند. همچنین او از زنان روستا می‌خواست در درسی که ویژه‌ای بانوان بود شرکت کنند و محل تدریس را «دارالاسره» قرار داد و مباحث طهارت، عبادات و اخلاق و بخش‌هایی از عقاید را با اسلوبی ساده به آنان تدریس می‌کرد.

رشید رضا در این مرحله از زندگی‌اش بواسطه‌ی پدر و برخی اساتید با برخی سیاستمداران آشنا شد. از آنجایی که پدرش جایگاه ویژه‌ای نزد مردم داشت سیاستمداران زیادی به خانه‌‌ی آن‌ها رفت و آمد می‌کردند. رشید رضا از تجمل‌گرایی آن‌ها و پوشیدن ساعت‌های طلایی خوشش نمی‌آمد لذا آن‌ها را نصیحت می‌کرد.‌ اینجا بود که رشید رضا دریافت اصلاح و دعوت تنها مختص به توده‌ی مردم نیست بلکه شامل حکام و سیاستمداران نیز می‌شود.

 آشنایی با مجله‌ی العروه الوثقی

در سال ۱۳۰۲ هجری قمری، زمانی که رشید رضا بیست ساله بود توسط برخی مصری‌های تبعید شده از سوی انگلیسی‌ها پس از کودتای عرابی پاشا با نشریه‌ی العروه الوثقی که جمال‌الدین افغانی و محمد عبده آن را از پاریس منتشر می‌کردند آشنا شد. او می‌گوید: «بیاد دارم سال ۱۳۰۲ هجری قمری در خانه‌ی ما در قلمون در حومه‌ی طرابلس شام میهمانانی از تبعیدشدگان مصری پس از حوادث عرابی حضور یافته بودند. شامگاه آن‌ها نشریه‌ی العروه الوثقی را با خود آوردند و استاد شیخ محمد عبدالجواد قایانی با صدای بلند همانند خطیبان جمعه آن را می‌خواند… در آن زمان توجه زیادی به آن نکردم چرا که در سال دوم تحصیل علم بودم».

پس از مدتی رشید رضا شماره‌هایی از نشریه را در میان اوراق پدرش می‌بیند. وی می‌گوید: «بارها و بارها آن را مطالعه می‌کردم و نوشته‌هایش کار خود را در درونم می‌کرد، می‌ساخت و بنا می‌کرد، سرشار از امیدم می‌کرد، وعده‌ها و امیدهایش حق بود. اصلاحگری می‌کرد. این نشریه استاد دومی شد که مرا تحت تأثیر قرار داد و امیدهایم را به‌خود گره بست. استاد اول من کتاب احیاء علوم دین غزالی بود»، پس از آن رشید رضا پیگیر شماره‌های دیگر نشریه شد تا اینکه همه‌ی شماره‌هایش را نزد استادش جسر یافت و از روی آن نسخه‌برداری کرد. او می‌گوید: «هر شماره‌ی آن مانند سیم برقی بود که به من وصل شده بود و در من لرزش و حرکت و حرارت و شعله ایجاد می‌کرد و مرا از مرحله‌ای وارد مرحله‌ی دیگر می‌نمود».

عروة‌الوثقی تأثیر بسیار زیادی بر رشید رضا در زمینه‌های مختلف نهاد. نخستین تأثیر آن تغییر روش رشید رضا در بیان و نوشتن و کنار نهادن روش مقامات حریری بود که در آن دوره رواج داشت. رشید رضا پس از تدریس در محله و مسجد و روستا و شهر به اصلاح عمومی روی آورد. او دریافت که از عوامل تباهی و انحطاط امت مسلمان، اعتقادات جبراندیشانه، انفعال و بی‌عملی، بدعت‌های فراگیر و نادانی منتشر است و آگاه شد که درمان این بیماری‌ها و اصلاح آن با علم و زدودن بدعت‌ها و تمسک به اصول قرآن و سنت محقق‌شدنی است. او به ضرورت وحدت مسلمانان و تقویت جایگاه خلافت و اصلاح آن به منظور مقاومت در برابر طمع‌ورزی و زیاده‌خواهی استعمارگران اروپایی آگاه شد.

رشید رضا تأثیر العروه الوثقی را بر خود اینگونه بیان می‌کند: «این نشریه فهم جدیدی از اسلام و نظری فراتر از آنچه که در گذشته در رابطه با راهنمایی مسلمانان داشتم به من ارزانی داشت. قبلا توجه من به تصحیح باورهای مسلمانان و بازداشتن آنان از کارهای حرام و ترغیب‌شان به انجام عبادات و زهد و پارسایی در دنیا بود، اما پس از آن تصمیم گرفتم عموم مسلمانان را به مدنیت و محافظت از میهن و رقابت با امت‌های پیشرفته در علوم و فنون و صنعت فرا بخوانم و خود را برای چنین وظیفه‌ای آماده می‌کردم.»

