پرچمداران اصلاح سلفی معاصر: علامه طیب العُقبی

پیش درآمد

شیخ طیب العُقبی از ارکان اصلاح و از ستون‌های اصلی جمعیت علمای مسلمان در الجزایر بودند. موضع‌گیری‌هایی ایشان علیه شرک و بدعت و خرافات در الجزایر چنان قوی بود که صوفیان مبتدع، دعوتگران موحد را “عُقبی‌ای” می‌نامیدند.

تولد و رشد عُقبی:

طیب بن محمد بن ابراهیم در شوال سال ۱۳۰۷ هجری قمری برابر با ۱۸۹۰ میلادی در حومهٔ شهر “سیدی عُقبه” چشم به جهان گشود و به همین دلیل او را عقبی می‌خوانند.

او در سال ۱۳۱۳ هجری قمری زمانی که کودکی بیش نبود همراه با خانواده‌‌اش برای ادای مناسک حج به حجاز رفت و یک‌سال پس از آن، وقتی استعمارگران فرانسوی جوانان الجزایر را برای سربازی به خدمت می‌گرفتند، خانوادهٔ عقبی برای نجات از این برنامه‌ به مدینهٔ منوره مهاجرت کردند و تا امروز برخی از خاندان او در عربستان سعودی زندگی می‌کنند و تابعیت این کشور را دارند. پدر، مادر، عمو، عمهٔ پدر، خواهر و بسیاری از اعضای خانوادهٔ او در مدینهٔ منوره از دنیا رفتند و در قبرستان بقیع دفن شدند. زمانی که سیزده ساله بود پدرش از دنیا رفت و به این ترتیب در دامان مادر پرورش یافت.

از آنجایی که برادر کوچکتر طیب نیازهای خانه را برآورده می‌کرد، او توانست به کسب علم و دانش بپردازد. قرآن را به روایت حفص از قاریان مصری فراگرفت، سپس در حضور علمای مشهور حرم نبوی مانند شیخ محمد بن عبدالله زیدان شنقیطی ادبیات عرب و سیرت نبوی را آموخت و همچنین از محضر شیخ حمدان الونیسی که از مطرح‌ترین علمای سلفی الجزایر و مربی عبدالحمید بن بادیس بود و در آن زمان به مدینه هجرت کرده بود، کسب علم نمود.

حضور شیخ حمدان الونیسی در مدینهٔ منوره سبب شد سه رهبر مردم الجزایر یعنی ابن بادیس،‌ بشیر الابراهیمی و طیب العقبی در مدینه دور هم جمع شوند و تصمیم بگیرند به طور مشترک اصلاحات سلفی را در الجزایر آغاز کنند.

هرچند عُقبی در مراکز بزرگ جهانی تحصیل نکرده بود اما نبوغ زیادی داشت و استعدادش در سرودن شعر همگان را شگفت زده می‌کرد. او پس از مدتی به تدریس پرداخت و مسیر اصلاحی خود را با نوشتن مقالاتی در جراید حجازی آغاز کرد. مقالات او با استقبال گرم مسلمانان در سراسر جهان روبه‌رو شد و سبب شد برخی مصلحان مشهور جهان اسلام مانند شکیب ارسلان و محب الدین خطیب با وی ارتباط برقرار کنند. طیب العقبی از بزرگانی بود که از اندیشهٔ “جامعهٔ اسلامی” سلطان عبدالحمید برای مبارزه با استعمارگران و قوم‌گرایان حزب اتحاد و ترقی حمایت کرد و به همین دلیل آوازهٔ منهج سلفی اصلاحی او بین مصلحان و آزادی‌خواهان پیچید.

حزب ترکان جوان او را به‌ خاطر برنامه‌های روشن‌گرانه‌اش پس از کودتای شریف حسین و عدم همکاری با آنان به مدت دو سال به شبه‌جزیرهٔ ترکیه تبعید کردند و خانواده‌اش نیز پس از ویرانی مدینه به او ملحق شدند. پس از پایان جنگ جهانی اول، عقبی به مکهٔ مکرمه بازگشت و با استقبال گرم شریف حسین روبه‌رو شد. او در مکهٔ مکرمه سردبیری مجلهٔ “القبله” و مدیریت چاپخانهٔ امیری مکه را پس از محب الدین خطیب بر عهده گرفت. در آنجا با دعوت سلفیت نجد، “دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب”، بیشتر آشنا شد تا جایی که در الجزایر او را به ‌خاطر فعالیتی که در نشر دعوت سلفی و مبارزه با شرک داشت “وهابی” می‌خواندند. جالب اینجاست که او نیز همانند امام محمد بن عبدالوهاب هنگام بازگشت به سرزمینش با دشمنی و ستیز مردمش روبه‌رو شد. عقبی دعوت و منهج خود را در چند بیت شعر عربی خلاصه می‌کند که معنایش این است:

“سنت در این سرزمین مرده است و علم دفن شده و جهالت و نادانی همه‌جا را فرا گرفته است

ای کسی که از من در مورد باورهایم می‌پرسی و می‌خواهی بدانی چه در قلبم می‌گذرد

من نه مبتدع هستم و نه خارجی ستیزه‌گر

منهج و روش من همان روش پیامبر مصطفی صلی الله علیه وسلم و اعتقاد من سلفی است

گرداگرد قبری طواف نمی‌کنم و از هیچ جمادی امید اجابت خواسته‌هایم را ندارم

هیچ مرده‌ای را به‌فریاد نمی‌طلبم و به او نمی‌گویم”تو قطب هستی” “تو فریادرسی”

حیوانی را برای قربانی کردن نزد قبرها نمی‌برم، کاری که بسیاری از مردم می‌کنند“.