رشید رضا شوق زیادی برای ارتباط مستقیم با جمال‌الدین افغانی و محمد عبده داشت. پس از تعطیل شدن عروه الوثقی محمد عبده به‌مدت پنج سال در بیروت ساکن شد. طی این مدت رشید رضا اخبار او و اصلاح‌گری‌اش را از طریق مدرسه‌ی سلطانی بیروت پیگیری می‌کرد. زمانی که عبده به طرابلس آمد رشید رضا و برخی دانشجویان با او دیدار کردند، رشید رضا پس از آن به مطالعه‌ی کتاب‌های محمد عبده و به‌ویژه ترجمه ی کتاب «نقدی بر خداناباوران» نوشته‌ی جمال‌الدین افغانی روی آورد.

از جمله تأثیرات عروه الوثقی بر رشید رضا این بود که پس راه‌اندازی نشریه‌ی طرابلس از سوی شیخ و استادش حسین الجسر، او نوشتن مقاله در نشریات را آغاز کرد. مقالات رشید رضا از آنجایی که متأثر از اندیشه‌های جمال‌الدین افغانی و محمد عبده بود از مهم‌ترین مقالات این نشریه به شمار می‌رفت.

از دیگر تأثیرات جمال‌الدین افغانی و محمد عبده بر رشید رضا این بود که وی کتاب «الحکه الشرعیه فی محاکمه القادریه والرفاعیه» را در پاسخ به کتاب ابوالهدی صیادی مشاور صوفی سلطان عبدالحمید نوشت. صیادی در کتاب خود که آن را در جهان منتشر کرده بود به تمجید از خود و پیروانش و بیان کرامات دروغین و برتری خود بر دیگر قطب‌های تصوف پرداخته بود. فرازهایی از نقد رشید رضا بر صیادی که یک جلد قطور بود و از نخستین تألیفات وی محسوب می‌شود در شماره‌های سال اول مجله‌ی المنار منتشر شد. این کتاب اساس منهج اصلاحی رشید رضا بود.

در سال ۱۳۱۲ هجری قمری زمانی که محمد عبده برای سیاحت به طرابلس آمده بود رشید رضا پس از سال‌ها با وی دیدار کرد و در مدت حضور عبده در طرابلس همراه او بود.

پس از بازگشت عبده به مصر ارتباط رشید رضا با او همچنان برقرار بود. رشید رضا علاوه بر آن امیدوار بود با جمال‌الدین نیز ارتباط برقرار کند، لذا از طریق برخی دوستان نزدیکش نامه‌ای برای او به استانبول فرستاد. جمال‌الدین نامه‌ی رشید رضا را پسندید و از وی تشکر کرد اما از آنجایی که از سوی حکومت عثمانی در حصر بود نتوانست دعوت وی را برای سفر به شام اجابت کند. زمانی که فشار دولت عثمانی علیه جمال‌الدین افغانی شدت گرفت رشید رضا محبت و ارادت خود را به او علنی کرد.

رشید رضا خوب می‌دانست پس از بسته شدن عروه الوثقی مسیر جمال‌الدین و عبده از هم جدا شده است. جمال‌الدین اصلاح سیاسی را آسان‌ترین و سریع‌ترین راه می‌دانست درحالیکه به باور عبده اصلاح آموزشی و تربیتی دوام و ماندگاری بیشتری خواهد داشت.

زمانی که خبر درگذشت جمال‌الدین افغانی به رشید رضا رشید و فشارهای حکومت علیه اصلاح‌گری او در شام شدت یافت، تصمیم گرفت به مصر برود و در کنار استادش محمد عبده به فعالیت‌های اصلاح‌گرانه‌ای که به آن باور داشت ادامه دهد. رشید رضا برای اینکه عثمانی‌ها مانع او نشوند به‌شکل مخفیانه به مصر گریخت.

ورود به مصر و راه‌اندازی مجله‌ی المنار

در سال ۱۳۱۵ هجری قمری برابر با ۱۸۹۸ میلادی زمانی که رشید رضا ۳۳ ساله بود و فرد بالغ و پخته‌ای شده بود و شخصیت علمی و فکری مستقلی یافته بود وارد مصر شد. می‌توان گفت رشید رضا با اندیشه‌های سلفی وارد مصر شد و سلفیت او در مصر در اثر وجود کتاب‌های سلفیت و حضور سلفی‌ها عمیق‌تر شد. او می‌گوید: «از آنچه بر من گذشت دانستم که من آماده‌ی سفر به مصر برای اصلاح‌گری بودم. گویا برای آن آفریده شده و بخاطرش آموزش دیده بودم».

رشید رضا تصمیم گرفت یک مجله‌ی فکری اصلاحی راه‌اندازی کند که مسیر عروه الوثقی را ادامه دهد. چند ماه پس از ورود به مصر، دیدار او با عبده سبب شکل‌گیری این ایده شد. عبده اما علاقه‌ی چندانی به این تصمیم نداشت و تصور می‌کرد این پروژه موفق نخواهد شد. اما اصرار و پافشاری رشید رضا و آمادگی او برای پرداخت هزینه‌های یک یا دو سال مجله بدون درنظر گرفتن عواید مالی آن محمد عبده را به موافقت با این پروژه مجاب کرد. رشید رضا در روابط خود با عبده شرط گذاشته بود و آن‌هم اینکه: «از حکمتی که نمی‌دانم می‌پرسم و جز آنچه می‌فهمم نمی‌پذیرم و جز آنچه معتقدم سودمند است انجام نمی‌دهم» این سخن از استقلال شخصیتی رشید رضا به‌رغم علاقه‌ی شدید او به عبده حکایت دارد.