و می‌گوید:

“مذهب من شریعت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم و اعتقاد من سلفی است

برنامهٔ من علم و اندیشه و نگرش در هستی و تحقیق و اجتهاد است

راه حق نزد من یکی‌است و مشرب من نزدیک کردن مردم نه دور کردن آن‌هاست”.

بازگشت به الجزایر:

در سال ۱۹۲۰ میلادی طیب العقبی برای جلوگیری از تعرضی که به املاک خانوادگی‌شان شده بود و همچنین در پی درگیری میان شریف حسین و ملک عبدالعزیز آل سعود در حجاز و ناآرام شدن این منطقه برای مدت کوتاهی به الجزایر بازگشت اما تقدیر این بود که در آنجا بماند. عقبی در الجزایر با برخورد بسیار بد و اهانت آمیز فرانسوی‌ها روبه‌رو و به ‌مدت دو سال زندانی شد و در این مدت تحت بازجویی قرار گرفت. او پس از آزادی با حملات گستردهٔ صوفیان خرافی روبه‌رو شد و در نتیجهٔ این حملات، کنج خلوت گزید و از و نوشتن در روزنامه‌ها فاصله گرفت و پس از چند سال که بار دیگر نوشتن را آغاز کرد، خشک مغزان مجددا علیه او موضع‌گیری کردند.

عقبی با یک شخصیت حجازی، با پوششی حجازی و اندیشه‌های حجازی به الجزایر بازگشت و همیشه شوق بازگشت به حجاز داشت. امام عبدالحمید بن بادیس در سفری که با کشتی در سال ۱۹۳۶ میلادی همراه با عقبی ضمن هیئت کنگرهٔ اسلامی به پاریس داشتند، شوق عقبی به بازگشت به حجاز را اینگونه توصیف می‌کند:

زمانی که کشتی بر روی موج‌ها در حرکت بود و نسیم می‌وزید، عقبی از خواب برخاست و گوش‌های ما را با اشعارش به وجد آورد، گاهی با نغمهٔ حجازی‌اش به شوقمان می‌آورد و گاهی با نغمه‌های نجدی، دوبیتی و سه بیتی می‌گفت. آنچنان شوق حجاز در دل داشت که اگر سکان کشتی را به او می‌سپردند مسیر را به سوی جده تغییر می‌داد. مردی که اینگونه شوق حجاز در دل دارد اما بر بلای الجزایر و ستمکاری مردم در حقش صبر می‌کند، در واقع یک فداکار حقیقی در راه آزادی الجزایر است“.

عُقبی در مورد حجاز می‌سراید:

“سلام بر سرزمین حجاز! سلام!… کسی مرا به خاطر عشقی که به حجاز دارم سرزنش نکند!

سلام و درود بر خاندان و یارانی که با آن‌ها زندگی کردم!

 گرچه هم‌اکنون از آن‌ها دورم“.

آغاز فعالیت‌های دعوی

عقبی هنگام بازگشت به الجزایر در منطقهٔ سکره اقامت گزید و در مسجد “بکار” که خارج از کنترل صوفیان تیجانی بود، تدریس دروس علمی و موعظه برای دانشجویان و عموم مردم را آغاز کرد. او کتاب‌های “الجوهر المکنون” و “قطرالندی” در نحو و بخش‌هایی از تفسیر “المنار” را در این مسجد تدریس می‌کرد و با حضور ادبا و فرهنگیانی مانند “امین العمودی” و “محمد العید آل خلیفه”، محافلی ادبی برگزار می‌نمود. عقبی به خاطر این فعالیت‌هایش به مدت یک‌ ماه توسط فرانسوی‌ها بازداشت شد اما پس از آزادی، قوی‌تر از گذشته در میدان دعوت به سوی توحید و اخلاق گام نهاد و در مساجد و روزنامه‌ها و مجلات به مبارزه با فرقه‌های صوفی خرافی پرداخت و در همین راستا مقالاتی در مجلات “المنتقد” و “الشهاب”  که با نظارت و اشراف علامه ابن بادیس منتشر می‌شد، می‌نوشت که از مهمترین مقالات آن مجلات محسوب می‌شدند. صوفیان خرافی از پدر ابن بادیس خواستند از وی بخواهد نشر این مقالات را متوقف کند، ابن بادیس هم موافقت نمود و بیانیه‌ای با عنوان “در راه وفاق” منتشر کرد و از عقبی و دیگر نویسندگان خواست به مواضع دیگری بپردازند. در این مقاله آمده بود: “از آنجایی که در این موضوع به‌اندازهٔ کافی بحث شده است، این مجله از خوانندگان بابت بستن موضوع پوزش می‌طلبد،… و از نویسندگان محترم می‌خواهد در موضوعات دیگری قلم‌فرسایی کنند، موضوعات بسیاری وجود دارد که پرداختن به آن‌ها به نفع جامعه است…”. عقبی این تصمیم را نپذیرفت و آن را سازشی با صوفی‌ها قلمداد کرد و بنابراین از نوشتن به طور کلی انصراف داد. ابن بادیس نزد او در سکره رفت و از وی خواست دوباره برای مجلات المنتقد و الشهاب بنویسد، نتیجهٔ این دیدار این بود که عبدالحمید ابن بادیس از موضع خود در توقف مقالات علیه صوفیان عقب نشینی کرد و بار دیگر نشر مقالات علیه صوفی‌های خرافی را آغاز نمود.