در مقابل، عبده از رشید رضا خواست سه نکته را در مدیریت المنار در نظر داشته باشد: عدم گرایش به احزاب، عدم پاسخگویی به انتقادات دیگر نشریات، عدم خدمت به اندیشه‌های دیگر بزرگان. خواسته‌های عبده گواه درک زودهنگام او از ضرورت استقلال و خودکفایی امر اصلاح و عدم وابستگی به بزرگان و تجار بود. چرا که در حقیقت آن‌ها و توده‌ی مردم‌اند که باید پیرو مصلحان باشند و نه بلعکس.

نخستین شماره‌ی المنار در ۲۰ شوال ۱۳۱۵ هجری قمری برابر با ۱۷ مارس ۱۸۹۸ میلادی به چاپ رسید تا جریان بیدارگری و مبارزه با جهل و خرافات و بدعت‌ها، و راهنمایی مسلمانان به مسیر اصلاح آغاز شود.

پس از چاپ چند شماره، عبده به رشید رضا سفارش کرد برای اینکه دشمنان نشریه زیاد نشوند از صراحت کامل خودداری کند و برای اینکه شمار بیشتری از مردم از این نشریه بهره‌مند شوند از الفاظ غریب و نامتعارف بپرهیزد و با عبارت‌هایی ساده و عوام‌فهم آن‌ها را مورد خطاب قرار دهد تا این نشریه، نشریه‌ی  ویژه‌ی خواص نباشد. همچنین از رشید رضا خواست  تا از نقد سیاست‌های دولت عثمانی خودداری کند.

گرچه سخنان و مقالات رشید رضا تأثیرپذیرفته از شیخ و استادش محمد عبده بود اما اساس المنار را مقالات و اندیشه‌های خود رشیدرضا شکل می‌داد. زمانی که برخی مردم تصور ‌کردند محمد عبده نویسنده‌ی حقیقی المنار است رشید رضا خطا بودن این پندار را چنین بیان می‌کند: «ایده و بیان تمام سخنانی که در المنار نشر می‌شود و به کسی نسبت داده نمی‌شود متعلق به صاحب المنار است». حتی تفسیری که رشید رضا در المنار منتشر کرد چنین بود. او در درس تفسیر عبده شرکت می‌کرد و سخنان او را یادداشت می‌نمود و سپس نظرات خود را به آن می‌افزود و از عبده می‌خواست آن را بازبینی کند و چه بسا عبده جمله‌ای از آن را حذف و یا به آن می‌افزود. رشید رضا می‌گوید: «بیاد ندارم او از دیدگاه‌های من انتقاد کرده باشد،‌ بلکه از آنچه می‌نوشتم راضی و حتی شگفت‌زده بود. همه‌ی آنچه می‌نوشتم سخنان او نبود، بلکه تفسیر شخصی نویسنده بود و اقتباس‌هایی که از آن درس‌ها داشتم. پس از اینکه او از دنیا رفت دیدم که اقتضای امانتداری این است آنچه از سخنان او شنیده‌ام یا از وی حفظ کرده‌ام را به خود ایشان نسبت دهم»،‌ آنچه این گفته‌ها را تأیید می‌کند استمرار رشید رضا در تفسیر قرآن ۳۰ سال پس از وفات استادش محمد عبده است.

زمانی که خبر راه‌اندازی المنار به دولت عثمانی و به‌ویژه به ابوالهدی صیادی رسید دستور جلوگیری از انتشار آن و مصادره‌ی نسخه‌هایش را در اداره‌ی پست صادر کرد. شماره‌ی دوم نشریه مصادره و سپس سوزانده شد و با وجود توقف مکرر المنار، فشارها علیه خانواده‌ی رشید رضا در شام شدت گرفت. تا جایی که از پدر او خواستند به مصر برود و وی را برای متوقف کردن مجله متقاعد کند.

همانگونه که برای علامه آلوسی در عراق اتفاق افتاد،‌ صیادی تلاش کرد به رشید رضا وعده دهد اگر به پایتخت بیاید مناصب مهمی به او محول کند و از وی تجلیل به عمل آورد. رشید رضا اما این پیشنهادات فریبنده را رد می‌کرد. نتیجه این بود که برخی پیروان صیادی به خانواده‌ی او در قلمون حمله‌ور شدند و شبانه برادرش را مورد ضرب و شتم قرار دادند و مسجدی که مدیریتش با خانواده‌ی او بود را از دستشان گرفتند و علمای طرابلس را به نوشتن مقالات علیه المنار و چاپ آن در نشریات تحریک کردند و افرادی را به مصر فرستادند تا هر آنچه در دفتر المنار وجود دارد بدزدند!

این دشمنی دولت عثمانی با المنار ادامه داشت تا اینکه در سال هشتم چاپ مجله شایعه کردند پدر رشید رضا همراه با محمد عبده توطئه‌ی تأسیس یک دولت عربی مستقل را در سر می‌پرورانند، لذا نیروهای عثمانی به بازرسی خانه‌ها پرداختند و مردم برای اینکه از بازجویی در امان بمانند کتاب‌هایشان را آتش زدند. در نتیجه ده‌ها هزار جلد کتاب در آتش سوخت. اوضاع دولت عثمانی در روزهای پایانی اینگونه بود.

منزل پدر رشید رضا محاصره شد و فرزندانش – برادران رشید رضا- بازداشت شدند و دولت عثمانی به برادران رشید رضا اجازه نداد بر بالین پدرشان که در حال مرگ بود حضور یابند. رشید رضا در این رابطه می‌گوید: «همه‌ی این جریانات نشانه‌ی قدرت و عظمت خلافت حمیدی بود تا اینکه شیخ در حال مرگ بداند قادر به تأسیس یک خلافت عربی در روستای قلمون نیست!».

زمانی که حکام مصر از اصلاح‌گری‌های رشید رضا و وفای او به استادش محمد عبده به ستوه آمدند به وزارت کشور مصر ابلاغ کردند بنابر گزارش‌های رسمی، رشید رضا دوره‌ی خدمت سربازی دولت عثمانی را نگذرانده است. رشید رضا به آن‌ها ثابت کرد که از خدمت سربازی معاف شده است ضمن اینکه سن او از سربازی گذاشته بود! و این هم نمونه‌ای دیگر از سختی‌های رشید رضا در مسیر اصلاح‌گری بود.

هیچ یک از این مرارت‌ها و مشقات عزم رشید رضا را در امر اصلاح ضعیف نکرد بلکه به پافشاری او برای اصلاح افزود. بی‌توجهی عده‌ای به المنار او را از ادامه‌ی راه باز نداشت چرا که می‌دانست آن‌ها دیر یا زود به المنار باز خواهند گشت، و چنین هم شد. بعد از گذشت سال‌ها مردم در جستجوی شماره‌‌های نخستین المنار بودند، شماره‌هایی که رشید رضا سال‌ها آن را نگه داشته بود. زمانی که نسخه‌ها به پایان رسید بخاطر تقاضای بسیار مردم برخی از آن‌ شماره‌های مجله را از نو چاپ کرد. المنار به سراسر دنیا رسید، به روسیه و سنگاپور و اندونزی در شرق و آرژانتین در غرب. زمانی که عبده به تونس و الجزایر رفت از تأثیر المنار در آنجا شگفت‌زده شد. در آنجا گروه‌ها و دوستانی برای عبده و رشید رضا پیدا شده بودند که دغدغه‌مند اصلاح و ارشاد بودند.

المنار به‌مدت ۳۷ سال منتشر می‌شد و در ۳۵ جلد به چاپ رسید. آخرین شماره‌ی آن در ۲۹ ربیع الثانی ۱۳۵۴هـ برابر با ۳۰ ژولای ۱۹۳۵ میلادی درست در سالی که رشید رضا از دنیا رفت چاپ و منتشر شد. نخستین شماره‌ی المنار یک هفته‌نامه‌ی هشت صفحه‌ای بود. از شماره‌ی دوم تا نهم دوهفته نامه‌ی ۴۰ صفحه‌ای شد و از سال ۱۹۰۶ میلادی تا متوقف شدن آن ماهنامه‌ای ۸۰ صفحه‌ای بود. در سال ۱۹۱۵ میلادی بخاطر جنگ جهانی اول تنها ۱۰ شماره از ماهنامه به چاپ رسید و پس از آن به روند طبیعی خود ادامه داد. گاهی اوقات به‌علت سفرهای رشید رضا و یا اختلال در موعد چاپ به سبب کمبودهای مالی و بحران کاغذ انتشار مجله به تأخیر می‌افتاد.

المنار، رؤیا و آرزو و پیام رشید رضا در زندگی بود. خودش در این رابطه می‌گوید: «من المنار را برای دست یافتن به ثروت و منصب و مقام از سوی یک امیر و یا سلطان و یا رسیدن به جایگاهی نزد توده‌ی مردم و عوام و به قصد فخر فروشی و رقابت با اعیان راه‌اندازی نکردم، بلکه راه‌اندازی این نشریه را امری واجب می‌دانستم که انجام آن دربردارنده‌ی خیر  و ترک آن موجب گنهکار شدن همه‌ی امت می‌شد».

یکی از خاورشناسان در رابطه با تأثیر المنار می‌گوید: «منار قاهره تنها بر مصری‌ها طلوع نکرد، ‌بلکه بر عرب‌ها در سرزمینشان و بر غیر عرب‌ها و حتی مسلمانان ارخبیل مالایو طلوع کرد…»، استاد شکیب ارسلان در مورد تلاش‌های رشید رضا می‌گوید: «رشید رضا با تمام وجودش به نوشتن روی آورد و در چند ساعت به اندازه‌ی یک هفته‌ی دیگران می‌نوشت…هرگاه قلم بدست می‌گرفت صرف، بیان، بدیع، فقه، حدیث، تفسیر، توحید، اصول،‌ فروع همه‌ به‌شکل هم‌زمان از قلمش می‌تراوید».

از داستان‌های زیبایی که در رابطه با نقش رشید رضا و المنار در آن زمان نقل می‌شود این است که روزی مادر رشید رضا او را اندوهگین یافت، پرسید: آیا مسلمانی در چین از دنیا رفته است؟ این سخن نشان از گستره‌ی دغدغه‌ی رشید رضا و توجه او به اسلام و مسلمانان دارد.