برخی پژوهشگران بر این باورند که اختلاف فضایی که ابن بادیس و عُقبی در آن رشد کرده بودند عامل اصلی این اختلاف رأی و دیدگاه بود. عقبی در یک فضای حجازی بیگانه با خرافات و بدعت‌ها و شرکیات رشد کرده بود و غارت اموال مردم توسط مشایخ صوفی گمراه را ندیده بود. او ندیده بود که مشایخ صوفی چگونه مردم ساده را مانند گلهٔ حیوانات تصور می‌کنند و مهم‌تر از این چگونه از زندگی در زیر چکمه‌های استعمارگران لذت می‌برند، در حالی که عبدالحمید بن بادیس در قسنطینه رشد کرده بود و از سطح فکری الجزایری‌ها آگاهی بیشتری داشت. به همین دلیل طبیعت عقبی صراحت و ترک مجامله در برخورد با مخالفان، به ویژه در قضایای دینی بود اما ابن بادیس گاهی با مخالفان از در سازش در می‌آمد و اولویت خود را نشر علم و دانش و تربیت کودکان و نوجوانان می‌دانست. توجه عقبی بر نشر اصلاح و نهادینه کردن آن میان همهٔ مردم بود. سلاح ابن بادیس مخفی و تأثیر آن کند بود اما سلاح عقبی ظاهر و تأثیر آن سریع بود. در پی این اختلاف، عقبی تصمیم گرفت در شهر سکره مجله‌ای برای خود و همفکرانش راه‌اندازی کند. او در دسامبر ۱۹۲۵ میلادی روزنامهٔ “صدی الصحراء” و در هشتم دسامبر ۱۹۲۷ میلادی روزنامهٔ “الاصلاح” را منتشر کرد. از این روزنامه ۱۴ شماره به چاپ رسید اما فرانسوی‌ها در سال ۱۹۲۸ میلادی آن را توقیف کردند.

زمانی که عُقبی الاصلاح را تأسیس کرد “چاپخانهٔ اسلامی” در قسنطینه از چاپ و نشر آن خودداری کرد، در نتیجه عقبی آن را در تونس به‌چاپ رساند و سپس تصمیم گرفت چاپخانه‌ای تأسیس کند، بنابراین همراه با همفکرانش “المطبعه العلمیه” را تأسیس نمود اما تأسیس چاپخانه سه سال به طول انجامید و شمارهٔ دوم مجله در سال سوم تأسیس آن چاپ و نشر شد. این خود بیانگر ارادهٔ فولادین عقبی و منهج استوار او در چاره‌جویی و مبارزه با چالش‌ها است.

توجه عقبی به روزنامه‌نگاری به سبب فهم عمیق او از تأثیر رسانه‌ها در بیدارگری بود، او در شمارهٔ پنجم روزنامهٔ المنتقد می‌نویسد: “در زمان حاضر جراید مبدأ و اساس بیدارگری امت‌ها و مهمترین عامل پیشرفت‌ آن‌ها و ریسمانی محکم برای ارتباط افراد جامعه و نخستین سبب در پیشرفت و ترقی آن‌ها هستند. روزنامه یک مدرسهٔ همراه و یک موعظه‌گر سخنور است، خطیبی است خوش‌بیان وهشدارگری است برای تنبلان و بیکاران، روزنامه اسلحهٔ ملت ضعیف علیه قدرتمندان است و یاریگر کسانی‌ست که یاری ندارند، روزنامه حق را از ظالمان می‌گیرد و به مظلومان می‌رساند، روزنامه یک وکیل توانمند در دفاع از هر قضیهٔ حقی‌ست”.

مشارکت عُقبی در تأسیس جمعیت علمای مسلمان الجزایر

از آنجایی که عقبی نقش مهمی در دعوت اصلاحی و توحیدی در الجزایر داشت، به عنوان عضو شورای اداری جمعیت علمای مسلمان الجزایر و عضو هیئت بنیانگذاران این جمعیت انتخاب شد. او همچنین نمایندهٔ جمعیت در پایتخت الجزایر بود و مسئولیت سردبیری روزنامه‌های جمعیت یعنی”السنه”، “الشريعه”، “الصراط” و سپس سردبیری روزنامهٔ “البصائر” از زمان چاپ نخستین شمارهٔ آن در ۲۷ سبتامبر ۱۹۳۵ میلادی تا شمارهٔ ۸۳ در تاریخ ۳۰ سبتامبر ۱۹۳۷ میلادی که ادارهٔ آن به قسنطینه منتقل شد را بر عهده داشت. عقبی شجاعانه علیه روزنامه‌های متعلق به صوفیان منحرف یعنی “الاخلاص”، “المعیار” و “البلاغ الجزائری” که مورد حمایت استعمارگران فرانسه بود، مقاله می‌نوشت. از جمله مسئولیت‌های دیگر او در جمعیت علما، نظارت و سرپرستی مدرسهٔ اسلامی “شبیبه” بود و همچنین سازمان “جوانان موحد” به پیشنهاد ایشان راه‌اندازی شد.