بعد از مدتی رشید رضا مورد توجه پژوهشگران و خاورشناسان و سازمان‌های علمی قرار گرفت. او را به‌عنوان عضو افتخاری انتخاب می‌کردند و مکاتبه با وی و دعوت او را برای خود یک افتخار بر می‌شمردند.

زمینه‌های اصلاح‌گری

بسیار دشوار است که تلاش‌های ۳۵ ساله‌‌ی رشید رضا را در چند صفحه خلاصه کرد، اما از آنجایی که این فعالیت‌ها متنوع است به مهم‌ترین آن‌ها اشاره خواهیم کرد.

اصلاح دینی: شامل انتقاد از رفتارهای توده‌ی مردم در آن زمان و ارائه‌ی راهکارهای مناسب به همگان بود. بیشتر مقالات، درس‌ها و کتاب‌های رشید رضا و پیشنهادات او برای اصلاح الازهر در این زمینه قرار می‌گیرد. او می‌خواست شیوه‌ی تدریس در الازهر تغییر کند و سطح مواد درسی آن بالاتر برود و امور مالی الازهر از نو سامان بگیرد. علوم نوین در آن تدریس شود و خونی جدید در شاهرگ‌های الازهر جریان یابد و نقش دانشجویان از طریق موعظه در روستاها و مناطق در تعطیلات تابستانی پررنگ‌تر شود. در کتاب «المنار والازهر» به تفصیل این قضیه را بیان کرده است. بیشترین انتقاد رشید رضا متوجه صوفی‌ها بود و به‌ویژه مراسم و آیین‌های گروهی آن‌ها که جهل و عزلت را در جامعه نهادینه می‌کرد و کارهای زشت و ناروایی همانند مولود خوانی و حضرات[۳] را ترویج می‌کردند. از آنجایی که جمود و تحجر و تعصب مذهبی فقهای آن دوران و مخالفتشان با اجتهاد در قضایای روز برخی حکام را وا داشته بود که تحکیم شریعت را کنار گذاشته و به تحکیم قوانین وضعی روی آورند، رشید رضا ندای اجتهاد در قضایای روز و ترک تقلید را سر داد و فتاوای المنار نمونه‌ای از آزادی فقهی و تطبیق عملی فقه مقارن و فقه استدلالی و بازگشایی باب اجتهاد در عصر حاضر بود. رشید رضا صراحتاً از منهج سلفی دفاع می‌کرد، او می‌گوید: «ما در آغاز تحصیل علم تصور می‌کردیم مذهب سلف از پشتیبانی علمی برخوردار نیست و آن‌ها به‌ویژه حنابله به علت ضعف فهمشان همانند خلف و آیندگان رو به تأویل نیاورند. اما زمانی که در علم کلام فرو رفتیم و کتاب‌هایی که منتهای کلام اشاعره بود را با کتاب‌هایی مثل کتاب‌های ابن‌تیمیه که به منهج سلف تعلق داشت مقایسه کردیم به یقین رسیدیم که منهج سلف حق است و در ورای آن هیچ غرض و خواسته‌ی دیگری مطرح نیست و هر آنچه با مذهب سلف مخالف باشد توهمی است که انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌کند». دعوت رشید رضا با استقبال مسلمانان روبرو شد، او می‌گوید: «ما الحمدلله تأثیر زیاد دعوتمان را بر مردم و هدایت آنان به‌سوی کتاب و سنت مشاهده کردیم. امروز در مصر و دیگر ممالک هزاران نفر بر این منهج زندگی می‌کنند و در میانشان دعوتگرانی یافت می‌شود که جمعیت‌ها و مؤسساتی به منظور نشر این اندیشه‌ها راه‌اندازی کرده‌اند که با وجود تفاوتی که در شناخت این دعوت دارند با هم همکاری نموده و برای نشر آن تلاش می‌کنند». رشید رضا پژوهش‌های خود در سنت نبوی را در مجله‌ی المنار منتشر می‌کرد و اگر این پژوهش‌ها هیچ فایده‌ای نداشت جز استفاده‌ی شیخ ناصر‌الدین آلبانی از آن و روی آوردن وی به علم حدیث تا جایی که از ائمه‌ی بزرگ تاریخ امت شد، همین اتفاق برای رشید رضا به عنوان یک فضیلت کافی بود.