از راست: عُقبی، بن بادیس و ابراهیمی

عقبی برنامه‌های دعوی دیگری خارج از جمعیت علمای مسلمان الجزایر نیز داشت. او رئیس “سازمان خیریهٔ اسلامی” و سخنران دائمی “انجمن ترقی” از سال حضورش در پایتخت الجزایر  پس از تأسیس جمعیت علمای مسلمان  در سال ۱۹۳۱ میلادی بود و تا زمان بیماری‌‌اش در سال ۱۹۵۸میلادی این مسئولیت را بر عهده داشت. علت انتخاب او به عنوان سخنران دائمی انجمن ترقی این بود که اعضای انجمن در جستجوی عالم و دانشمندی بودند تا برایشان سخنرانی کند و به تدریس علوم بپردازد، زمانی که عقبی در نخستین نشست جمعیت علمای مسلمان حضور یافت، سخنانی ایراد کرد که در دل همه نشست و همه را به تحسین وا داشت، بنابراین اعضای انجمن او را برای تصدی این مهم مناسب دیدند و از او خواستند به پایتخت نقل مکان کند. عقبی در مساجد پایتخت از جمله “مسجد جدید” و “مسجد بزرگ” دروسی مانند تفسیر، عقیده و فقه را تدریس می‌کرد و آثار این دروس بر همهٔ مردم هویدا بود.

دشمنی فرانسوی‌ها با عُقبی

فعالیت‌های گسترده و تأثیرگذار عقبی در پایتخت الجزایر ترس و وحشت فرانسوی‌ها را بر انگیخت زیرا او مردم را به قیام علیه استعمارگران فرا می‌خواند. تأثیر عقبی بر مردم الجزایر چنان بود که باده‌نوشی و قماربازی را کنار گذاشند و به مساجد روی آوردند در حالی که فرانسوی‌ها مانند همهٔ استعمارگران دیگر، واردات مشروبات الکلی به الجزایر را تسهیل می‌کردند همانگونه که بریتانیایی‌ها چین را مملو از مواد مخدر کردند.

شیخ احمد حمانی می‌گوید: “مردم الجزایر به عقبی روی آورند و او تأثیر بسیار شگفتی بر آن‌ها داشت، آمار فساد و مستی و جنایت که در آن زمان در پایتخت منتشر بود کاهش یافت، عقل‌ها و خردها باز شد و بسیاری از خرافات‌ و بدعت‌ها از بین رفت. بسیاری از مردم از جمله کارگران و جوانان به او پیوستند، شیخ عقبی آنان را “ارتش آبی” می‌خواند زیرا کارگران در آن زمان لباس آبی می‌پوشیدند”.

فرانسوی‌ها تصمیم گرفتند عقبی را به سوی خود بکشانند و بنابراین منصب “مفتی” را به او پیشنهاد دادند اما عقبی از پذیرش آن خودداری کرد، پس از آن فرانسوی‌ها با صوفی‌ها علیه عقبی هم‌پیمان شدند‌‌؛ در سال ۱۹۳۳ میلادی “میشال” فرماندار فرانسوی‌ها در الجزایر دستور منع عقبی از تدریس را به‌اتهام نشر “مذهب وهابی” صادر کرد و این نشان از هم‌پیمانی‌ صوفی‌ها با فرانسوی‌ها علیه دعوت عقبی بود اما تظاهرات مردم پایتخت و نمایندگان مردم، فرانسه را وا داشت که از دستور خود عقب نشینی کند. زمانی که فرانسوی‌ها دیدند این حیله کارساز نیست و اینگونه نمی‌توانند مانع دعوت عقبی شوند علیه او توطئه‌ای اندیشیدند و او را به ‌اتهام کشتن “شیخ محمود بن دالی کحول” مفتی پایتخت که از صوفیان غالی و از مخالفان سرسخت جمعیت علمای مسلمان بود بازداشت کردند؛ هدف از این اقدام ناکام گذاشتن نتایج کنگرهٔ اسلامی‌ای بود که در فرانسه با حضور عقبی، ابراهیمی و ابن بادیس برگزار شده بود و در آن نشست، عقبی نقش بسیار مهمی در رویارویی با استعمارگران فرانسوی ایفا کرد اما فرانسه موفق شد با ایجاد آشوب و اختلاف افکنی میان علمای شرکت کننده در این کنگره و حامیان آن، کنگره را با شکست روبرو کند. این قضیه سبب شد که بعدها جمعیت علمای مسلمان الجزایر پس از نبرد آزادی از صحنهٔ سیاسی کنار گذاشته شود و سکولارها قدرت را قبضه کنند.

کحول، مفتی پایتخت الجزایر، نوکر و دست نشاندهٔ فرانسوی‌ها و از مخالفان برگزاری کنگرهٔ اسلامی بود. فرانسوی‌های برای اینکه از مرگ او بیش از زندگی‌اش بهره‌برداری کنند به یکی از عوامل خود به نام “عکاشه” دستور دادند او را به قتل برساند، سپس عقبی را به قتل او متهم کردند. عکاشه مدعی بود که از عقبی یک خنجر و مبلغ ۳۰۰۰۰ فرانک دریافت کرده است، عقبی به‌همراه یکی از یارانش بازداشت شد، فرانسوی‌ها به طور تحقیرآمیزی او را در مقر انجمن ترقی دستگیر کردند و سربرهنه و دستبند به دست، در حالی که سرباز سنگالی به ‌خدمت گرفته شده توسط فرانسوی‌ها به او دشنام می‌داد، او را روانهٔ زندان کردند. پسر عقبی می‌گوید: “هنگام خروج شیخ از مقر انجمن ترقی، سربازان فرانسوی عبای او را با پای خود لگدمال می‌کردند و با اسلوبی بسیار خشک و الفاظی زشت و زننده او را مخاطب قرار می‌دادند و شیخ از این بابت بسیار اندوهگین شد”. پس از این حادثه، انجمن ترقی تعطیل شد و فشار علیه اعضای جمعیت علمای مسلمان در پایتخت الجزایر شدت یافت.

بازداشت عقبی و یکی از همراهانش با واکنش مردم الجزایر روبه‌رو شد و اگر حضور فوری امام عبدالحمید بن بادیس و علامه محمد بشیر ابراهیمی در میان مردم و دعوت آن‌ها به آرامش و صبر نبود، فتنه‌ای بزرگ رخ می‌داد. این آرامش نقشه‌های استعمارگران برای انحلال جمعیت علمای مسلمان به بهانهٔ ایجاد آشوب را خنثی کرد. عقبی شش روز در زندان بربروس ماند، قبل از اینکه عکاشه اتهامات خود را پس بگیرد، او به طور موقت آزاد شد اما از او تعهد گرفتند از پایتخت خارج نشود. عقبی به شدت از سوی فرانسوی‌ها تحت کنترل بود، حکم پایانی در رابطه با پروندهٔ او به مدت یک سال و نیم به تأخیر انداخته شد، عقبی بیگناه شناخته شد اما فرانسوی‌ها نسبت به این حکم اعتراض کرده و سبب شدند این پرونده سه سال همچنان باز بماند تا اینکه در نهایت حکم نهایی صادر شد و عقبی و همراه او آزاد شدند و سه شخص دیگر به ‌اتهام ترور کحول بازداشت شدند که دو تن از آنان به حبس ابد و شخص سوم به بیست سال حبس محکوم شدند.

در این سه سال (۱۹۳۶-۱۹۳۹) عُقبی با وجود همهٔ فشارها و نگرانی‌هایی که درمورد حکم احتمالی اعدام یا زندان علیه خود داشت، به تدریس در انجمن ترقی ادامه داد زیرا می‌دانست که آزمایش و امتحان از سنت‌های الهی است. او می‌گفت: “این آزمایش خداوند است و او ایمان و صداقت ما را می‌آزماید. این سنت پروردگار در رابطه با پیامبران و بزرگان است”.

علامه بشیر ابراهیمی در رابطه با پیامدهای مثبت توطئهٔ فرانسوی‌ها علیه شیخ طیب العقبی می‌گوید: “از پیامدهای مثبت این رویداد این بود که آوازهٔ شیخ عقبی به همه‌جا و حتی خارج از الجزایر رسید، در روز بازداشت او همهٔ دل‌ها با او بودند و روزی که او آزاد شد همهٔ مردم شاد و خوشحال بودند”[۱]. آنچه سخنان ابراهیمی در مورد نقش عقبی در الجزایر و حمایت مردم و علما از او را تأیید می‌کند این است که امام ابن بادیس برای حضور در جلسهٔ محاکمهٔ عقبی درسش را متوقف کرد درحالیکه در زمان وفات تنها پسرش که ۱۷ سال سن داشت، درسش را متوقف نکرده بود.

اختلاف عُقبی با اعضای جمعیت علما در رابطه با حمایت از فرانسه در جنگ جهانی دوم

در اثنای محاکمهٔ عقبی، جنگ جهانی دوم آغاز شد. فرانسوی‌ها عقبی را طلبیده و از وی خواستند در تلگرافی امضا شده حمایت خود از فرانسه را اعلام کند و عقبی نیز با خواستهٔ آن‌ها موافقت کرد اما فرانسوی‌ها خواستند امضای رئیس جمعیت علمای مسلمان یعنی امام ابن بادیس را هم در حمایت از فرانسه بگیرند، ابن بادیس به شدت با این قضیه مخالفت کرد اما پس از پافشاری عقبی قضیه را به ادارهٔ جمعیت محول کرد. اعضای جمعیت پیرامون ارسال تلگراف حمایت از فرانسه به پاریس رأی گیری کردند، ۱۲ رأی مخالف که همراه ابن بادیس بودند و ۴ رأی موافق که با عقبی همراه بودند، در نتیجه هیچ تلگرافی به پاریس فرستاده نشد. توجیه عقبی این بود که ملت الجزایر آمادگی مبارزه با اشغالگران فرانسوی را ندارند و جمعیت در این برهه نباید وارد قضایای سیاسی شود و به مصلحت جمعیت نیست که در این شرایط فرانسه را با خود دشمن کند. گفته می‌شود عقبی به امام ابن بادیس گفت: “تو هیچ فرزندی نداری اما من مسئولیت ۸ فرزند را بر عهده دارم” و امام ابن بادیس پاسخ داد: “من ۸ میلیون فرزند دارم (تعداد مردم الجزایر)”. می‌گویند پس از استعفای عقبی از ادارهٔ جمعیت علما، فرانسوی‌ها از او خواستند تلگرافی به نام خود در حمایت از فرانسه به پاریس ارسال کند اما او نپذیرفت و این نشان می‌دهد مصلحت جمعیت برای او مهم‌تر از مصلحت شخصی‌اش بوده است.