اصلاح آموزشی: رشید رضا با تأمل در تجارب جمال‌الدین افغانی و محمد عبده به نقش و جایگاه آموزش در اصلاح امت پی برد. او پس از راه‌اندازی مجله‌ی المنار همیشه در اندیشه‌ی تأسیس یک مدرسه‌ی غیر دولتی مستقل بود برای آنکه دانش‌آموزان نخبه‌ی مسلمان را از سراسر جهان جمع کند و آن‌ها را بگونه‌ای آموزش داده و تربیت کند که به ارشاد جامعه و اصلاح آن بپردازند. رشید رضا از دوران جوانی‌اش این اندیشه را در سر می‌پروراند. او می‌گوید: «زمانی که در طرابلس مشغول به تحصیل بودم پس از فراغت از مدرسه به کتابخانه‌ی دعوتگران مسیحی آمریکایی می‌رفتم و نشریات دینی و برخی کتاب‌هایشان را مطالعه می‌کردم و با کشیش‌ها و معلمان دینی آن‌ها بحث و گفتگو می‌کردم. در آن روز آرزو می‌کردم ای کاش مسلمانان چنین مؤسسات و مدارسی داشتند. وقتی به مصر مهاجرت کردم و مجله‌ی المنار را پایه‌گذاشتم این اندیشه در من تقویت شد». رشید رضا این پروژه را از بزرگترین اهداف زندگی خود می‌دانست چرا که مسلمانان را با قومیت‌ها و نژادهای مختلف گرد هم جمع می‌کرد و از آن‌ها دعوتگران و رهبرانی می‌ساخت که اذهان مردم را با علوم سودمند و تربیت درست روشن می‌کردند. او در سال ۱۳۲۳ هجری قمری در مقاله‌ای که در المنار منتشر کرد خواستار تأسیس مؤسسه‌ی دعوت شد. مؤسسه‌ای که بنای مدرسه‌ای را بگذارد تا به تربیت دعوتگرانی برای اصلاح جامعه اقدام کند. تعدادی از فاضلان دعوت او را اجابت کردند و برای اجرای این پروژه نشست‌های متعددی برگزار شد.

بعد از آن بود که مصطفی کامل پیشنهاد تأسیس دانشگاه مصر را مطرح کرد اما به‌علت تنگنای مالی این پروژه متوقف شد. رشید رضا اما ناامید نشد و در سال ۱۳۲۷هجری قمری برابر با ۱۹۰۹ میلادی پس از کودتایی که علیه سلطان عبدالحمید انجام شد به استانبول رفت و پیشنهاد راه‌اندازی این مؤسسه و مدرسه‌ی دعوت و ارشاد را با حسین حلمی پاشا صدر اعظم وقت مطرح کرد. حسین حلمی پاشا به او قول همکاری داد اما دیری نگذشت که وی از منصب صدارت اعظم کنار گذاشته شد و ابراهیم حقی پاشا به‌عنوان صدر اعظم جدید انتخاب شد.

پس از انتخاب ابراهیم حلمی پاشا به‌عنوان صدر اعظم دولت عثمانی، برخی از ملحدان عضو حزب اتحاد و ترقی علیه رشید رضا موضع‌ گرفتند و این پروژه را متوقف کردند. سپس به منظور مصادره‌ی این ایده از رشید رضا خواستند در ابتدا مدرسه‌ای بنام خودش تأسیس کند و در آینده مجوز راه اندازی جمعیت را به او خواهند داد. اما رشید رضا با این پیشنهاد مخالفت کرد چرا که نگران بود این مدرسه پس از مرگ او به میراث‌برانش تعلق گیرد، حال‌ آنکه او مدرسه را برای امت می‌خواست. این ماجرا بر آگاهی رشید رضا از اهمیت فعالیت‌های موسسه‌ای و عدم انحصار آن در افراد حکایت می‌کند.

بعد از مدتی دولت عثمانی با تأسیس مؤسسه‌ی علم و ارشاد موافقت کرد مشروط بر اینکه دعوت غیر مسلمانان را از برنامه‌های خود حذف کند و منحصر به دعوت مسلمانان باشد. با وجود اینکه هدف اصلی رشید رضا تربیت دعوتگرانی برای دعوت غیر مسلمانان بود، با خواسته‌ی آن‌ها موافقت کرد و تعدادی از شخصیت‌های فاضل را برای راه‌اندازی و تأسیس مؤسسه برگزید. زمانی که رشید رضا از دولت عثمانی خواست هزینه‌هایی که به او وعده داده‌ بودند پرداخت کند با شرط جدیدی از سوی آن‌ها مواجه شد و آن ‌هم سپردن مدرسه به نظارت و اِشراف شیخ الاسلام عثمانی‌ها بود. این خواسته با مخالفت اعضای مؤسسه مواجه شد. رشید رضا مي‌دانست اگر مدرسه با رویکرد و نظارت دولت مدیریت شود بجای دعوتگران و راهنمایان مخلص و دلسوز عده‌ای کارمند دولتی از آن فارغ التحصیل شوند. او پس از یک سال تلاش بی‌فایده با دست خالی به مصر باز گشت.

رشید رضا به مصر بازگشت تا برای تحقق آرزوهایش تلاش کند. در سال ۱۳۲۸ هجری قمری برابر با ۱۹۱۰ میلادی مؤسسه‌ي دعوت و ارشاد راه‌اندازی شد و بلافاصله برنامه‌ی راه‌اندازی مدرسه را در دستور کار خود قرار داد. در سال ۱۳۳۰ هجری قمری برابر با ۱۹۱۲ میلادی مدرسه راه‌اندازی شد و رشید رضا برنامه‌ی اداری و آموزشی آن را تهیه کرد. در بیان اهداف تأسیس این مدرسه آمده بود:

  • هدف از راه‌اندازی مدرسه‌ی دعوت و ارشاد در قاهره تربیت علمایی است که بتوانند به‌سوی اسلام دعوت کرده و از آن دفاع کنند و به شکل صحیح مردم را راهنمایی نماینند و پس از پرورش این مبلغان ‌آن‌ها را به سرزمین‌های نیازمند اعزام نموده تا بنابر اولویت‌ها به فعالیت دینی بپردازند.
  • این مؤسسه دعوتگرانی را به کشورهای بت‌پرست و کتابی – مسیحی، یهودی- که در آن آزادی دینی وجود دارد روانه می‌کند. این دعوتگران به ممالک اسلامی اعزام نمی‌شوند مگر زمانی که مردم آن ممالک تحت فشار تبلیغات باشند تا اسلام را ترک گفته و به دین دیگری بگروند و عالم و راهنمایی نیز نباشد که شبهات را از اسلام دفع کند و حقیقت اسلام را آشکار سازد.
  • این مؤسسه هیچ فعالیت سیاسی نخواهد داشت. نه در سیاست‌های مصر و نه در سیاست‌های دولت عثمانی و نه سیاست هیچ دولت دیگری دخالت نخواهد کرد.

از اهداف درنظرگرفته‌شده برای مؤسسه و مدرسه مشخص می‌شود که رشید رضا به خوبی از ضرورت تفکیک میان عملکرد دعوی و آموزشی با عملکرد سیاسی آگاه بود. به‌ویژه اینکه مسلمانان در سلطه‌ی اشغالگران قرار داشتند و مصلحت و حکمت اقتضا می‌کرد برای حمایت از دعوت و جلوگیری از توقف آموزش دینی چنین تصمیمی اتخاذ شود.

تعدادی از مدرسان و اساتید نخبه که بعدها مصلحان نامداری شدند در این مدرسه به تدریس پرداختند از جمله: شیخ حامد الفقی، شیخ محمد عبدالرزاق حمزه و علامه محب‌الدین خطیب. از جمله کسانی که در این مدرسه تحصیل کردند می‌توان به حاج امینی حسینی مفتی فلسطین اشاره کرد. دانش‌آموزان این مدرسه متشکل از ترک‌ها، چرکس‌ها، هندی‌ها، گاویون‌ها و غیره بودند.

پس از وقوع جنگ جهانی اول و آشفته شدن اوضاع، کمک‌هایی که به این مدرسه می‌شد متوقف شد و مدرسه در سال ۱۳۳۳ هجری قمری برابر با ۱۹۱۴ میلادی از فعالیت باز ایستاد. پس از تعطیل شدن مدرسه، رشید رضا مسیر اصلاحی خود را از طریق مجله‌ی المنار و سخنرانی و پیگیری امور مردم ادامه داد. مؤسسه‌ی او توانست از طریق مدرسان و اساتیدی که در کشورهای مختلف منتشر شده بودند و تلاش می‌کردند این تجربه را تکرار کنند و یا از طریق دانش‌آموزانی که بعدها رهبران دینی در جوامع خود شدند مثل حاج امین حسینی مفتی فلسطین که انقلاب مردمی فلسطین علیه بریتانیایی‌ها و یهودیان را رهبری می‌کرد، پیام خود را به جهان برساند.

از جمله گام‌های اصلاحی رشید رضا در زمینه‌ی آموزش می‌توان به تهیه و تدوین برنامه‌های درسی تعدادی از مدارس کویت، بحرین، و هند طی سفرهایی که به این کشورها داشت اشاره کرد.

اصلاح مؤسساتی: رشید رضا به‌خوبی نسبت به اهمیت راه‌اندازی مؤسسات واقف بود و می‌دانست که این مؤسسات توانمندی‌ها را گِردآورده و ضمن تقویت و پرویش آنها ماندگاری و تداوم‌شان را نیز تضمین می‌کند. فعالیت مؤسساتی تنها راه بیداری امت اسلامی است، او در رابطه با نقش مؤسسات در تربیت امت و بیداری آن می‌نویسد: «بهتر است دیندارترین و عاقل‌ترین و با اخلاق‌ترین افراد امت مؤسسات خیریه و علمی راه‌اندازی کنند. اگر از میان آن‌ها کسی پیدا نشد که با استفاده از همکاری دیگران چنین کاری انجام دهد، این امت آشفته خواهد ماند، استوار نخواهد شد و اصلاحی در آن تحقق نمی‌پذیرد. او تلاش می‌کرد مؤسساتی تخصصی راه‌اندازی کند. مؤسسات آموزشی، مؤسسات سیاسی، مؤسسات اقتصادی و…. می‌گفت: «دوره‌ی ما دوره‌ی مؤسسات و جماعت‌های علمی، ادبی، سیاسی و شرکت‌های کشاورزی، صنعتی و تجاری است».

رشید رضا خوب می‌دانست که المنار یک تلاش فردی است که با مرگ او به پایان می‌رسد و آنچه مهم است وجود مؤسساتی است که بسته به حیات افراد نباشند و مسیر دعوت و اصلاح پس از درگذشت صاحبان آن ادامه داشته باشد. بنابراین زمانی که مجله‌ی «نور الاسلام» از سوی دانشگاه الازهر منتشر شد، رشید رضا در مجله‌ی المنار از آن تمجید کرد و نوشت: «امیدواریم این مجله در خدمتگزاری به اسلام از المنار بهتر عمل کند چرا که به تداوم و استمرار آن امید بیشتری می‌رود. زیرا وابسته به یک پایگاه اسلامی غنی است نه به یک شخص که چه بسا با مرگ او آن‌هم بمیرد». رشید رضا نقشی محوری در راه‌اندازی چندین مؤسسه در زمینه‌های گوناگون در ممالک مختلف اسلامی داشت.

اصلاح سیاسی: رشید رضا انواع فعالیت‌های سیاسی را در موقعیت‌های مختلف تجربه کرد. از اپوزیسیون گرفته تا عضویت در حزب سیاسی، نمایندگی پارلمان، مسئولیت سیاسی، رابطه با حکام و سیاستمداران، گفتگو با کشورهای دوست، هم‌پیمانی با کشورهای متخاصم برای ایجاد صلح میان آن‌ها، خطاب قرار دادن رهبران اشغالگران و دیدار با سیاستمداران در اروپا.

این بخش از زندگی رشید رضا نیازمند کتاب مستقلی است که به تفاصیل آن بپردازد. اصلاحات سیاسی رشید رضا در فعالیت‌های عملی وی خلاصه نمی‌شد. او با نوشتن کتاب «الخلافه» نظریه‌ی نظام سیاسی اسلامی معاصر را که در اساس مقالات او در المنار بود چاپ و نشر کرد. او موضع‌گیری‌ها و تحلیل‌های سیاسی پیش‌دستانه و بسیار دقیق و مهمی داشت. وی نخستین کسی بود که نسبت به پروژه‌ی صهیونیست‌ها برای اشغال فلسطین پس از کنگره‌ی صهیونیستی بال در سال ۱۸۹۷ میلادی هشدار داد. او در مقاله‌ای که در سال ۱۹۱۰ میلادی منتشر کرده در رابطه با یهود می‌گوید: «هدف آن‌ها به‌دست آوردن بیت المقدس و حومه‌ی آن برای برپایی دولت اسرائیل است». رشید رضا از نخستین کسانی بود که از سال ۱۸۹۹ میلادی در مقابل نسل اول سکولارهای جهان اسلام که شعار جدایی دین از سیاست را سر می‌دادند ایستاد و با مقالات خود به تبلیغات فریبنده‌ی آنان پاسخ می‌داد. این بینش سیاسی عمیق او را پسر عمویش عبدالرحمن عاصم که سال‌ها با او همراه بود و دستیار و منشی او بشمار می‌رفت چنین بیان می‌کند: «رشید رضا از اسرار سیاست و ظرائف آن بیش از سیاستمداران آگاه بود».

وفات

رشید رضا ۷۰ سال عمر کرد که ۵۰ سال آن را در دعوت و اصلاح و توجه به امور مسلمانان گذراند. وی در حالی از دنیا رفت که سرگرم انجام وظیفه‌ی خود را در دعوت و ارشاد و راهنمایی مسلمانان بود. او در سال ۱۳۵۴ هجری قمری برابر با ۱۹۳۵ میلادی پس از دیدار با ولیعهد وقت سعودی و گفت‌وگو با وی در رابطه با اوضاع مسلمانان و هنگام بازگشت بر اثر سانحه‌ی رانندگی چشم از جهان فرو بست.

شاید بهترین سخنانی که در رابطه با رشید رضا گفته شده سخن محب‌الدین خطیب باشد که می‌گوید: «علم و دانش و فضل رشید رضا با وجود شهرت و ارتباطی که به جماعت‌ها و رویدادها و روزنامه‌ها داشت، فراتر از آن بود که مردم او را آنگونه که هست بشناسند. تنها عده‌ای اندک توانسته‌اند ابعاد مهم زندگی او و فضیلت و شایستگی وی را آنگونه که هست درک کنند. اگر کسانی پیدا می‌شدند که کارهای او را مدیریت کنند تا وقت خود را به تألیف و تدوین علوم بگذراند و امت می‌دانست چگونه از بزرگانش در زمان حیاتشان استفاده کند دستاوردهای او بسیار فراتر از معدود چهره‌های شاخص می‌شد که در امت‌های دیگر از شدت شهرت انگشت‌نما هستند».

منابع و مراجع

– بیوگرافی رشید رضا در کتاب او «المنار والازهر»

– رشيد رضا الإمام المجاهد، تألیف: د. إبراهيم أحمد العدوي، چاپ انتشارات: المؤسسة المصرية العامة، سال چاپ ۱۹۶۴م

– من أعلام الإحياء الإسلامي، تألیف: د. محمد عمارة، چاپ انتشارات: مكتبة الشروق الدولية، چاپ اول سال ۲۰۰۶م.

– السيد محمد رشيد رضا إصلاحاته الاجتماعية والدينية، تألیف: د. محمد درنيقة، چاپ انتشارات: مؤسسة الرسالة، چاپ اول سال ۱۹۸۶م.

– الإمام محمد رشيد رضا في ميادين المواجهة، تألیف: فيصل بن عبد العزيز السدحان، چاپ انتشارات: مكتبة أهل الأثر، چاپ اول سال ۲۰۱۱م.


[۱] – حياة الألباني وآثاره وثناء العلماء عليه ۱/۴۰۰

[۲] – وب‌سایت شیخ ابن عثیمین، کتاب العلم سؤال شماره‌ی ۷۵

[۳] – حضرات از باورهای نادرست صوفیان است مبنی بر حضور پیامبر صلی الله علیه و سلم و اولیاء در محافل صوفیان