“شیخ عبدالرحمن شیبان” رئیس کنونی جمعیت علما داستانی واقعی در رابطه با موضع عقبی در حمایت از فرانسه در جنگ جهانی نقل می‌کند: “در آغاز جنگ جهانی دوم – ۱۹۳۹/۱۹۴۵- من در یکی از پادگان‌های نظامی شهر بلیده سرباز بودم، ما را برای مشارکت در جشنواره‌ای سینمایی که برای تشویق به مبارزه با آلمان‌ها راه‌اندازی شده‌ بود، بردند. لحظاتی نگذشته بود که دیدم مصلح بزرگ الجزایر شیخ طیب العقبی به بالای سن رفت، تصور کردم از الجزایری‌های نظامی و غیر نظامی می‌خواهد از فرانسه و هم‌پیمانانش در دفاع از آزادی و عدالت و دموکراسی حمایت کنند اما او سخنان خود را با گذری بر تاریخ جهان عرب و جهان اسلام و شرحی از سیاست‌های استعمارگران اشغالگر از جمله فرانسه و بریتانیا در مشرق و مغرب آغاز کرد و خیانت آنان به وعده‌هایی که به ملت‌های استعمارزده در سال ۱۹۱۸ میلادی دادند را برای همه تبیین نمود. مقدمهٔ سخنان عقبی برای نظامیان و غیر نظامیانی که این جشنواره را راه‌اندازی کرده بودند ناامید کننده بود بنابراین تصمیم گرفتند برق جشنواره را قطع کنند، چراغ‌ها خاموش و صدای شیخ قطع شد و مردم متفرق شدند. الجزایری‌ها شادمان بودند و استعمارگران خشمگین.

در آن زمان برخی‌ تلاش کردند حمایت عقبی از فرانسوی‌ها در جنگ جهانی دوم را به محاکمهٔ او ربط دهند و چنین می‌پنداشتند که فرانسه در مقابل حمایت عقبی از این کشور  حاضر شده است در مجازات او تخفیف قائل شود. این سخنان در دل عقبی آثار تلخی داشت تا جایی که سرود:

برای آداب و اخلاق و ذوق سالم و آراسته تأسف می‌خورم

برای برخی از دوستانم تأسف می‌خورم که اخلاق را از دست داده‌اند

تا جایی که به یاد دارم به اخلاق آراسته بودند اما هم‌اکنون انسان‌هایی بی‌اخلاق‌اند

اندک توجهی به دوستان ندارند اگرچه حال دوستان موجب ارفاق و ترحم باشد

تنها به خود توجه دارند درحالیکه ایثار و فداکاری را از مکارم اخلاق می‌دانند

رهبری را در ظاهر شدن می‌دانند اما خبر ندارند که ظاهر شدن وسیلهٔ افتادن است

کسی که حق دوستش را ادا نکند سروری نخواهد یافت

و کسی که خود را فدای دوستانش نمی‌کند به رهبری نخواهد رسید

به‌همین سبب عقبی در ماه دسامبر سال ۱۹۳۷ میلادی از مدیریت روزنامهٔ البصائر استعفا داد و سپس برای اینکه مایهٔ دامن زدن به اختلافات در درون جمعیت علمای مسلمان الجزایر نشود از عضویت در شورای اداری جمعیت کناره‌گیری کرد اما همچنان به عنوان یک عضو عادی در جمعیت ماند.

دیدگاه عُقبی در رابطه با اختلافاتش با اعضای جمعیت:

ـ “تحمل تعطیل شدن روزنامه را نداشتم… تمام تلاش خود را کردم تا آن را به نشست عمومی جمعیت برسانم و از همهٔ توانم برای افزایش بودجهٔ آن استفاده کردم اما موفق نشدم. مشغله‌های زیادی دارم که مرا سست و ضعیف کرده است و بنابراین دیگر به تنهایی قادر نیستم کار یک گروه را انجام دهم…”.

ـ “جمعیت علما تنها به عنوان یک تشکل علمی و دینی تأسیس شد اما دشمنانش بسیار بودند و نیرنگ‌های زیادی علیه آن در سر می‌پروراندند که هدف همهٔ آن‌ها یکی بود و آن‌هم از بین بردن جمعیت. کارهایی را انجام دادند که هیچ ارتباطی با اهداف تأسیس جمعیت نداشت و من همواره با آن مخالف بودم. تصور می‌کنم بلایی که امروز جمعیت علما به آن مبتلا شده است به دلیل برخی اقدامات نادرست است و چقدر با دیدن این اقدامات غمگین شدم، چقدر به آن‌ها هشدار می‌دادم زیرا از چیزهایی باخبر بودم که آن‌ها از آن مطلع نبودند اما چون آ‌ن‌ها اکثریت بودند به رغم خواسته‌های من برنامه‌های مورد نظر خود را انجام می‌دادند…”. (مراد او فعالیت‌های سیاسی است.)

ـ “به همهٔ برادرانم اعلام می‌کنم که این موضع من تأثیر پذیرفته از خواسته‌های حکومت نیست، خدایی که از سر نهان دل‌ها آگاه است شاهد است که تنها نگرانی من ادارهٔ جمعیت است و دلم برای ثمرهای باقی مانده از این امت می‌سوزد و با وجود شرایط نابسامان کنونی نسبت به منافع عمومی حریص هستم؛ همهٔ این‌ها سبب شده است به ندای درونم پاسخ دهم و توجهی نداشته باشم که دیگران چه می‌گویند”.

ـ “با خودم عهد بسته‌ام تا زنده‌ام به عنوان کادر مدیریتی جمعیت فعالیت نکنم، با وجود اینکه ایمان دارم اصولی که این جمعیت بر اساس آن بنا نهاده شده همان اصول حقهٔ اسلام است و اعضای جمعیت، برادران من در حرکت اصلاحی و اصول حقه‌ای هستند که با خدای خود در عمل به آن و همبستگی تا پایان عمرمان عهد بستیم. بگذار چشمانشان به دوری عقبی از ادارهٔ این جمعیتی که استاد ابن بادیس، رحمه الله، آن را قوی و دوست داشتنی به من واگذار نمود روشن شود، او تمام تلاش خود را کرد تا اسباب دوستی و الفت و محبت و نزدیکی در میان ما باشد…”.

ـ “ابن بادیس از دنیا رفت و دفن شد، برایش گریستیم و به خاطر از دست دادنش تأسف‌ها خوردیم؛ بگذارید کینه‌ها و کدورت‌هایی که اهداف شخصی و مقاصد پلید آنان که در پی ماهی گرفتن از آب‌های گل آلود هستند نیز بمیرد. برادرانی که هم‌اکنون بیش از پیش نیاز به اتحاد و همدلی دارند تقوای خدا را پیشه سازند و بدانند که کشور ما به شدت نیازمند انسان‌های عامل است؛ هرگاه مردی از مردان اندک این سرزمین چشم از جهان فرو می‌بندد بخشی از کمال از بین می‌رود که جبران آن امکانپذیر نیست و جای خالی‌اش را کسی نمی‌تواند پر کند. پس از این، کسانی که در شهرها و روستاها کارشکنی می‌کنند بدانند که ما و آن‌ها همه از دنیا می‌رویم و به سوی خدا باز می‌گردیم…”.

علامه عقبی این سخنان را در رابطه با عدم حضور خود در تشییع پیکر  دوست و همراه و همرزمش امام ابن بادیس ایراد کردند:

ـ “عده‌ای از مردم به یاوه‌گویی می‌پردازند و به اختلافات میان من و شیخ عبدالحمید دامن می‌زنند. سخنان مردم پایانی ندارد مادامی که بندهٔ خود و خواسته‌هایشان هستند…”.

ـ “خبر درگذشت رئیس جمعیت علمای مسلمان الجزایر استاد بزرگوار شیخ عبدالحمید بن بادیس در قسنطینه را تلفنی دریافت کردیم، مرگ او برای ما ناگوار و فقدان او برای ما دردناک است به ویژه در این برهه که ما بیش از هرزمان دیگری نیاز به علم و دانش علما و اصلاح مصلحانی داریم که کل دارایی‌ خود را فدای حرکت اصلاحی کرده‌اند…پس از ابن بادیس چه کسی راهنما و راهگشای علما خواهد شد؟ چه کسی جای خالی او را در مسجد جامع الاخضر پر می‌کند؟ خدا می‌داند که جای خالی او را هیچ کسی نمی‌تواند پر کند، او با پر کشیدن خود میان علما و مصلحان دلهره‌ای ایجاد کرد که هم‌اکنون هیچ مونس و همراهی جز خدا ندارند و انا لله و انا إلیه راجعون…”.

در واقع اختلاف میان عقبی و ابن بادیس آن گونه‌ بود که شاگرد ارشد وی محمد العید آل خلیفه می‌سراید:

دو مخالف که هر دو برای آنچه مصلحت امت است با هم اختلاف داشتند،

 برحذر باش

 که از شأن و مقام یکی از آن دو کم کنی!

هر دوی آن‌ها در راه خدا تلاش کردند، نه این را سرزنش کن و نه آن را.

روحیهٔ همکاری و دوستی میان عقبی و رهبران جمعیت علما باقی ماند، علامه بشیر الابراهیمی جانشین امام ابن بادیس و رئیس جمعیت علمای مسلمان، چاپ هفته‌نامهٔ “الاصلاح” را به شیخ طیب العقبی تبریک گفت و عقبی و ابراهیمی در کنار هم عضو کمیتهٔ عالی کمک به فلسطین بودند. ابراهیمی رئیس این کمیته و عقبی دبیر مالی آن بود و ابراهیمی، عقبی را بنیانگذار حقیقی این تشکل می‌دانست. عقبی همچنین در کنار اعضای جمعیت در فعالیت‌های دیگری مانند تقاضای آزادی مساجد و بازگشایی آن برای علمای آزاده مشارکت نمود.

عقبی پس از استعفا از ادارهٔ جمعیت:

پس از استعفای عقبی از ادارهٔ جمعیت، فعالیت‌های دعوی و اصلاحی او متوقف نشد. او در تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۹۳۹ میلادی بار دیگر هفته‌نامهٔ الاصلاح را چاپ و نشر کرد. این هفته‌نامه تا شمارهٔ ۷۳ در تاریخ ۳ مارس ۱۹۴۸ میلادی چاپ و نشر شد.

عقبی در سال ۱۹۴۷ میلادی در انجمن ترقی “کمیتهٔ دفاع از فلسطین” را تشکیل داد که پس از پیشرفت به “هیئت عالی امداد رسانی به فلسطین” تغییر نام یافت. این هیئت تشکلی الجزایری بود که در سال ۱۹۴۸ میلادی با مشارکت نهادهای مختلف الجزایری تأسیس شد و توانست از میان مردم الجزایر ۸ میلیون فرانک کمک مالی برای مردم فلسطین جمع‌آوری کند. عقبی در سال ۱۹۵۰ میلادی در رأس هیئتی برای رساندن این کمک‌ها و دیدار با پناهندگان فلسطینی به اردن رفت.

شیخ طیب العقبی در سال‌های ۱۹۵۰ – ۱۹۵۲ برای نشر دعوت سلفی و امر به معروف و نهی از منکر سازمان “جوانان موحد” را تشکیل داد و نشریاتی مانند “الداعی”، “القبس”، “المنار” و “اللواء” را به چاپ رساند. سردبیر این مجلات در آن زمان شیخ ابوبکر الجزایری، رحمه الله، بود.

عقبی در مقالاتش خواستار آزادی، آموزش عربی و مقاومت در مقابل فرانسوی سازی جامعهٔ الجزایر بود. او با وجود ابتلا به بیماری دیابت در سال ۱۹۵۳ میلادی از دعوت نایستاد تا اینکه در سال ۱۹۵۸ بر اثر شدت بیماری‌ زمین‌گیر و خانه‌نشین شد.

میراث شیخ طیب العقبی و شاگردان وی:

شیخ طیب العقبی میراث مکتوب پراکنده‌ای دارد که اگر جمع آوری شود چند مجلد خواهد شد زیرا بیشتر آن‌ها به صورت مقالات در روزنامه‌ها و مجلات چاپ و نشر شده اند.

از مشهورترین شاگردان او می‌توان به شیخ فرحات بن الدراجی (۱۹۰۹ – ۱۹۵۱)، شیخ عمر بن البسکری (۱۸۸۹-۱۹۶۸)، محمد العید آل خلیفه (۱۹۰۴ -۱۹۷۹) و شیخ ابوبکر الجزایری (۱۹۲۱- ۲۰۱۸) مدرس پیشین مسجد النبی در مدینهٔ منوره اشاره کرد.

اقوال علما در مورد او:

ـ امام عبدالحمید بن بادیس، رحمه الله، دوست و همراه و همرزم او می‌گوید: “هرگاه یادی از شیخ طیب العقبی می‌شود چه کسی است که در ذهنش علم صحیح، عقل پاک، حق گویی، استواری در دین، التزام به سنت، مبارزه با بدعت، خوش اخلاقی و هم‌صحبتی خوب تداعی نشود؟”

ـ شیخ محمد بشیر ابراهیمی می‌گوید: “او متعهدترین عضو جمعیت به مرام‌نامهٔ آن بود و بلکه مشهورترین عضو آن در عالم اصلاح دینی و از مؤثرترین دعوتگران عضو جمعیت بود… عقبی، حقگو و امرکننده به معروف و بازدارنده از منکر و درنگ کننده در حدود دین بود. شدت و تندی او در حق از بیان حق و عدم مدارا در آن و بی‌توجهی با مخالفان حق فراتر نمی‌رفت”.

ـ شیخ مبارک المیلی می‌گوید: “سیل به دشت‌‌ها سرازیر شد و روستاها را ویران کرد. شمارهٔ هشتم مجله دربردارندهٔ قصیده‌ای بود با عنوان “الی الدین الخالص” سرودهٔ برادر ایمانی‌ و دعوتگرم، مصلح و خطیب مصلحان شیخ طیب العقبی که خدا عمرش را دراز کند. این قصیده اولین کلنگ مؤثری بود که کیان هیکل مقدسات صوفیان خرافاتی را در هم شکست و کسی نمی‌تواند اثر این قصیده و واکنش‌های صوفیان به آن را درک کند مگر کسی که خوب این عصر را بشناسد و به خوبی از خشک مغزی و خرافات پروری در این عصر مطلع شود.

ـ شیخ احمد توفیق المدنی می‌گوید: “عقبی از خطبای سخنوری بود که تودهٔ مردم را به شگفتی وا می‌داشت، صدایی رسا داشت، بسیار کوبنده سخن می‌گفت و بدون ترتیب و مقدمه و باب بندی و خاتمه، بیشترین موضوعاتی که به آن می‌پرداخت پالایش دین و مبارزه با گروه‌های صوفی و خرافات آنان بود”.

ـ شیخ ابویعلی الزواوی ایشان را چنین وصف می‌کند: “علامهٔ سلفی صالح و دعوتگر اصلاح دینی”.

ـ علامه شکیب ارسلان می‌گوید: “میلی، ابن بادیس، عقبی و زاهری چهار حامل عرش ادبیات الجزایر هستند”.

ـ شیخ محمد تقی الدین هلالی او را چنین توصیف می‌کند: “استاد سلفی و دعوتگر تیزهوش شیخ طیب العقبی”.

درگذشت علامه طیب العُقبی

علامه طیب العقبی در زمان زندگی و مرگش یک دعوتگر بود، او وصیت کرد جنازه‌اش طبق سنت و به‌ دور از بدعت‌های رایج در آن زمان تشییع شود. در تشییع پیکر او اذکار جهری و قصیدهٔ برده و حتی قرآن خوانده نشود و هیچ کس حق ندارد قبل و بعد از دفن در حق او مرثیه سرایی کند.

شیخ طیب العقبی رحمه الله تعالی در ۲۱ مه ۱۹۶۱ میلادی چشم از جهان فروبست و در مقبرهٔ “میرامار” در “رایس حمیدو” که بر اثر دعوت عُقبی خالی از شرکیات و بدعت‌های صوفیان قبوری بود دفن شد. بیش از پنج هزار شخص در تشییع جنازهٔ او شرکت کردند.

جهت اطلاع بیشتر از شرح حال علامه طیب العُقبی مراجعه شود به:

ـ بیوگرافی علامه طیب العقبی به قلم خود ایشان که در جلد اول کتاب “شعرای معاصر الجزایر” نوشتهٔ ادیب بزرگ الجزایر استاد محمد هادی سنونی زاهری نشر شده است.

ـ مجموعه مقالات مختلفی در رابطه با زندگانی طیب العقبی که در وب‌سایت ایشان وجود دارد.

اسامه شحاده ـ ترجمه: امید بیجاری


۱- آثار العلامة محمد بشير الإبراهيمي (۱/۲۷۹)